لطفا چند لحظه صبر کنید...
این بازیکنان را بشمارید ! حالا 12 نفر هستند یا 13 نفر ؟
[تصویر:  160176_628.gif]

جک و چیستان و مطالب پزشکی

چیستان باجواب
نویسنده: پرهام رضایی

.-آن چیست که چه پرباشدوچه خالی وزنش یکی است
2-یک زن وشوهرهفت پسردارندوهرپسریک خواهراین خانواده چندنفرند
3-آن چیست که دررادیو ودریامشترک وهردوآن رادارند
4-آن چیست سفیداست قندنیست ریشه دارد درخت نیست
5-آن چیست سخت است ولی سنگ نیست تخم می گذاردومرغ نیست چهارپا داردوسگ نیست
6-چه پرنده ای است اگرنامش رابرعکس کنیم نام پرنده دیگری می شود
7-آن چیست که باگریستن اسمان اشک آن روان می شود
8-بالای آن جای حساب است،پایین آن بازی تاب است
9-آن کدام گیاه است که اگرنصفش کنی نیم آن لنگ ونیم دیگرش غصه باشد
10-آن چیست به قدر یک گلابی ست.هم سرخ وسفیدوسبزوآبی ست.مه نیست ولی چوماه روشن.بی جان بود وستانداوجان.محفوظ همیشه درحبابی ست
11-آن چیست که پراشک بود دامن او.ازدورچه استخوان نماید تن او.می سوزدومی گویدواین شدفن او.خواهی که شودزده بزن گردن او
12-آن چیست می خوردخون سیاه می رود راه سفید
13-آن چیست اولم هست خانه ومسکن .دومم کشوری ورای ختن.همه ام هست جزوادویه.طبع شدگرم ازان وتنددهن
14-آن چیست من می روم واومی ماند
15-سه دکان تودرتواولی چرم فروش دومی پرده فروش سومی یاقوت فروش
16-آن جیست درختی راکه ایزدآفریده.دوده شاخه بهرش برگزیده.که به هرشاخه ای سی برگ دارد.به هربرگش دودانه میوه دارد
17-آن چیست که همه خورده اندجزحضرت آدم
18-آن چیست که همه می بینندولی خدانمی بیند
19-آن چیست که همه دارندولی اکرم (ص) ندااشت
20-آن چیست که خداوند آن رابه زنان واگذارنکرد
21-آن کدام زمین است که ازاول خلقتش تاکنون فقط یک بارخورشید به آن تابیده
22-آن کدام یکی است که دونمی شود وکدام دوتااست که سه تانمی شود
23-چهارحرف است نام مطلوبی.که تمنای اهل عالم گشت.هست جهانی چنان عجیب.یکی اگرکم کنی بماندهشت
24-آن چیست که مالک ازداشتن ان بی نصیب ومستاجردارا است
25-آن چیست که با یک نجوا می توان شکست
26-آن چیست که دوچشم دارد و وقتی انگشت به چشمانش فرو می کنی گوشهایش تیزمی شود
27-آن چیست که درهرقرن یک بارودرهردقیقه دوبارمی آیدولی درسال هیچ وقت نمی آید
28-آن چیست که برخی حیوانات دردهان وبعضی دردم دارند
29-آن کدام سه هست که هرگزچهارنمی شود
30-از قول من و تو قصه ها می گوید.آن چیست که بی زبان سخن می گوید.بی پرده ز کار این و آن می گوید. با آن که در او نیست نه دندان و نه لب.بی هدف ره می برد با قلب خون
31- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون.می شود از سنگ سختی سر نگون.مدتی بر دشت خشکی چون برفت.بیرون و درون شهر جایی دارد
32- آن چیست که ارغوان قبایی دارد.مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر.صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون
33- آن چیست که روز می نماید شبگون.همچون دل عاشقان فرو ریزد خون.چون دست به او نهی زند اندازه فزون.اندر وسطش کشتی قیر اندوده
34- جامی است در او آب خوش و آسوده.بر جای نشسته و جهان پیموده.کشتی بانی در آن به رنگ دوده.خود جامه همی بافد و او باشد عریان
35-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه.پوست در پوست گرد یکدیگر
36- چیست آن گرد گنبد بی در.رخش از آب دیده گردد تر. هر که بگشاید این معما را.گاهی حلال و طیب .گاهی حرام مطلق
37- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق.گرد است و دراز و در ندارد
38-آن چیست که پا و سر ندارد.جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند.اندام ظریف چون صنوبر دارد
39-آن چیست قبای زرد در بر دارد.تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام.با هزاران سوار می گردد
40- چیست آن پادشاه هفت اقلیم.آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب.چار پاست ، نه که گاو است
41- سخت است نه که سنگ.بیابان گرد است نه که مرد است . تخم ریز است نه که مرغ است.کلید آهنین قفلش گشاید
42- کدام است گنبدی که در ندارد.زهر بچه دو صد مادر بزاید،هزاران بچه دارد در شکم بیش.که ندارد به آشیانه قرار
43- چیست آن مرغ آتشین منقارو قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید.سرخ و سبز و سپید پوشیده
44- چیست آن لعبت پسندیده.با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین.رخت سیه و سبز کلاهی دارد
45- آن چیست که در برگ پناهی دارد.من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند.گر آب تنی کنی، تنش آب شود
46- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود.گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد.از خمی هر دو سر به هم دارد
47- این چه باشد که پشت خم دارد.صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال.پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است
48-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپاراست.کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور
49-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر.پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر، مور چشم ،مار دم ،کرکس پرو عقرب شکم.نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز
50- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز.مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است
51-بلبل این باغم واین باغ بستان من است.هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است. استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا.که آتش در میان آب می گشت
52- عجایب صنعتی دیدم در این دشت.دو اسم زنده دارد از دو حیوان
53- عجایب لعبتی زرد است و بی جان.رعنا پسران شوخ و دلکش دارد
54- شیراز پری رخان مهوش دارد.بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار.نه در دارد نه دیوار و حصاری
55- عجایب گنبد والا تباری.درونش هست لشکر بیشماری .بنازم قدرت پروردگاری.پریرویان به بستان تازه دیدم
56- عجایب صنعت نادیده دیدم.به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم.همه چادر سفید سینه بلوری
57- از آن بالا میاد یک دسته حوری.چون به سن سی رسد بچه شود!
58- دختری چهارده ساله بالغ شود.پرش سیب و گلابی
59-دستمال آبی آبی .چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین
60- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی.لب تا لب آن میان زنجیر است
61- در خانه ما درخت انجیر است.آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم.اهل حقه تمام سر بسته
62- حقه ای دیده ایم در بسته.صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت.داس ظفرم چو کشت دولت دروند
63-من خود کج و راستان زمن راست روند.از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه.زنده نبود تا نکنی زاتش بریان
64- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده.سرش تا نبری نگوید خبر ؟
65-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر.صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون
66- آن چیست که روز می نماید شبگون.همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون.به شباهت نظیر یکدگر است
67- آن چه باشد که زرد مثل زر است.معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود.پای او غرق در دل خاک است
68- آن چه باشد که سر بر افلاک است.گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه .اندر صف مردان خدا جا دارد
69- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد.سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم.مشاطه زلف دلبران است
70- آن چیست که پیک عاشقان است.رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست.روز و شب گردد و قدم نزند
71- چیست گردنده یی که دم نزند.برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود.اهل حقه ، تمام سر بسته
72- حقه ای دیده ایم در بسته.صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت.وز آتش سرخش تاج و افسر دارد
73- این چیست که تاج نقره بر سر دارد.بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است.جفتند ولی زهم جدایند
74- یک جفت کبوترند ابلق.از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم.برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
75- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست.هر پسر را بیست و چار فرزند دیگر درخور است برسر. هردختری بنشسته باشد سی پسر.اندر کف مهوشان موزون گردد
76- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد.چون آب بدو رسد همه خون گردد،سبز است تنش تا نرسد آب،بدوکهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است؟
77-آن چیست که برسینه خصمش گذرست.بار دوم که زاد جان آورد!
78- بار اول که زاد بی جان بود.در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست ؟
79- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست.آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست
80-از همه جا خبر داره نه دست داره نه پا داره.مکان و منزلش زیر زمینه!
81- اگر بر سر زند تاج مرصع.رو آتش می زاری ، یخش می بنده
82- کاسه چینی،آبش دو رنگه.درون او پر از بچه!
83- نه در داره نه دریچه.چار تا داداش تو یه قوطی
84- قوطی قوطی. سمر قوطی.سفید کنم لباس و رخت
85- یه میخ دارم دو سنگ تخت.فوری میره پای تو
86- بالا یک و پایین دو.هی قر بزن هی قل بزن
87- لبم به لبت،دستم به گردنت.دو روغن تو یه شیشه
88- اشیشه و مشیشه.آقا خوابیده دراز و باریک!
89- دالون دراز تنگ و باریک.چل عروس تو یه قوطی
90- چل قوطی چل بند قوطی.همه چادر سفید قوم کلونتر!
91- از اون بالا میاد یه گله دختر.گرده،نه گردکانه!
92- زرده،نه زعفرانه.اگه جات داری.یکیشو وردار!
93- دستمال انار ، پیش زن سالار.کسی رو ندارم بشمره!
94- سینی دارم پر گشواره.صداش نعره ی شیره
95- خودش دسته ی بیله
96- آن چیست که روز می دود و شب پاسبان اتاق است؟
97- آن چیست که امروز مهمان ماست، فردا نوبت شماست؟
98- آن چیست که اگر از ارتفاع زیاد به زمین افتد نمی شکند اما اگر در دخمه ای افتد می شکند؟
99- آن کدام جانور است که صبح با چهار پا ظهر با دو پا و عصر با سه پا راه می رود؟
100- آن چیست که روز و شب دستش را به کمرش زده وایستاده؟
101- آن چیست که من یکی دارم تو دو تا داری شاه سه تا و پسر پادشاه نه تا؟
102- آن چیست که در دنیاست، دنیا هم دراوست؟
103- آن چیست که تا اسمش را به زبان می رانی می شکند؟
104- آن چیست که هر چه آب در آن بریزند پر نمی شود؟
105- آن چیست که هر چه می دویم به آن نمی رسیم؟
106- آن کیست که برای همه ی مردم لباس می دوزد اما خودش لخت است؟
107- آن چیست که ما تصور می کنیم او را می خوریم اما در حقیقت او ما را می خورد؟
108- آن چیست که شیرین است و طعم ندارد، سنگین است و وزن ندارد؟
109- آن چیست که من می روم و او می ماند؟
110- آن چیست که بی علم و دانش ،همه چیز را همانگونه که هست آشکار می سازد؟
111- آن چیست که تا سرش را نبرند حرف نمی زند؟
112- آن چه کشوری است که در پیشانی ماست؟
113- آن چه کشوری است که در چشم ماست؟
114- آن چیست که هر چه آن را بیشتر بکشیم کوتاه تر می شود؟
115- آن چیست که هر چه آن را بیشتر بکشیم بلند تر می شود؟
116- آن چیست که اگر باشد (کور) است و اگر نباشد (کر) است؟
117- آن چیست که پدر و پسر دارند اما مادر ندارد؟
118- آن چیست که بسیارش کم است و آن چیست که کمش بسیار است؟
119- آن کدام یک است که دو نمی شود؟
120- آن کدام دو است که سه نمی شود؟
121- آن کدام سه است که چهار نمی شود؟
122- آن کدام چهار است که پنج نمی شود؟
123- آن کدام پنج است که شش نمی شود؟
124- آن کدام شش است که هفت نمی شود؟
125- آن کدام هفت است که هشت نمی شود؟
126- آن کدام هشت است که نه نمی شود؟
127-آن کدام نه است که ده نمی شود؟
128- آن کدام ده است که یازده نمی شود؟
129- اون چی چیه که روش نقرس ، زیرش طلا؟
130- اون چیه که مال توهست ، اما خودت کمتر ازهمه به کارش می بری؟
131- آن کدام درنده است که آدم سرش را می خورد؟
132- آن چیست که در میان (گربه) ، ماهی است؟
133- منظور از خروس بیوه چیست؟
134- فرق چینی و ژاپنی در چیست؟
135- آن چیست که پر و خالیش یک وزن دارد؟
136- خداوند متعال چه می خورد ، چه می پوشد و چقدر توانایی دارد؟
137- از صفر تا صد چند تا 9 وجود دارد؟
138- آن چیست که دو پا دارد و دو پای دیگر هم قرض می کند و می رود و کسی هم به گردش نمی رسد؟
139- آن چه گرد سبز رنگی است که اگر در آب بریزند،قرمز می شود؟
140- نام گلی است که باحذف کردن حرف اولش روی آب شناورمی شود

.

.







1-نوار 2-ده نفر 3-موج 4-دتدان 5-لاک پشت 6- غاز7-ناودان 8-ساعت پاندول دار 9-شلغم نیم آن لنگ است درمعنی 10-لامپ11-شمع 12-قلم نی 13-ادویه 14-ردپا 15-انار 16-سال ماه شب وروز 17-شیرمادر 18-خواب 19-سایه 20-رسالت پیغمبری 21-سطح رودخانه نیل 22-خدادونمی شود وشب وروز هم سه تانمی شود 23-بهشت 24-نقطه 25-راز 26-قیجی 27-حرف ق 28-نیش 29- مدرسه 30- کتاب 31-اشک چشم 32-چغندر 33-شاه توت یا توت سیاه 34- چشم 35-عنکبوت 36- پیاز 37- انگور 38-خربزه 39-لیمو شیرین 40-ماه و ستارگان و خورشید 41- لاکپشت 42-هندوانه 43- قلیان 44- پسته 45- بادمجان 46- برف و یخ 47- نعل اسب 48- هوا پیما 49- ملخ 50- ماه 51- شمع 52- سماور53- خر بزه 54-شراب 55- خشخاش 56- انار 57- کبوتر 58- ماه 59- آسمان و ستارگان 60- هندوانه 61- نارگیل 62- انار 63- کمان 64-شمع 65- نامه66- شاتوت 67- هویچ یا زردک 68- نخل 69- شیر به حروف ابجد 70- نسیم-باد 71-آسیاب 72- انار 73- سر قلیان 74- زمین و ماه 75- سال، فصل ، شبانه روز و 24 ساعت 76- حنا 77-تبرزین 78- تخم مرغ 79- تخم مرغ 80- باد 81- مار 82- تخم مرغ 83- انار 84- گردو 85- دست تاس( آسیاب دستی ) 86- شلوار 87- قلیان 88- تخم مرغ 89- شمشیر به همراه غلاف 90- قوطی کبریت 91- کبوتر های سفید 92- سکه ، اشرفی 93- آتش در منقل 94- آسمان و ستارگان 95-تفنگ 96- کفش 97- مرگ 98- تخمه 99- انسان در دوران زندگی 100- آفتابه 101- نقطه 102- چشم 103- سکوت 104- آبکش 105- سایه خود ما 106- سوزن 107- غصه 108- خواب 109- جای پا 110- آینه 111- نامه درون پاکت 112- چین 113- کره 114- سیگار 115- خط 116- حرف واو 117- نقطه 118- دوست و دشمن 119- خدا 120- شب و روز 121- ماه های فصل و اضلاع مثلث 122- چهار فصل 123- پنجه دست و پا 124- شش دانگ هر چیز 125- هفت طبقه آسمان و ایام هفته 126- هشت پا 127- اعداد یک رقمی 128-انگشتان دست و دهگان 129- تخم مرغ 130- اسم 131- شیر 132- گرمابه 133- خروس بدون حرف واو است که خرس می شود134- چینی می شکند ، اما ژاپنی نمی شکند. 135- نوار کاست و ویدئو 136- خداوند متعال غم بندگانش را می خورد ،عیب آنان را می پوشد و قدرتش بی انتهاست 137- بیست تا 138- دوچرخه 139- حنا 140- شقایق

|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در چهارشنبه بیست و سوم مرداد 1392  | یک نظر
 دندان عقل

در گذشته تنها دندان‌های فاسد که ایجاد درد می‌کرد، کشیده می‌شد اما امروزه این باور تغییر پیدا کرده است و دندان عقل در صورت عدم کارایی لازم کشیده می‌شود.


یک دندانپزشک با تاکید بر لزوم توجه به برنامه بهداشتی دهان و دندان گفت: عوارض دندان عقل از جمله دردهای مبهم، ضایعات استخوانی و عفونت معمولا از همان ابتدای جوانی خود را نشان می‌دهد و به علت ناآگاهی افراد موجب عفونت دهان و دندان می‌شود.

 

دکتر شمس الدین تابش در گفت وگو با ایسنا، با بیان اینکه پیشگیری از عوارض دندان عقل بهتر و اثر بخش‌تر از درمان آن است، اظهار داشت: در صورت بروز عوارض دندان عقل افراد باید هر چه سریعتر به منظور جلوگیری از عفونت دهان و دندان با مراجعه به متخصص برای درمان اقدام کنند.

وی در رابطه با علت نام گذاری دندان عقل گفت: این دندان در سنین 18 تا 22 سالگی که فرد از مرحله نوجوانی وارد مرحله جوانی و بلوغ شده است رشد می‌کند و باعث کامل شدن فک می‌شود به همین علت به آن دندان عقل می‌گویند.

این دندانپزشک با بیان اینکه در گذشته دندان عقل افراد به صورت کامل به وجود می‌آمد ولی امروزه به دلیل عوامل طبیعی و غیرطبیعی این دندان رشد نمی‌کند، ادامه داد: در برخی مواقع رشد دندان عقل متوقف و به صورت ناقص ظاهر می‌شود که این مسئله موجب بروز درد و ناراحتی در فرد می‌شود.

دکتر تابش افزود: برخی عوامل مانند فضای کم در فک پایین و عادات نادرست در دوران کودکی موجب می‌شود که دندان عقل، سالم و کامل ظاهر نشود و به صورت نهفته رشد کند.

 

 

دندان عقل را در صورت عدم کارایی بکشید

[درج ادامه مطلب]


این دندانپزشک تصریح کرد: در گذشته تنها دندان‌های فاسد که ایجاد درد می‌کرد، کشیده می‌شد اما امروزه این باور تغییر پیدا کرده است و دندان عقل در صورت عدم کارایی لازم کشیده می‌شود.

وی با اشاره به تقریبی بودن سن رویش دندان ها اظهار داشت: معمولا اولین کرسی دندان‌ها با عنوان دندان شیری در 6 سالگی، دومین کرسی در سن 12 سالگی و سومین کرسی که همان دندان عقل است در سنین 18 تا 22 سالگی رشد می‌کند.

 

 

مکیدن انگشت و استفاده از پستانک در کودکی، شکل طبیعی دندان‌ها را تغییر می‌دهد.


دکتر تابش به تاثیر عوامل مختلف در تغییر فرم دندان‌ها اشاره کرد و افزود: تنها دندان عقل موجب تغییر شکل دندان‌ها نمی‌شود بلکه عوامل ژنتیکی، فضای دندان و عادات غلط دوران کودکی از جمله مکیدن انگشت، استفاده از پستانک موجب تغییر شکل در حالات طبیعی استخوانی دهان و دندان می‌شود.

وی در پایان با بیان اینکه دردهای ایجاد شونده در دندان عقل به دو دسته دردهای فشار آور و دردهای ناشی از ایجاد کانون‌های چربی و عفونی که به صورت آبسه و ورم به وجود می‌آیند تقسیم می‌شود، گفت: روش های زیادی برای درمان آسیب‌های دندان عقل وجود دارد که به کارگیری این روش‌ها بسته به شرایط سنی، ژنتیکی و وراثتی افراد متفاوت است.

 پیشینیان ما،‌ آرواره‌های بزرگ‌تری داشتند. بنابراین فضای کافی برای رویش 32 دندان وجود داشت؛ اما امروزه آرواره‌های ما کوچک‌تر شده است، درنتیجه فضای زیادی برای رویش 32 دندان وجود ندارد. پس دندان عقل معمولا نهفته می‌شود و از رویش طبیعی محروم می‌ماند.

آنچه‌ باید ‌درباره ‌دندان ‌عقل‌ بدانیم‌
دندان عقل، دندان سوم آسیا، آخرین دندانی است که در سنین 2517 سالگی در دهان می‌روید. به طور کلی تناقضات فراوانی درباره نگهداری یا خارج کردن این دندان‌ها وجود دارد.
پیشینیان ما،‌ آرواره‌های بزرگ‌تری داشتند. بنابراین فضای کافی برای رویش 32 دندان وجود داشت؛ اما امروزه آرواره‌های ما کوچک‌تر شده است، درنتیجه فضای زیادی برای رویش 32 دندان وجود ندارد. پس دندان عقل معمولا نهفته می‌شود و از رویش طبیعی محروم می‌ماند.

در واقع از وقتی انسان‌های اولیه آموختند که تکه‌های بزرگ مواد غذایی را با دستشان خرد کنند، ارتفاع استخوانی فک کوتاه‌تر و برجستگی استخوان آرواره کم‌تر شد. به این ترتیب در خیلی از انسان‌های امروزی دندان عقل به دندانی بی‌کاربرد و نهفته تبدیل می‌شود؛ به طوری که گاهی باید به کمک روش‌های جراحی
خارج گردد.

دندان‌های نهفته یا رویش‌نیافته یا آنهایی که در وضعیت طبیعی نروییده‌اند، در بیشتر موارد ناراحتی ایجاد می‌کنند. (دندانپزشک شما می‌تواند به وسیله رادیوگرافی نوع نهفتگی دندانی را مشخص کند.)

پوسیدگی: بزاق، باکتری و خرده‌های مواد غذایی می‌توانند اطراف دندان عقل نهفته تجمع یابند و باعث شوند که آن دندان یا دندان مجاورش پوسیده شود. از بین بردن این پوسیدگی بسیار سخت است. درد و عفونت نیز به دنبال دارد.

عفونت: هنگامی که دندان عقل نیمه‌نهفته است، غذا و باکتری در لثه تجمع می‌یابند و باعث ایجاد عفونت موضعی می‌شود. بوی بد دهان، درد، تورم و تریسموس (ناتوانی در باز کردن دهان)‌ از عوارض آن است. عفونت می‌تواند در نواحی گونه و گردن تجمع یابد.

درد فشاری: درد ممکن است به دلیل فشار دندان عقل در حال رویش به سوی دندان‌های دیگر باشد. در بعضی اوقات این فشار ممکن است باعث سایش دندان‌های دیگر شود.

ارتودنتیک: بسیاری از بیماران جوان برای مرتب‌کردن دندان‌هایشان درمان ارتودنسی می‌کنند. دندان عقل ممکن است سبب حرکت دندان‌ها بخصوص دندان‌های قدامی در حال رویش شود و درمان ارتودنسی را با مشکل مواجه کند.

پروستودنتیک: بیمارانی که می‌خواهند دست دندان مصنوعی بگذارند، باید دندان‌های عقل خود را خارج کنند اگر دندان عقل زیر دست دندان باشد، سبب تحریکات موضعی جدی می‌شود و اگر بعدا کشیده شود، بیمار احتیاج به ساخت مجدد دندان مصنوعی پیدا می‌کند. چرا که دیگر شکل اولیه لثه تغییر می‌کند.

کیست: کیست می‌تواند از بافت نرم اطراف دندان عقل ایجاد شود. کیست می‌تواند سبب تخریب استخوان، اتساع فک، جابجایی یا تخریب دندان مجاور شود. خارج کردن دندان عقل برای جلوگیری از تخریب استخوانی بیشتر،‌ واجب است.

در موارد نادری کیست‌ها می‌توانند به تومور تبدیل شوند یا استخوان فک متعاقب اتساع زیاد بشکند.

اما چرا دندان عقل نهفته‌ای که مشکلی ایجاد نکرده است، باید خارج شود؟ در پاسخ باید گفت : تقریبا به طور حتم، دندان عقل نهفته اگر همان طور رها شود، باعث ایجاد مشکل می‌شود. این موضوع بیشتر در مورد دندان‌های عقل پایین صدق می‌کند.

این مشکلات ممکن است ناگهانی و در موقعی نامناسب رخ دهد.

بنابراین محققان پیشنهاد می‌کنند دندان‌های عقل نهفته چه باعث مشکل باشند چه نباشند، بین سنین 2217 سال خارج شوند.

چرا که از نظر تکنیکی جراحی ساده‌تر است و مریض جوان زودتر بهبود می‌یابد.

دندان عقل که براحتی در سن 20 سالگی جراحی می‌شود، در سنین بالای 40 سال با مشکل مواجه می‌شود. همچنین ریسک پیچیدگی‌ها با فاکتور سن افزایش می‌یابد و روند ترمیم کندتر می‌شود.

بنابراین ا‌گر به نقاطی سفر می‌کنید که به دندانپزشک دسترسی ندارید، توصیه می‌شود به عنوان پیشگیری از بروز مشکلات ناگهانی، دندان‌های عقل نهفته خود را خارج کنید.

اما آیا وقتی که مریض دچار التهاب و عفونت لثه (پری کورونیت)‌ است، می‌توان دندان عقل را خارج کرد؟در پاسخ به این سوال هم باید گفت : به طور کلی خیر؛ جراحی در حضور عفونت در موضع، می‌تواند به گسترش عفونت دامن بزند و آن را جدی‌تر کند. اول باید عفونت موضعی توسط رعایت بهداشت و آنتی‌بیوتیک درمانی کنترل شود، بعد اقدام به خارج نمودن دندان کرد.

دندان عقل دردسرساز

دندان عقل ممکن است برای مسواک زدن یا کشیدن نخ دندان سخت باشد. با گذشت زمان، تجمع باکتری، شکر و اسیدها روی دندان ایجاد حفره می‌کند. اگر این حفره ترمیم نشود، می‌تواند تبدیل به یک حفره گسترده‌تر گردد و ساختار بیشتری از نسج دندانی را از بین ببرد. همچنین عواقب جدی‌تری را برای ساختارهای اطراف دندان ایجاد کند.

با توجه به سختی رعایت بهداشت خانگی برای این دندان‌ها، تجمع خرده‌های غذایی و باکتری می‌تواند باعث ایجاد تنفس با بوی بد دهان شود.

دندان عقلی که هنوز در زیر لثه، بخصوص به صورت افقی (بیشتر از هنگامی که به وضعیت عمودی قرار دارد)‌ واقع شده، ممکن است سبب ایجاد فشار روی دندان‌های اطراف شود که باعث ایجاد شلوغی دندان می‌گردد.

این موضوع همچنین ممکن است در مواردی که دهان فضای کافی برای رویش دندان عقل ندارد، رخ دهد.

دندان عقلی که هنوز زیر لثه قرار دارد، ممکن است تحریک شود. بافت لثه که روی دندان را فراگرفته، می‌تواند لنگرگاهی برای خرده‌های غذایی و باکتری‌ها در زیر لثه باشد که باعث عفونت در لثه می‌شود.

بر حسب سایز، شکل، موقعیت دندان، خارج کردن دندان می‌تواند از یک کشیدن ساده تا جراحی‌های پیچیده متغیر باشد.

با یک کشیدن ساده به طور معمول التهاب و خونریزی کمتری ایجاد می‌شود. کشیدن‌های پیچیده‌تر ممکن است باعث التهاب و خونریزی‌های بیشتر شود. هر چند که دندانپزشک شما با حمایت‌های درمانی پس از کشیدن، این عوارض را کاهش می‌دهد.

متعاقب کشیدن دندان، ممکن است وضعیتی به اسم «حفره خشک» رخ دهد. اگر لخته خونی که در ناحیه کشیده شده دندان قرار گرفته، جابه‌جا شود، استخوان زیرین را نمایان می‌کند. این وضعیت بسیار دردناک است. اما بعد از چند روز خوب می‌شود که این وضعیت با اقدامات درمانی بعد از کشیدن توسط دندانپزشک، قابل پیشگیری است.

هرچه بیشتر صبر کنید، پتانسیل بروز مشکلات افزایش می‌یابد. این به خاطر آن است که با افزایش سن، استخوان دربرگیرنده دندان محکم‌تر می‌شود و خارج‌سازی آن را مشکل‌تر می‌سازد. همچنین پروسه ترمیم کندتر می‌شود.

تصور کنید همین الان دندان عقل تان را کشیده اید و دهانتان پر از خونابه است و درد هم امان شما را بریده است. بعضی‌ها اولین کاری که بعد از کشیدن دندان عقل می‌کنند این است که فورا شروع به تف کردن محتویات دهان خود می‌کنند و یا تلاش می‌کنند با کشیدن سیگار دردشان را التیام بخشند، ولی این کار مثل سم است.

اگر دوست دارید بدانید بعد از خروج از مطب دندانپزشکی باید چه نکاتی را رعایت کنید، این مطلب را بخوانید.

دندانپزشک از شما می‌خواهد، پس از کشیدن یا جراحی دندان عقل‌، یک عدد گاز مرطوب را حدود نیم ساعت در این محل نگه دارید، به این ترتیب شما به خودتان کمک خواهید کرد که خونریزی از محل جراحی زودتر قطع شود و با تشکیل لخته در محل جراحی، خون‌ریزی متوقف شود. حداقل 3 تا 4 ساعت نباید صحبت کنید.

توجه کنید شما ممکن است تا فردای روز جراحی، مقداری خون در دهانتان ترشح شود که کاملا طبیعی است. در این موارد یک تکه گاز استریل کوچک را در محل جراحی قرار دهید.

سیگار کشیدن، خون‌ریزی را شدیدتر می‌کند. بنابراین در طول 12 ساعت اول پس از کشیدن دندان، سیگار نکشید و یا حداقل خیلی آرام به آن پک بزنید تا باعث شروع خون‌ریزی نشود. شما نباید از نی برای نوشیدن مایعات استفاده کنید.

کشیدن دندان یا ورزش کردن تا فردای روز جراحی ممنوع است، چون افزایش گردش خون باعث خون‌ریزی مجدد از محل جراحی می‌شود. گاهی شب پس از جراحی، هنگام خواب مشاهده می‌کنید بالشتان خونی است. نشت مقداری خون طبیعی است، نگران نباشید. تلاش کنید زیر سرتان را در شب پس از جراحی، بالاتر از حالت عادی نگه دارید. برای این کار می‌توانید دو عدد بالش زیر سرتان بگذارید.

ورم پس از جراحی

جراحی دندان عقل معمولاً باعث می‌شود یک طرف صورتتان باد کند و کاملاً گرد شود. این همان ورم پس از جراحی است.

این ورم در دو تا سه روز پس از جراحی به حداکثر خود می‌رسد، بنابراین در این روزها باید انتظار حداکثر ورم را در صورتتان داشته باشید، ولی نگران نباشید. پس از گذشت یک هفته، ورم صورت‌تان کاملا برطرف خواهد شد.

برای این‌که صورت تان کمتر ورم کند، راه‌حل‌های ساده و خانگی هم وجود دارد.

مقداری یخ را درون یک پارچه بپیچید و در طول روز اول بعد از جراحی آن را روی صورتتان قرار دهید، ولی باید دقت کنید 20 دقیقه آن را روی صورت قرار داده و 20 دقیقه بردارید و دوباره همین کار را تکرار کنید.

در روز دوم بعد از جراحی استفاده از یخ یا کمپرس با پارچه گرم و مرطوب را تعطیل کنید. ولی در روز سوم کمپرس صورت با پارچه گرم و مرطوب به رفع ورم کمک می‌کند.

توصیه‌های غذایی

بلافاصله پس از جراحی باید از خوردن غذای گرم خودداری کنید. بهترین پیشنهاد این است که یک سوپ پرکالری و پرحجم تهیه کنید و بگذارید خنک شود. سپس آن را به عنوان ناهار یا شام پس از جراحی، نوش جان کنید.

در روز اول پس از جراحی، از نوشیدن آب ، مایعات، آب‌میوه و شیر غافل نشوید، زیرا به جبران حجم خون از دست رفته ی شما در حین جراحی کمک خواهد کرد.

یک ساعت پس از پایان جراحی، خودتان را به خوردن یک عدد بستنی مهمان کنید، چون باعث می‌شود شما احساس راحتی بیشتری در ناحیه جراحی شده داشته باشید.

تلاش کنید هرچه زودتر به رژیم غذایی روزانه‌تان بازگردید. شاید لازم باشد فقط از طرف مقابل فک برای جویدن غذاها استفاده کنید.

بهداشت دهان؛ حرف اول و آخر

تمیز نگه داشتن دندان‌ها و دهان منجر به التیام زخم جراحی می‌شود. بنابراین فردای روز جراحی دست به‌کار شوید. نصف قاشق چای‌خوری نمک را در یک لیوان آب ولرم بریزید و روزی سه مرتبه دهانتان را با آن شستشو دهید. شما می‌توانید در روز سوم یا چهارم پس از جراحی، مسواک زدن و نخ کشیدن دندان‌هایتان را از سر بگیرید. دقت کنید هنگام مسواک زدن دندان‌های مجاور ناحیه جراحی، موجب کنده شدن لخته تشکیل شده نشوید، زیرا در این صورت دوباره درد و خون‌ریزی شروع خواهد شد.

با دردش چه کار کنیم؟

درد پس از جراحی دندان عقل، شاید بدترین تجربه ی شما از دندان پزشکی باشد. تا هنگامی که اثرات داروی بی‌حسی وجود دارد، شما این درد را احساس نمی‌کنید، بنابراین ممکن است از خوردن مسکن غافل شوید.

بهتر است پیش از اینکه مطب دندان پزشکی را ترک کنید، یک عدد قرص ضد درد مصرف کنید تا وقتی اثرات داروی بی‌حسی از بین رفت، دچار درد شدید نشوید.

فراموش نکنید حداکثر درد پس از جراحی را در 12 ساعت اول پس از جراحی است که با مصرف قرص ضددرد می‌توانید با آن کنار بیایید، ولی معمولاً پس از گذشت دو روز از شر درد جراحی دندان رها می‌شوید.

|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | نظر بدهید
 لطیفه تازه
ازیه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه می گه من شامپو لازم  ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم

شکمو داشته نوار روزه گوش می داده می زنه آخر نوار ببینه شام میدن یا نه

|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | یک نظر
 اس ام اسٍ


 

ﺩﺧﺘـــﺮﯼ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ ﻓــﺮﯾـﺐ ﺩﺍﺩﯼ

ﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺑـﮕــــﯽ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩ

ﺯﻳـــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑـــﮕـﻮ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ ...!!!



زن قداســـــــــــــت است…

برای با او بودن باید مـــرد بود…

نه نــــــر….!



عـزیـــــــــــزم واسـه کســی دوروئـی کن

کـه حـوصـــــــــــله هــمـون یه روتَــــــــــــــــم

داشــتــــــــه بـاشـــــــــــــه ..
.

حوالی رویاهایم که قدم میزنم میبینم خیابان را
با بوی باران دوست دارم
و خودم را با بوی تو…

***

هـدفـم را نـشـانـه گـرفـتـه ام . . .
قـلـــــ[♥]ــــــــب تـو . . .
بـدون هـدف دوسـتـت دارم . . .!!!

***
تمام پیــاده رو های جهــان
اگـر گذر نــامه بخواهنــد ،
چشمان تـو را نشانشان می دهم !

* * *

* * *

سریال مادرانه ادمو یاد یه چی می ندازه. اونم حسرت داشتن یه دوست خوبه مثل ممد جواد


* * *


* * *


 اگه یه وقتایى مغلطه کردم، قمپزدرکردم، قپى اومدم، بدجورتو آمپاس شدیدم ومحتاج دعا…پس حلالم کنیدوبرام دعاکنیدکه به ضرص

قاطع میگم هرچه بوده بى شائبه بوده.


بگوخب…

 

ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻣﺎﻏﺘﻮ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﮐﺮﺩﯼ،ﻟﻨﺰ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ،ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﺗﻮ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﯽ و ناز شدی!

ﻣﻦ ﯾﻪ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺶ؟ :))


* * *

هرچند که روزه است حاجی رمضان

تا خرخره می خورد حقوق دگران

یک ذره غبار اگر رود توی گلوش

از بابت روزه می شود دل نگران !

* * *


تازه امروز پنجم ماه رمضونه ، حالا اگه عید بود الان سیزده‌ بدر بودا :|


یه وقتهایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشمام رو بگیره ازم بپرسه : اگه گفتی من کیم؟

منم دستاشو بگیرم بگم هر کی هستی باش ولی پیشم بمون



* * *


ok#I Love You*۱۴۴*

شارژ جدید قلبت از طرف کس که شگفت انگیز دوستت داره !


 
* * * 


اینقدر اتاقم کوچیکه که وقتی خودم تو اتاق باشم دیگه جایی برای تو نیست !

فقط میتونی بیای تو آغوشم ...


گناه شکستن روزه های امسال هم پای تو  . . .

این رمضان ، هر روز باید غم تو را  ” بخورم ” . . .


* * *

برای یک ماه نبودنت را سکوت می کنم !

سحر با یک عکس ، افطار با یک خاطره . . .


* * *

عشق های امــروزی بی نام قابل انتقال به غیر

و معاف از احساس میباشند . . .

تنها دلیلی که واسه رئیس جمهوری “ممنون‌ حسین” در پاکستان میبینم چشم هم چشمی

مردم این کشور به سوژه “روحانی مچکریم” ما بود!


برچسب‌ها: اس ام اس 92
|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | نظر بدهید
 اس ام اس جدید
اینایی که جوگیر شدن تو مکالماتشون پشت سر هم میگن "بگو خب"

همونایی هستن که وقتی میرفتن دبستان هی میگفتن "نه غلاااام"!!

* * *

 

این ویندوز اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره :(


* * *


اینقد که سرمون تو موبایل و لپ تاپه اگه تو قرآن بود الان دو دانگ

بهشت مالمون بود !!!


من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم
|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | نظر بدهید
 جک

جک داغ داغ رسید!!!

 

می دونی اگه پرشیا با ۲۰۶ ازدواج کنه بچشون چی میشه ؟ میشه فولکس آخه ازدواج فامیلی بوده بچه عقب مونده شده

 

غضنفر صبح یه لیوان خاکشیر میخوره، تا شب پشتک میزنه که ته‌نشین نشه!

 

غضنفر ازژاپن برمیگرده.بهش میگن اونجامشکل زبان نداشتی؟میگه:من نه ولی ژاپنی هاچرا !

 

 

تو شهر حیف نون اینا (!) کراوات مد شده... تا الان ?? نفر تلفات داشته!

 

تو شهر حیف نون اینا برای اولین بار چرخ فلک نصب می کنن. حیف نون به شهرداری زنگ می زنه می گه دستتون درد نکنه، از وقتی پنکه بزرگه رو نصب کردین هوا خیلی خنک شده!

 

غضنفر هی نگاه به گوشیش میکرده و میخندیده ، بهش میگن اس ام اس اومده ؟ میگه آره ، میگن چیه ؟ میگه یکی هی اس ام اس میده Low Battery

 

 

 

حیف نون می افته توی چاه، می گه خدا رو شکر تهش سوراخ نبود!



حیف نان کیس کامپیوترش رو میبره تعمیرگاه می گه آقا اینو برای ما تعمیر کن. مرده می گه: چه مشکلی داره؟ میگه: والا نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد!

 

حیف نان راننده اتوبوس بوده بعد یه مدت راننده مینی بوس می شه... می بینند که هیچی پول در نمیاره... پیگیر می شن می بینن که پولها رو پاره می کنه!!!

 

لره زنگ میزنه قم میگه آقا لطفا یه امام جمعه برای ما بفرستین... میگن:
یکی فرستادیم... لره میگه: اونو کشتیم باهاش امامزاده ساختیم یکی دیگه
بفرستین !!!

 

ترکه رو می برن دادگاه بهش میگن چرا زنت رو کشتی، اونم شب دوم عروسیت؟
میگه آخه باکره نبود.. میگن خوب همون شب اول می کشتیش، میگه آخه اون شب
بود..!!

 

 

چرخه زندگی مرد ها... در بچگی، مامان ذلیل... جوونی، دوست دختر ذلیل...میان سالی، زن ذلیل....پیری، فرزند ذلیل... بعد از مرگ، ذلیل مرده...

 

یارو میره خواستگاری، از دختره خوشش نمیاد، به بابای عروس میگه: ما میریم یه دور میزنیم، بر می‌گردیم !

 

مگسه توی سالگرد ازدواجش، همسرش رو بغل می‌کنه و بهش میگه: عزیزم، من تو رو با هیچ گهی عوض نمی‌کنم...

 

ترکه میره کتابخونه کتابش رو پس میده... خانم کتابدار میگه: خوب کتابش جالب بود؟ میگه والا شخصیت زیاد داشت، داستان خاصی هم نداشت... کتابداره میگه: ای وای پس این شما بودین دفترچه تلفن منو برده بودین؟

 

می دونی آماره ازدواج در چه حیوونی بیشتر است ؟ .........تو حلزون چون هم خونه داره هم ماشین

 

مادره به بچش میگه : می دونم موهای خواهرت رو کشیدی شیطونه گولت زد. بچه هم میگه :آره ولی لگدی که تو دلش زدم ابتکار خودم بود

 

ترکه کارخانه عمامه سازی می زنه بعد از یک هفته پلمپش می کنند.بهش می
گن:تو کارت خوب بود جیکار کردی پلمپش کردند؟می رن تحقیق می کنند می بینند روی عمامه ها آرم نایک می زده

 

از لره می پرسن آرزوت چیه؟ میگه: دکتربشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم

 

ترکه زن ژاپنی میگیره هر پنج دقیقه بهش میگه خوب خوابت میاد برو بگیر
بخواب....!


لره با شلوار ورزشی میره مسجد بهش میگن چرا با شلوار ورزشی اومدی مسجد ؟
میگه امروز مسابقه قرآن دارم!

 

آبادانیه میره تهرون سوار اتوبوس میشه ، به راننده بلیط میده. راننده میگه آقا این بلیط ماله آبادانه ! آبادانیه میگه : کوکا چیشتو خوب باز کن ! روش نوشته آبادان و حومه!..


دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.
دومی میگه: همش همین؟
اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟
دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟


آبادانیه میره تو یه کتابفروشی .... میگه : وولک پوستر مو رو داری ؟ ........... کتابفروش میگه : نه ........ آبادانیه می گه : وی ی ی تو هم تموم کردی ؟!!!


معلم: فعل کشیدن را صرف کن. شاگرد: کشیدم کشیدی پاره شد!


حیف نون سوار مترو می شه، تفنگ در میاره به راننده مترو می گه یالا برو دوبی!


به بزه می گن چرا زنگولت صدا نمی کنه؟ می گه گذاشتمش رو ویبره!


حیف نون می افته توی چاه، می گه خدا رو شکر تهش سوراخ نبود!


دانش آموزی داشت سر کلاس چیزی می خورد، معلم پرسید چی می خوری؟ گفت: نمی خورم! آلو خشک رو گذاشتم توی دهانم تا خیس شه زنگ تفریح بخورم!

 

تومراسم ختم بلندگو می گه: مرحوم وصیت کرده سیاه نپوشین. حیف نون داد میزنه: مرحوم غلط کرده! ما به احترامش می پوشیم!


دو باجناق به نام های کافی ونعمت سوار یک خر بودند.
نعمت گفت اگر یک خر دیگر بود، کافی بود.
کافی گفت همین هم که هست نعمت است!


اصفهانیه آب معدنی می خره، به زنش می گه حاج خانم آب بریز توش، این خیلی غلیظه!


رشتیه میره کلاس غیرت،نصف شب زنش پامیشه بره توالت میگه بشین خودم میرم


خبرنگار از یه آبادانی میپرسه ، جمعیت آبادان چقدر هست؟ آبادانی در جواب میپرسه با حومه یا بدون حومه؟ خبرنگار میگه با حومه آبادانی میگه با حومه میشه هفتاد میلیون !!


طرف باباش مى میره, بهش میگن مراسم میگیرى؟ میگه نه میریم مشهد.


ضرب المثلهای به روز شده:1-سرش بو پیتزا سبزیجات میده .2- آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب.3-پرادو سواری دولا دولا نمیشه .4-پاتو از پارکتت درازتر نکن. 5- هری پاتر آخرش خوشه


یک کلاغ با یه زرافه عروسی می کنه بچشون کلافه می شه

 

|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | نظر بدهید
 جک
یه روز اینشتین و نیوتن داشتن با هم قایم موشک بازی می کردن. انیشتن چشم می ذاره و نیوتن میره پشت سر انیشتن یه مربع به ضلع یک متر می کشه و توی اون مربع می ایسته!
وقتی شمارش انیشتن تموم میشه بر می گرده و نیوتن رو می بینه! میگه: نیوتن! سوک سوک!
نیوتن میگه: من نیوتن نیستم! الان ثابت می کنم: مساحت این مربع 1 متر در 1 متر میشه 1 متر مربع و من هم که روی این مربع ایستادم!
بنابراین نیوتن بر متر مربع میشه پاسکال


به یکی میگن با توله سگ جمله بساز . میگه طول سگ ضربدر عرض سگ مساوی است با مساحت سگ .

توماس ادیسون در بیانیه ای یاد آوری کرد: من فقط برق رو اختراع کردم، جان مادرتون واسه قبضش به من فحش ندین!


یه نفر یه بیست تومنی پیدا میکنه که وسطش سوراخ بوده . میگه اینم از شانس من . وسطش گوشه نداره .
از یه دیونه میپرسن چرا دیونه شدی ؟ میگه من یه زن گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت . دختره زن بابام شد . پس زن من مادرزن پدرشوهرش شد . پدرم داماد من شد و من شدم پدرزن پدرم . دخترِ زنم پسر زایید که داداش من و نوه ی زنم بود ، پس نوه ی منم بود ، پس من پدربزرگ داداشم بودم . زن من پسری زایید ، زن پدرم خواهر ناتنی اون شد ، پس پسرم داداش منه ، پدرم داماد منه . زن پدرم دختر من و عروس من است . حالا بگو چرا دیونه شدم !

 

’̿’̿ ̿\̵͇̿̿\з=(•̪●)=ε/̵͇̿̿/’̿’̿ ̿
………..▌……..
………./ \……..
هیچکی از جاش تکون نخوره

بوس بده بیاد
.
.
.
گفت از حادثه ای لبریزم ، من پر از فریادم ، در درونم غوغاست

گفتم این حال تو را میفهمم ، دستشویی آنجاست !!!

.

.

.

زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:

من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم..

لطفا یه چیز خوب به من بگو

شوهر: بیناییت فوق العادست عزیزم!!!

.

.

.

*۱۴۴*I LOVE U#

شگفت انگیز دوستت دارم!

.

.

.

این روزا ریاضیم خیلی ضعیف شده

نمیدونم چرا

ولی دیگه نمی تونم آدم حسابت کنم !

.

.

.

آخرین خبر :

ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺕ غضنفر ، ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎﺭﺵ پله ﻫﺎﻱ پله ﺑﺮﻗﻲ ، ﺑﻲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﺎﻧﺪ !

.

.

.

جدیدترین شعر حیف نون :

هی وی وی وی وی وی وی وی وی وی

ترجمه :

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم !

.

.

.

زن به شوهر: اگه من ازت جدا شم چی میشه؟

مرد: دیوونه میشم.

زن: نمیری دوباره زن بگیری؟

مرد: والا به دیوونه اعتباری نیست !

.

.

.

تجربه نشون داده

وقتی با دوستت دعوات میشه

تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !

.

.

.

به غضنفر میگن خیلی آقایی

میگه تازه کجامو دیدی !؟

.

.

.

مسیج دختر : سلام عزیزم

پسر : سلام عشقم …(sending failed)

دختر : عزیییزم ؟!

پسر : بله بله ! من اینجام ، اس قبلیم نرسید؟ (sending failed)

دختر : عزیزم؟میخوای منو بپیچونی ؟؟ :( (

پسر : نه عسلم! من که دارم جوابتو میدم! (sending failed)

دختر : باشه ، این رابطه تمومه! دیگه زنگ نزن!

پسر : لعنتی ! برو به جهنم! (message send!!!)

|+| نوشته شده توسط پرهام رضایی در سه شنبه بیست و دوم مرداد 1392  | نظر بدهید
 اس ام اس
اس ام اس یه خسیس به دوستش :
اتل متل گلابی ، دلم تنگه حسابی ، یه روز

با خرج خودت ، می برمت پیتزایی


یکبار یه خسیسه خونش آتیش میگیره اس ام اس میده آتش نشانی میگه کار واجب دارم یه زنگ بزن!!!!!!


یه بچه اصفهانی خوشحال از مدرسه می یاد خونه به باباش می گه بابا من امروز 30 تومن صرفه جویی کردم باباش می گه افرین چطوری بچه می گه تو صف اتوبوس بودم اتوبوس اومد من سوار نشدم تا خونه دنبالش دویدم باباش می گه تو که می دویدی حداقل دنبال تاکسی می دویدی تا 100 تومن صرفه جویی کرده باشی


یک روز یک اصفهانی به پسرش میگه بابا برو در خونه همسایه و اره انها رو بگیر پسر میره و میاد میگه بابا نداد بابا میگه محترمانه بگو پسر میره و محترمانه میگه و بعد میاد میگه بابا نداد بابا باز میگه این دفعه برو خواهش کن پسر میره و بعد میاد میگه بابا نداد گفت به تو بگم که ما اره نداریم و بعد بابا میگه که عجب مردم خسیسی نمیخواد برو اره خودمونو از تو انباری ور دار بیار

مقاله ای کامل درمورد امام رضا

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.
ایشان در سن ۳۵ سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن ۵۵ سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: “خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند.”

13298 Original 233b207c 0cd6 497c 9541 58526e9a47e5 مقاله ای کامل در مورد امام رضا(ع)
یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش “جنبه علمی امام” آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال ۱۸۳ ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.

تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال ۱۴۸ هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: “هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر “لااله‌الاالله” را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.”(۲)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(۳)

زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: “همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند.”

امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: “آیا می‌دانید من کیستم؟” گفتم: “تو آقا و بزرگ ما هستی.” فرمود: “نام و لقب من را بگویید.” گفتم: “شما موسی بن جعفر بن محمد هستید.” فرمود: “این که با من است کیست؟” گفتم: “علی بن موسی بن جعفر.” فرمود: “پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد.”»(۴) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که “عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد.”

اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
۱- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.
۲- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.
او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: “ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد.” امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: “کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.” سپس امام فرمودند: “اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.”
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: “همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم.” پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: “تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم.” حضرت فرمودند: “اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.” مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ “هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مأمون مأیوس شد گفت: “پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.” این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: “از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد.” اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: “اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.” مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: “خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.”

جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:
“برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: “دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید.” صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: “آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود.” او گفت: “بلی فدایت شوم.” امام فرمودند: “وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.” سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: “دوست دارم با ایشان مناظره کنید.” حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: “اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند.” عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: “آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است.”»

اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.
یکی از یاران امام می‌گوید: “هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد.”(۵) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: “فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(۶) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: “ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم.”(۷)
شخصی به امام عرض کرد: “به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد.” امام فرمودند:” تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت.”(۸)
مردی از اهالی بلخ می‌گوید: “در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: “فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند.” امام فرمود: “ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است.”(۹)
یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: “اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: “به غذا خوردن مشغولند.” و آن گرامی می‌فرمود: “بگذارید غذایشان تمام شود.”»(۱۰)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: “من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام.” امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: “این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی.”
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: “چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟” فرمود: “تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم.”(۱۱)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: “این کیست؟” عرض کردند: “به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد.” امام فرمود: “مزدش را تعیین کرده‌اید؟” گفتند: “نه هر چه بدهیم می‌پذیرد.” امام برآشفت و به من فرمود: “من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود.”»(۱۲)
خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: “سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید.”»

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:
امام فرمودند: “دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است.”
امام فرمودند: “علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: ۱- سؤال کننده ۲- آموزنده ۳- شنونده ۴- پاسخ دهنده.”
امام فرمودند: “مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.”
امام فرمودند: “چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است.”
امام فرمودند: “نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.”

شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز ۲۹ صفر سال ۲۰۳ هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

در یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در شهر مدینه و در خانواده حضرت امام موسی بن جعفر(ع) از دامان بانویی پاک نهاد به نام تکتم فرزندی متولد شد که او را علی نامیدند وی بعدا به کنیه، ‌ابوالحسن و به لقب رضا خوانده شد .علی بن موسی علیه السلام ۳۵ساله و بزرگترین فرزند خانواده خود بود که پدر بزرگوارش به شهادت رسید و با فضائل و شایستگیهایی که دارا بود به تصریح پدر در سال ۱۸۳ ه.ق مسئولیت امامت و رهبری شیعه و حفظ اصول اسلامی را به عهده گرفت. به طور کلی مدت امامت حضرت رضا علیه السلام به سه دوره تقسیم می شود.

 
      * ده سال نخستین ، که با زمامداری هارون الرشید مصادف بود.
 
      * پنج سال بعد که در حکمرانی محمد امین فرزند بزرگتر هارون گذشت.
 
       * پنج سال پایان امامت که مصادف با حکومت مأمون می شد، ‌و در همین دوره بود که به ایران دعوت شد و اجبارا ولیعهدی را پذیرفت.
 

زندگی پر بار حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام صرف تعلیم و بیان حقایق اسلام، تصحیح فرهنگ دینی مسلمانان، ‌مبارزه با مستکبران وخلفای غاصب، ‌حمایت از مستضعفین و محرومین،‌ و رهبری نیروهای انقلاب تشیع گردید. مدت بیست سال به وظایف الهی و اجتماعی خوداقنمود، ‌و در ابلاغ کلمه حق سخت کوشید و سرانجام پس از مبارزه و تلاش فراوان بر علیه خلافت بی عباس در سال ۲۰۳ هجری به دست مأمون به شهادت رسید و در قریه سناباد دفن شد و مرقدش زیارتگاه مسلمانان پارسا و شیعیان جهان گشت.

امام رضا(ع) ابو الحسن على بن موسى(ع)ملقب به«رضا»امام هشتم از ائمه اثنى عشر(ع)و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است . سال تولد آن حضرت را ۱۴۸ و ۱۵۳ ه.ق. و ماه تولد ایشان را ذو الحجه و ذو القعده و ربیع الاول گفته‏اند و مشهور آن است که روز تولد آن حضرت یازدهم ذو القعده بوده است. کنیه آن حضرت ابو الحسن بوده است و چون حضرت امیر(ع)نیز مکنى به ابو الحسن بوده‏اند حضرت رضا(ع)را ابو الحسن ثانى گفته‏اند.مشهورترین لقب ایشان«رضا»بوده است که بنا بر روایتى در عیون اخبار الرضا(۱۳/۱)علت ملقب بودن آن حضرت به«رضا»این بوده است که«رضی به المخالفون من أعدائه کما رضی به الموافقون من أولیائه و لم یکن ذلک لأحد من آبائه علیهم‏السلام فلذلک سمی من بینهم بالرضا…»یعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به(ولایت عهد او)رضایت دادند و چنین چیزى براى هیچیک از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به«رضا»نامیده شد.اما به روایت طبرى(وقایع سال ۲۰۱)مأمون آن حضرت را«الرضى من آل محمد»نامید و صدوق هم بنا بر روایتى دیگر در عیون اخبار الرضا(۱۴۷/۲)چنین گفته است. باید متذکر شد که داعیان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى امیه مردم را دعوت مى‏کردند که با«رضا از آل محمد»بیعت کنند، یعنى بى‏آنکه از کسى نام ببرند مى‏گفتند چون خلافت بنى امیه درست نیست باید به کسى از خاندان محمد(ص)که مورد رضایت همه باشد بیعت کنند.بنى عباس با حکومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون که خود از بنى عباس بود حضرت رضا(ع)را به ولایتعهدى برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق«رضا من آل محمد»در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد. مادر آن حضرت ام ولد بود.(کنیزى بود که از مولاى خود فرزند آورده بود.)درباره نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراکش بوده است. در کتب معتبر، از جمله در عیون اخبار الرضا، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذکور است و در همین کتاب(۲۳/۱ به بعد)وصیت نامه مفصلى از حضرت امام موسى کاظم(ع)مندرج است. پس از آنکه محمد امین در بغداد کشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به کسى که غیر از خاندان بنى‏عباس باشد بسپارد و پس از تحقیق و بررسى در احوال علویان کسى را شایسته‏تر و برازنده‏تر از على بن موسى بن جعفر(ع)ندید و از این رو کس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فرا خواند. درباره علت این تصمیم مطالبى گفته شده است و از جمله بنا بر خبرى در عیون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است که گویا هنگامى که امین خود را در بغداد خلیفه خواند و بسیارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر کرد که اگر بر مشکلات فائق آید خلافت را در محلى قرار دهد که خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسید کسى را سزاوارتر از على بن موسى(ع)ندید و او را از مدینه بخواست و ولایت عهدى خود را به او تفویض کرد. این مطلب درست به نظر نمى‏رسد، زیرا مستلزم آن است که مأمون شیعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه«قرار دادن خلافت در محلى که خداوند قرار داده است»معنى ندارد.اما اگر هم مأمون ارادتى به حضرت امیر(ع)و بعضى از اهل بیت داشته است دلیل تشیع او به معنى دقیق کلمه(امام واقعى دانستن حضرت رضا)نمى‏شود.علاوه بر این اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمى‏دانست دلیلى نداشت که با امین بر سر خلافت بجنگد و خود را امیر المؤمنین بخواند. بعضى گفته‏اند فضل بن سهل ذو الریاستین که در حکم وزیر مأمون بود او را بر این کار واداشت.اما باید دید که چه علتى موجب گردید تا فضل بن سهل مأمون را بر این کار وابدارد؟ به احتمال قوى دلایل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا(ع)به ولایتعهدى سیاسى بوده است، زیرا پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنى عباس فرد برجسته‏اى که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همه لیاقت و شخصیت سیاسى در عراق ناشناخته بود.در یمن و کوفه و بصره و بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را که از خلافت بنى عباس داشتند برآورده ندیدند، زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعى بودند.از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان امام على(ع)بودند و امیدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى این خاندان بسته بودند. فضل و مأمون با شم سیاسى خود از مشاهده اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم(مانند قیام ابو السرایا در کوفه و علوى دیگر در یمن)به این نکته پى برده بودند و مى‏خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولایتعهدى رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه‏هاى خلافت مأمون را مستحکم سازند به همین جهت مأمون در سال ۲۰۰ ه.ق. بنا به گفته طبرى رجاء بن ابى الضحاک و فرناس خادم(در بعضى روایات شیعه یاسر خادم)را به مدینه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر(ع)و محمد بن جعفر عم حضرت رضا(ع) را به خراسان ببرند. رجاء بن ابى الضحاک، خویش نزدیک فضل بن سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد که فضل بن سهل در کار ولایتعهدى حضرت رضا(ع)دخالت داشته است. در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده‏اند، زیرا مأمون مى‏ترسید که شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.این مؤید آن است که عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سیاسى بوده است و مأمون مى‏ترسیده است که کثرت شیعیان در کوفه یا قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلى از دست مأمون خارج گردد. مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا(ع)به نیشابور طالبان علم و محدثان دور محفه آن حضرت که بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ایشان خواستند که حدیثى بر آنها املا فرماید.حضرت حدیثى بطور مسلسل از آباء طاهرین خود از رسول اللّه(ص)و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که«کلمة لا إله إلا اللّه حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی»یعنى کلمه توحید یا لا اله الا اللّه حصار و باروى مستحکم من است و هر که به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند.این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار(ع)تا حضرت رسول(ص)به«سلسلة الذهب»معروف شده است. درباره اینکه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت که این نوعى دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس اسلام و مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هر گونه تشویش و عذابى در امان مى‏دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزینند. حضرت در نیشابور در محله‏اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو که اقامتگاه مأمون بود رفت.به روایت عیون اخبار الرضا(۱۴۹/۲)مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که خود خلافت را قبول کند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایتعهدى را پذیرفت به این شرط که از امر و نهى و حکم و قضا دور باشد و چیزى را تغییر ندهد. علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش بینى مى‏کرد و بر او مسلم بود عشیره عباسى و رجال دولت که عادت به لا ابالى‏گرى و درازدستى عهد هارون الرشید کرده‏اند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانین الهى نخواهد بود.مأمون پس از آنکه آن حضرت ولایتعهدى را پذیرفت امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود ترک شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنى هاشم همه لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند.خود نیز جامه سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و این به روایت طبرى روز سه شنبه دوم رمضان سال ۲۰۱ ه.ق. بود. على بن عیسى اربلى مؤلف کشف الغمه عهدى را که مأمون ظاهرا درباره ولایتعهدى امام رضا(ع)نوشته بود و ملاحظاتى را که حضرت رضا(ع)در میان سطور آن عهد نامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال ۶۷۰ ه.ق. در دست یکى از«قوام»(خادمان مشهد و قبر آن حضرت)دیده و صورت آن را در همان کتاب کشف الغمه آورده است. تحقیق درباره صحت و اصالت این عهد بصورتى که در کتاب مذکور آمده است مجالى دیگر مى‏خواهد و در اینجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعه آن نتیجه مى‏شود که آنچه در بعضى کتب ادعا شده است که مأمون شیعى بوده است و در مطالب گذشته نیز به آن اشاره شد صحت ندارد زیرا مأمون در این عهد نامه از مقام خلافت به گونه‏اى تعبیر مى‏کند که با عقاید اهل سنت مطابق است. مأمون در این عهد نامه به سخن عمر استناد مى‏جوید و همچنین خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‏داند.همچنین در این عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولایت عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‏داند نه آنچه شیعیان معتقدند که او خلیفه و امام بحق و برگزیده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خویش است.همچنین در این عهدنامه به صراحت آمده است که ملقب شدن آن حضرت به«رضا»از جانب خود مأمون بوده است. حضرت رضا(ع)به موجب آنچه مؤلف کشف الغمه آورده است در پشت این عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با تردید و شک تلقى کرده است.البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بینى خاصى که از اوضاع و احوال سیاسى زمان خود داشت مى‏دانست که این کار به آخر نخواهد رسید و بنى عباس و مخالفان خاندان امام على(ع)بهر طریقى که باشد با آن مخالفت خواهند کرد. اما آنچه شخص را به تأمل وا مى‏دارد این است که در آن جا گویا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر یدلان على ضد ذلک و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم»یعنى: جامعه و جفر بر خلاف این دلالت دارند(یعنى دلالت دارند بر اینکه این امر خلافت به من نخواهد رسید)و من نمى‏دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد یا با من و با شما چه خواهند کرد. درباره جفر و جامعه و ماهیت آن نمى‏توان سخنى گفت و شکى هم نیست که امام(ع)با ارشاد و هدایت الهى از غیب و آینده مى‏تواند آگاه باشد.اما اینکه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگوید محل تردید است زیرا مأمون و اطرافیان او به جفر و جامعه‏اى که مخصوص امامان شیعه باشد که به وسیله آن از سر غیب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعید است که حضرت رضا(ع)در پشت عهدنامه مأمون چنین چیزى مرقوم بفرمایند. تاریخ عهد نامه مذکور روز دوشنبه ۷ رمضان سال ۲۰۱ ه.ق. است و چنانکه گفتیم طبرى روز انتخاب حضرت را به ولایت عهدى سه شنبه ۲ رمضان سال مذکور مى‏داند و اگر سه شنبه ۲ رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان یک شنبه مى‏شود نه دوشنبه.اما اختلاف یک روز را مى‏توان به اختلاف در رؤیت هلال منسوب داشت. صدوق در عیون اخبار الرضا(۱۵۴/۲ به بعد)نسخه سند دیگرى از حضرت رضا(ع)به نام نسخه کتاب الحباء و الشرط که تاریخ آن نیز همان دوشنبه ۷ رمضان سال ۲۰۱ ه.ق. است نقل کرده است و در آن تصریح شده است که این روز همان روزى است که مأمون آن حضرت را ولیعهد خود کرده و مردم را به پوشیدن لباس سبز واداشته است.صدوق خود این نسخه را که حضرت درباره فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و کارداران نوشته، دیده است و به قول خودش آن را از کسى«روایت»نکرده است. این نامه مقدمه‏اى دارد که به قلم حضرت رضا(ع)است و پس از آن اصل نسخه حباء و الشرط مى‏آید که بنا بفرموده حضرت شامل سه باب است: باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است که چگونه مأمون را در وصول به خلافت یارى داد و ابو السرایا و شورشیان دیگر را سرکوب کرد و طبرستان، دیلم، کامل، غرچستان، غور، کیاک، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سریر، خزر و مغرب را رام ساخت. باب دوم درباره پاداشهایى است که مأمون در برابر این خدمات در حق او برقرار کرده است و باب سوم درباره چشم پوشى فضل از این پاداشها است.مأمون این امر را پذیرفته و به فضل اختیار داده است که هر کارى را که نمى‏خواهد نکند و به اصطلاح این نامه او را«مزاح العله»ساخته است. صدوق در عیون اخبار الرضا از ابو على حسین بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان(که فعلا در دست نیست)نقل مى‏کند که ولایت عهدى حضرت رضا به اشاره و توصیه فضل بن سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید خاندان بنى عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع کردند و با ابراهیم بن المهدى که موسیقیدان و عود نواز بود بیعت کردند و چون مأمون این خبر را شنید دریافت که فضل بن سهل رأى ناصوابى در پیش او گذاشته است.پس، از مرو بیرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسید فضل ناگهان در حمام کشته شد و قاتل او غالب، دایى مأمون بود.بعد مأمون حضرت را در حال بیمارى که بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات یافت و در سناباد توس در کنار قبر هارون مدفون گردید.این واقعه در صفر سال ۲۰۳ ه.ق. اتفاق افتاد. صدوق پس از نقل این خبر از کتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‏داند و مى‏گوید(چنانکه قبلا ذکر شد)مأمون خود، آن حضرت را ولیعهد کرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمک بود با حضرت رضا(ع)دشمن بود. اینکه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت رضا(ع)باشد محل تردید است و چنانکه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولایت عهدى حضرت رضا(ع)مؤثر بوده است.اما گویا پس از انتخاب آن حضرت به ولایت عهدى وقایعى روى داده است که منجر به مخالفت فضل با حضرت رضا(ع)شده است. روایتى در عیون اخبار الرضا(۱۶۷/۲)هست که به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهیم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند.حضرت بر ایشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند.آن دو ترسیدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‏خواستیم«رضا»را بیازماییم.پس از آن حضرت رضا(ع)نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دریافت که حق با امام رضا(ع)بوده است. شاید این معنى یکى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شاید عوامل دیگرى هم باشد که بر ما مجهول است.به هر حال بنا به گفته طبرى(حوادث سال ۲۰۳)حضرت رضا(ع)به مأمون گفت که فضل اخبار بغداد و نارضایى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولایت عهدى خود آن حضرت نهان مى‏دارد و مردم در بغداد با ابراهیم بن المهدى بیعت کرده‏اند.چون مأمون در این باره تحقیق کرد و صدق گفته‏هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گردید و چنانکه در تواریخ مذکور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام کشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات یافت. مجلسى در بحار الانوار(۳۱۱/۴۹ چاپ جدید)تحت عنوان«تذییل»درباره اینکه آیا حضرت رضا(ع)به مرگ طبیعى وفات یافته یا شهید شده است مى‏گوید: میان اصحاب ما(یعنى شیعه)و مخالفان(اهل سنت)در اینکه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعى درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است که آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید على بن طاوس از علماى شیعه نقل شده است که او منکر مسموم بودن آن حضرت است و نیز اربلى در کشف الغمه مسموم شدن آن حضرت را انکار کرده است و گفته است که ابن طاوس قبول نداشت که مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد. مؤلف کشف الغمه پس از ذکر مطالبى در این باره مى‏گوید اینکه گفته مى‏شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهر آگین ساختند ما نمى‏دانیم که چنین چیزى سبب زهرآگین شدن انگور مى‏گردد و قیاس طبى، آن را گواهى نمى‏دهد. البته مجلسى اظهارات مؤلف کشف الغمه را رد مى‏کند و حق را به جانب صدوق و مفید مى‏دهد و معتقد است که آن حضرت مسموم شده است.درباره مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلف است و آنچه مى‏توان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است که همچنانکه انتخاب آن حضرت به ولایتعهدى سیاسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوى سیاسى صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است، زیرا مأمون پس از شنیدن اینکه او را در بغداد از خلافت خلع کردند و با ابراهیم بن المهدى بیعت کردند دریافت که یکى از علل عمده مخالفت بزرگان و دست اندرکاران بغداد با خلافت او همین ولایت عهدى حضرت رضا است و خواست بهر نحوى که شده است خود را از این گرفتارى که گریبانگیر او شده بود نجات دهد. ویژگیهاى آن حضرت شخصیت ملکوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضا(ع)و اعتقاد شیعیان به او سبب شد که نه تنها در مدینه بلکه در سراسر دنیاى اسلام به عنوان بزرگترین و محبوبترین فرد خاندان رسول اکرم(ص)مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشواى دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند.بیست و چند سال بیش نداشت که در مسجد رسول اللّه(ص)به فتوى مى‏نشست.علمش بى‏کران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مى‏گردید.کسى را با عمل و سخن خود نمى‏آزرد.سخن کسى را قطع نمى‏کرد.هیچ حاجتمندى را مأیوس باز نمى‏گرداند.در حضور مهمان به پشتى تکیه نمى‏داد و پاى خود را دراز نمى‏کرد.هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مى‏نشست و غذا مى‏خورد.شبها کم مى‏خوابید و قرآن بسیار مى‏خواند.شبهاى تاریک در مدینه مى‏گشت و مستمندان را کمک مى‏کرد.در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگى مى‏کرد.نظافت را در هر حال رعایت مى‏فرمود و عطر و بخور بسیار به کار مى‏برد.عادتا جامه ارزان و خشن مى‏پوشید ولى در مجالس و براى ملاقاتها و پذیراییها لباس فاخر در بر مى‏کرد.غذا را اندک مى‏خورد و سفره‏اش رنگین نبود.در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه مى‏کرد. امام (ع) براى خنثى کردن توطئه‏هاى مأمون و اطرافیان او مراقبتى هوشیارانه داشت.یکى از توطئه‏هایى که امام آن را به شکست کشانید موضوع نماز عید فطر رمضان سال ۲۰۲ ه.ق. بود که مأمون براى تظاهر به مردم و اینکه امام کاملا در اختیار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست که نماز عید را ایشان با مردم بگزارند. امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود«به همانگونه که پیغمبر اسلام نماز عید را برگزار مى‏کرد اجرا خواهد کرد».مأمون ناچار شد این شرط را بپذیرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ایشان براى حرکت به محل نماز ایستادند. همینکه آفتاب سر زد امام که خود را شستشو داده و غسل کرده و معطر ساخته بود جامه‏اى ساده ولى پاکیزه پوشیده و عمامه‏اى سفید بر سر نهاد.امام از کارکنان منزل خویش نیز خواسته بود که همه همینگونه به راه افتند.همه در حالى که امام را حلقه‏وار در بر گرفته بودند تکبیر گویان از منزل خارج شدند.امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار تکبیر گفت که گویى هوا و زمین و همه موجودات تکبیر او را پاسخ گفتند. چون فرماندهان و درباریان که خود را آراسته و منتظر امام ایستاده بودند با چنین صحنه‏اى مواجه شدند بلافاصله از مرکبها به زیر آمدند و کفشها و چکمه‏ها از پاى بدر آوردند.امام پس از لحظه‏اى توقف این جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أکبر، اللّه أکبر على ما هدانا، … و الحمد للّه على ما أبلانا». امام به سوى مصلى حرکت آغاز کرد ولى هر ده قدمى که به پیش مى‏رفت مى‏ایستاد و چهار تکبیر مى‏گفت.تمام کوچه‏ها و خیابانهاى شهر مرو از جمعیت مملو گردید، همه با اشتیاق گرد آمدند و ناظر حرکت پیامبر گونه امام بودند.گزارش این صحنه‏هاى مهیج به گوش مأمون مى‏رسید تا آنجا که بر اثر القاى اطرافیان تاب ادامه برنامه را نیاورده دستور داد که امام از میان راه برگردد و امام نیز چنین کرد و مردم آشفته خاطر و خشمناک پراکنده شدند و صفوف نماز دیگر به نظم نپیوست و توطئه مأمون با شکست مواجه گردید

امام رضا – علیه السلام – بنا به قول بسیاری از مورّخان، در سال ۱۴۸ و به اندکی از آنان[۱]، از جمله شیخ صدوق[۲] در سال ۱۵۳ در ۱۱ ذی قعده (یا ذی حجه و یا ربیع الاول) چشم به جهان گشوده است. در تاریخ وفات آن امام اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. برخی سال ۲۰۲ و برخی سال ۲۰۳[۳]را سال رحلت دانسته اند. از نظر ماه نیز کلینی[۴] و شیخ مفید[۵] ماه صفر را بدون تعیین روز یاد کرده اند. نوبختی آخرین روز ماه صفر را روز رحلت دانسته[۶] و برخی دیگر هفدهم یا بیست سوم آن ماه و آخر ذی حجه را روز وفات دانسته اند.[۷] به نظر می رسد که در عرف شیعه، سخن نوبختی پذیرفته شده است.

 مقاله ای کامل در مورد امام رضا(ع)

مادر آن حضرت «خیزران» نامیده می شد. بعضی گفته اند که ایشان «ام ولد» و از اهالی نوبه بوده و «اروی» نام داشته و لقبش «شقراء» بوده است. برخی گفته اند اسم او «نجمه» و کنیه اش «امّ البنین» بود و برخی نام آن بانو را «تکتم» دانسته اند.[۸] نقش انگشتری آن حضرت: «ماشاءَ الله و لا حَولَ و لا قُوّه اِلّا بِالله» بوده است.[۹]

وجود ادله روایی گسترده و همچنین مقبولیت امام رضا – علیه السلام – در میان شیعیان و نیز برتری علمی و اخلاقی حضرت، امامت ایشان را به خوبی ثابت می کند، گر چه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر – علیه السلام – بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم – علیه السلام – جانشینی امام رضا – علیه السلام – را از طرف آن حضرت پذیرفتند.

شیخ مفید نام دوازده تن از این صحابه را که روایاتی در این موضوع تعیین امام رضا – علیه السلام – به جانشینی پدر بزرگوارش نقل کرده اند، ذکر می کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّی، محمد بن اسحاق بن عمّار، علی بن یُقْطین و محمد بن سنان می باشند.[۱۰]

شیخ پس از آن، روایات مذکور را به تفصیل آورده است. مجموع آنچه در این زمینه گرد آمده، توسط شیخ صدوق و برخی از متأخران بوده است.[۱۱]

اختلافی که پس از شهادت امام صادق – علیه السلام – در مسأله جانشینی آن حضرت به وجود آمد، سبب شد تا این بار پس از شهادت امام کاظم – علیه السلام – اصحاب، در موضوع جانشینی دقّت و احتیاط بیشتری به خرج دهند و قبل از شهادت آن حضرت، درباره شناخت او اصرار بورزند.

نصر بن قاموس می گوید: به ابو ابراهیم (موسی بن جعفر) عرض کردم: من از پدر شما درباره جانشینش سؤال کردم، شما را معرفی فرمود (فَأخْبُرُنی اِنّکُ انتَ هْو). پس به عرض آن حضرت رساندم که وقتی حضرت صادق – علیه السلام – به شهادت رسید، میان مردم اختلاف افتاد (ذَهُبُ النّاسْ یُمیناً وُ شِمالاً). من و دوستانم شمارا برگزیدیم، اینک ما را مطلع فرمایید که چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ امام – علیه السلام -، فرزند خود علی را معرفی کرد.[۱۲]

با این حال باز به دلیل تقیّه و نیز فرصت طلبی اشخاصی که اموالی از طرف کاظم – علیه السلام – از شیعیان گرفته بودند و همچنین وجود برخی از روایات نادرست که در آنها علایمی را برای منحرف ساختن اذهان از امام – علیه السلام -، شناسانده بودند، مشکلاتی به وجود آمد. این در حالی بود که امام کاظم – علیه السلام – در مدینه، میان شیعیان و علویان – که شمار فراوانی از آنان شاهد و ناظر جریان بودند – امام رضا – علیه السلام – را به جانشینی خود منصوب فرمود.[۱۳]

در اینجا می‌خواهیم درباره زندگی سیاسی و رخداد های مهمی‌که در دوران امام رضا علیه السلام برای ایشان اتفاق افتاد و موضع گیری های ایشان بحثی داشته باشیم. برای این منظور در ابتدا ضروری است به برخی از مسائل پرداخته شود:
سیاست چیست؟
دارای چه ابعادی است؟
بر چند قسم است؟
موضوع علم سیاست چیست؟
اصول علم سیاست چیست؟
سیاست بر چه محوری می‌چرخد؟
در مرحله اول باید دانست منشأ علم سیاست از کجاست و این علم چگونه به وجود آمد؟ همچنین بررسی کرد که آیا ائمه سیاست مدار بوده و زندگی سیاسی داشته اند که ما می‌خواهیم از آن بحث کنیم یا خیر؟ در ادامه برآنیم به توضیح درباره پرسش های مطرح شده بپردازیم.

مفهوم سیاست
سیاست به طور کلی عبارت است از چگونگی اداره کشور ها و ملل. البته این، یک تعریف کلی از سیاست است و در کتب متفاوت، سیاست را به اشکال مختلفی تعریف کرده اند ممکن است برخی امور شخصی مردم از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج و … را نیز داخل در آن بدانند؛ زیرا اینها خودشان به نوعی اداره کردن هستند. در این زمینهکی از اندیشمندان تعریفی که از سیاست کرده است که چنین است: «سیاست یعنی اداره امور روزانه مردم.»
به هر حال از سیاست تعاریف زیادی شده است و این آشفتگی در تعریف سیاست تازگی ندارد و تنها در این مورد خاصی هم نیست، بلکه هر چیزی که میان مفهوم وضعی و حقیقت خارجی خودش قرار بگیرد با چنین گستردگی و آشفتگی روبه رو خواهد بود؛ زیرا اشیای خارجی، حدود ویژه ای به اندازه وسعت وجودشان و مفاهیم وضعی محدوده ای به اندازه وضعی که واضع آن مفهوم قرار داده دارند.
برای مثال انسان مفهوم ویژه ای به اندازه وسعت خارجی اش دارد؛ اما سیاست، اقتصاد و اجتماع در تعاریفشان آشفتگی وجود دارد؛ چون مفاهیم وضعی نیستند که محدود به وسعت وضعشان باشند و حقایق خارجی هم نیستند. پس افراد خارجی شان هم دقیقاً معلوم نیست تا محدوده شان بیان شود.ابعاد سیاست هم مانند خودش دارای وضوح و روشنی دقیقی نیست.

اقسام سیاست
سیاست در عرصه داخلی یا سیاست داخلی.
سیاست در عرصه خارجی یا سیاست خارجی .
هریک از این دو قسم نیز به قسم مجزا تقسیم می‌شوند:
سیاست داخلی: الف، برقراری نظم و تسلط بر امور جامعه؛ و ب، جلوگیری از ورود سیاست های اجنبی به داخل کشور.
سیاست خارجی: الف، تأثیر در ملل دیگر به منظور مشارکت در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم به آن ها؛ زیرا انسانیت یک وحدت واحد است و انسان از این جهت که انسان است خدمت او بر انسان دیگر واجب است.
امام علی علیه السلام می‌فرماید: «هرانسانی برادر دینی یا نظیر تو در آفرینش است.»
پس همه انسان ها با هم برابرند و یک انسان وظیفه دارد به همنوعانش در برقراری نظم و جلوگیری از ظلم در ملل دیگر مشارکت داشته باشد و این همان سیاست خارجی است.
ب، کوشش در جلوگیری از تأثیر ملل و دولتهای دیگر در کشور اسلامی. چون اگر دولت مرکزی در جلوگیری از اثر گذاشتن در کشور دخالت نکند حکومتهای خارجی به انواع مختلفی در کشور اثر می‌گذارند.
سیاست چهار موضوع اصلی دارد که همان اصول سیاستند. می‌توان این اصول را به ۴ قسم تقسیم کرد:
۱٫ شامل: الف، دیدگاه سیاسی و ب، افکار سیاسی می‌باشد.
۲٫ تأسیسات سیاسی که شامل: مؤسسات سیاسی معاصر با دولت مثل روز‌نامه‌ها، مؤسسات قانون گذاری مثل مجلس و قانون اساسی و مؤسسات اجرایی مثل دولت است.
۳٫ اموری که در سیاست نسبت اول را دارند؛ بدین جهت که شروع سیاست از آن ها بوده است که شامل: الف، آزادی عمومی؛ ب، گروه ها و جمعیت ها؛ ج، احزاب سیاسی و د، مشارکت افراد در اداره جات یا دولت.
۴٫ روابط بین الملل که شامل: الف، سیاست بین المللی؛ ب، سازمانها و اداره جات بین المللی و ج، قانون بین المللی.
از این بیانات روشن می‌شود که تعریف سیاست به علم دولت داری به هیچ وجه کامل نیست اگر چه دولت داری یکی از مهمترین شاخه های آن است.

سیاست حول چه محوری می‌چرخد؟
در تعریف سیاست آمده است که سیاست اعمال قدرت است. در این صورت محور علم سیاست را می‌توان سه مطلب اساسی دانست:
الف. چه سیاستی باید جامعه را فراگیرد تا افراد رفاه بیشتری داشته باشند.
ب. دولت جهت اجرای سیاست چه وسایلی را به کار می‌گیرد.
ج. چه تأثیری از در اختیار گرفتن این سیاست و این وسیله ها می‌توان بر جای گذاشت.
بنابراین محورهای اساسی علم سیاست چنین می‌شود: اتخاذ قرار، چگونگی اجرا و نتایج آن، که هر کدام از این اقسام صورتهای مختلفی دارد‌ که مجالی برای ذکر آن نیست لذا یک سیاستمدار باید بحث کند که قرار شایسته چیست، اجرای آن چگونه است و اثری که از اجرای آن دنبال می‌کند چیست؟

منشأ علم سیاست
سیاست بر خاسته از متن اسلام است. در چگونگی آن بیان می‌کنیم که اسلام دینی است کامل و شایسته و بیانگر تمامی‌احکامی‌که بشر انجام می‌دهد و به آن نیاز دارد؛ خواه این احکام فعل اعضا و جوارح و یا امیال باطنی باشد. بنابر این هر فعلی که از انسان سر می‌زند از یکی از احکام پنج گانه وجوب، استحباب، حرمت، مکروه و اباجه خارج نیست و حتی می‌بینیم که از اندیشه های بد به عنوان تحریم و کراهت نهی شده و به اندیشه های خوب به عنوان وجوب و استحباب امر شده است. در روایتی امام صادق (ع) فرموده است: چیزی نیست مگر آن که در کتاب و سنت آمده باشد.
علاوه بر این، آیه ها و روایات و آیاتی خاص هم در باب سیاست داریم که از آن جمله است روایت امام رضا علیه‌السلام که فرمودند «عالم باسیاسه» یعنی امام باید عالم به سیاست باشد. در جایی دیگر آمده است: «و ساسة العباد» یعنی ائمه سیاستمداران مردمند

آیا ائمه سیاستمدار بوده اند؟
در پاسخ باید گفت ائمه سیاستمدار بوده اند و امام رضا (ع) که خود از ائمه معصوم است، سیاست را یکی از شرایط امام و امامت می‌داند. ائمه ما هیچ گاه از سیاست کناره گیری نکرده و همواره دین را همراه سیاست داشته اند. در برخی بیاناتشان آمده است که هر کوششی در جهت جدایی دین از سیاست، مانند کوشش کردن برای جدایی عبادت از متن اسلام است.
ما تا به حال در مورد سیاست سخن گفتیم ولی هیچ گاه از روش فراگیری آن صحبتی به میان نیاوردیم ولی نیکوست بدانید که شناخت سیاست ممکن نیست مگر پس از شناخت حداقل شش مطلب: دین، اقتصاد، جامعه، حقوق، روانشناسی، تاریخ.
فراگیری سیاست بدون شناخت این علوم به نحو احسن ممکن نیست؛ زیرا دین در ترکیب امت ها وجود دارد و نمی‌توان از آن جدایش کرد و یک سیاستمدار هم باید در کارها و تصمیم های خودش، جنبه های دینی و مذهبی را در کشورش در نظر گرفته و با ملاحظه اوضاع و شرایط کلی حاکم بر جامعه تصمیم خویش را اتخاذ کند و الا نمی‌تواند کشور را اداره کند.
بحث ما پیرامون علم سیاست تمام شد. حال باید ببینیم دیدگاه سیاسی امام رضا (ع) چگونه بوده و ایشان چه مقدار در سیاست روز دخالت داشته اند. نیز باید دید مسائل مهمی‌که در زمان امام رضا (ع) با انگیزه سیاسی انجام شده و امام هم در آن نقش آفرینی داشته کدام است.

اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)
امام رضا (ع) در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بوده اند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضعگیری وا داشت.
ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال ۱۷۵ هجری قمری، فرزندش، امین را که ۵ سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و ۷ سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید. پس از این واقعه در سال ۱۹۳ هارون در طوس در گذشت و پس از این اندک زمانی امین و مأمون با یکدیگر بر سر خلافت تزاع کردند و اختلافشان به قدری بالا گرفت که امین در اوایل سال ۱۹۵ برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد.
در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیهکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد.

مسأله ولایت عهدی
یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای امام رضا علیه‌السلام رخ داد، مسأله ولایتعهدی ایشان بود که شامل مسائل زیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد: «چرا مأمون امام رضا علیه السلام را دعوت کرد؟ واکنش امام رضا علیه السلام در برابر دعوت مامون، ‌وداع امام با قبر پیغمبر، ‌خط سیر امام، سخنان امام در نیشابور، ورود امام رضا علیه السلام به مرو و طرح مساله ولایتعهدی ایشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ولایتعهدی و شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی.»

چرایی دعوت
اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در این مدت امام رضا (علیه السلام) ساکت ننشسته و تا آنجا که قدرت و امکان داشت در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش های زیادی به انجام رساند. بنابراین امام نقشی مستقیم و مؤثر در بیداری مردم داشت که این خود باعث می‌شد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولی از آنجا که:
اولاً می‌دانست دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمی‌و معنوی که بتواند پشتوانه حل مشکلات مختلف باشد خالی است و این کمبود با وجود علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان تأمین نمی‌شد.
ثانیاً به این نکته پی برده بود که جامعه اسلامی‌مخصوصاً گروه کثیری از مردم آگاه و طرفداران آل علی توجه خاصی به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، دارند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم نسبت به علویین وجود دارد. در نتیجه درصدد برآمد تا از این فرصت برای تثبیت حکومت بهره گیرد.
همچنین می‌خواست ضمن استفاده از موقعیت علمی ‌و اجتماعی امام رضا ‌علیه السلام بتواند کارهای او را تحت نظارت قرار داده و محبوبیت و مقبولیت قابل ملاحظه ای در میان عده کثیری از مردم که امام رضا ‌علیه السلام‌ را دوست می‌داشتند به دست آورد و مخصوصاً چنین احترامی ‌در جلب علاقه‌ی شیعیان که تنها امام علیه‌السلام را شایسته مقام رهبری مسلمین می‌دانستند و عباسیان را غاصب خلافت و حکومت می‌دانستند بسیار مؤثر بود.
به هر حال وضع سیاسی و اجتماعی آن روز طوری بود کهک تغییر کلی را در سطح دستگاه خلافت از نظر کیفیت برخورد با جناح های مخالف و ایجاد امواج جدیدی در افکار عامه ایجاد می‌کرد.
واکنش امام رضا علیه‌السلام در برابر دعوت مأمون
مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزیرش، فضل ابن سهل، امام را به پایتخت دعوت کرد. گرچه ایشان از رفتن امتناع ورزید ولی مامون پی گیر بود و به ارسال دعوت نامه هایی پیاپی به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهایت به امام نوشت:
جدت علی ابن ابی طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خلیفه‌ی وقت بود گفت ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر بعضی از آنها تصمیم نگرفتند و یا از تصمیم اکثریت تمرد کردند ابو طلحه‌ی انصاری مأمور است گردنشان را بزند.
با این کار مأمون می‌خواست بگوید الان تو در وضعی هستی که جدت بود و من در وضعی هستم که عمر بود. پس، از جدت پیروی کن. پس از این همه تهدید‌های مکرر و پیاپی امام رضا‌ علیه السلام، پذیرفت تا به مرو سفر کند آنچه که می‌توان درباره این سفر گفت این است که این سفر یک تبعید ناخواسته بود و بسیاری هم از این سفر به عنوان تبعید یاد کرده اند.
سرانجام امام رضا‌ علیه السلام‌ پس از تهدید های فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.

وداع با قبر پیغمبرمحول سیستانی که از نزدیک شاهد این ماجرا بود چنین می‌نگارد:
هنگامی‌که فرستاده مأمون وارد مدینه شد من نیز در مدینه بودم امام، علیه السلام، برای وداع با پیامبر، صلی الله و علیه و آله و سلم، وارد حرم شریف نبوی گردید. حضرت در حالی که با صدای بلند گریه می‌کرد چند نوبت با پیغمبر و مرقد پاک او خداحافظی کرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض کردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفری که در پیش داشت تهنیت گفتم؛ ولی آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضایتی از سفر، امام هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهری که می‌رفت به مناسبتی با مردم مذاکره می‌کرد. در ادامه از شهرهای خرمشهر، اهواز، اراک، ری، نیشابور و مرو عبور کرد.

سخنان امام در نیشابور
در مسیر حرکت امام سخنانی برای مردم ایراد فرمود که از مهم ترین آنها می‌توان از سخنرانی ایشان در نیشابور یاد کرد. گفته می‌شود نیشابور در آن زمان مرکزیت علمی‌خاصی داشت و تقاضای شدیدی از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نیشابور برای امام مطرح شد. امام در آنجا حدیث سلسله الذهب را، که به حدیث اخلاص و توحید هم مشهور است، برای مردم نقل فرمود‌:
کلمه لا الله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن بدهد داخل حصار من شده و کسی که داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود.
پس از بیان این حدیث صد ها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد.

ورود به مرو و طرح مساله ولایتعهدی
در دهم شوال ۲۰۱ هجری امام به مرو وارد شد و از چند فرسخی شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع کثیری از بزرگان آل عباس و علویان قرار گرفت. ایام به تندی می‌گذشت و عبدالله مأمون خود را میزبانی مخلص وانمود می‌کرد. این حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از او و اجازهافتن مردم برای ملاقات آن حضرت برایشان غیر منتظره بود و آنان را به کنجکاوی بیشتر وا می‌داشت. تا این که سر انجام مأمون نخستین گام را بردشت.
مأمون به حضور امام رضا، علیه السلام، آمد و با قیافه ای جدی و حق به جانب ابتدا چند سوال علمی‌را مطرح کرد و با ایشان مشغول گفتگو شده هنگامی‌که مجلس را آماده دید رو به امام، علیه السلام، کرد و گفت:
در فرزندان عباس و علی، علیه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه این سخن را نمی‌گویم، فضل و برتری دانش و تقوای تو ای فرزند رسول خدا از همه بیشتر است و هیچ کس را من امروز سزاوارتر از تو برای ریاست تامه و خلافت و حکومت بر امت اسلام ندیدم. امروز برای من شکی باقی نمانده که از همه سزاوارتر و لایق تر شما هستید.
مأمون اصرار و تقاضای خودش را دوباره بیان کرد: پسر عمو! می‌خواهم از خلافت کنار روم و آن را در مسیر حقیقی اش قرار دهم. من خود اولین فردی هستم که با تو بیعت می‌کنم. و همچنان امام‌ علیه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا برای تو مقدور فرموده جایز نیست به دیگری ببخشی.
مأمون هم در مقابل اصرار می‌کرد ولی هرچه بیشتر اصرار می‌کرد کمتر نتیجه می‌گرفت و سر انجام وقتی دید امام از پذیرفتن این پیشنهاد سر پیچی می‌کند مقصود اصلی خود را به زبان آورد و گفت: ای فرزند رسول خدا، حال که خلافت را نمی‌پذیری باید ولایتعهدی را قبول نمایی تا پس از من خلافت برای شما خالص گردد.
امام گفت: به خدا قسم از زمانی که خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنیا برای دنیا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.
مأمون گفت: قصد من چیست؟
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بیان کرد: تو می‌خواهی مردم را نسبت به من بدبین کنی. می‌خواهی مردم بگویند علی ابن موسی الرضا در دنیا زاهد نبود، بلکه دستش به دنیا نمی‌رسید. آیا نمی‌بینید چگونه ولایتعهدی را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد.
مأمون عصبانی شد و گفت: طوری با من صحبت می‌کنی که ناراحت می‌شوم. گویا از قدرت و سطوت من در امانی. به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی مجبورت می‌کنم والا گردنت را می‌زنم: «و الا ضربت عنقک.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمی‌دارد و ناچار باید ولایتعهدی را بپذیرد.
اما این تمام ماجرا نبود، بلکه امام ولایتعهدی را پذیرفت ولی همراه با شروطی که بعدا بیان می‌شود.

اهداف مأمون از مسأله ولایتعهدی
از اصرار زیاد مأمون برای تحمیل مسأله ولایتعهدی بر امام رضا، علیه السلام، روشن می‌شود که اهداف مهمی‌را از این کار دنبال می‌کرده است. قرائن و منابعی تاریخی که می‌توان اشاره کرد چنین است:
الف. کاستن از تضاد علویان و عباسیان.
ب. فرو نشاندن نهضت ها.
ج. نظارت بر امام و محدود ساختن ایشان.
د. مخدوش ساختن قداست معنوی امام.
ه. مشروع جلوه دادن خلافت.
ر. به دست آوردن پایگاه مستحکم مردمی.
امام هم ولایتعهدی را بی شرط و شروط نپذیرفت و برای خود شروطی گذاشت. از جمله این که امام فرمود: «من در کارها مداخله نمی‌کنم.» این شرط امام برای قبول ولایتعهدی بود. از این رو امام به صورت عملی خودش را از مشارکت در کارهای حکومتی مبری دانست.

مراسم روز عید سعید فطر
مسأله نماز عید فطر یکی از رخداد های مهم زندگی امام علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پس از مسأله ولایتعهدی است. اهمیت این موضوع تا آنجا است که مأمون به صورت آشکار در برابر آن عکس العمل نشان داد و رازی را که همواره در مخفی نگه داشتن آن می‌کوشید نا خواسته افشا کرد. در تاریخ آمده است که:
هنگامی‌که عید سعید فطر فرا رسید، مأمون به دلیل بیماری یا دلایل دیگری به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پیغام داد تا نماز عید را بر پا کند. امام به فرستاده مأمون گفت به مأمون بگو شما شرایطی را که میان خودمان قرار کرده ایم می‌دانید؛ پس مرا از اقامه نماز معذور دارید.
[سرانجام] در نتیجه پافشاری های خلیفه، امام این پیشنهاد را پذیرفت ولی باز هم با قید و شرط. شرط امام این بود که نماز را با شیوه رسول الله، صلی الله علیه و آله، و امیر المومنین علی، علیه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذیرفت و گفت هر طور مایل هستند بیرون آیند. تا این که سرانجام روز عید فرا رسید. مردم از ابتدای صبح هنوز آفتاب طلوع نکرده در کنار خانه امام دسته دسته می‌آمدند و تجمع می‌کردند. دستگاه خلافت تشریفات کاخ همه تلاش خود را صرف می‌کردند تا این مراسم از نظر ظاهری بسیار پرشکوه و سلطنتی جلوه کند.

امام از منزل بیرون آمد و همه چشمهایی که به خانه امام دوخته شده بودند منظره ای شگفت انگیز مشاهده کردند. امام در حالی که خود را خوشبو کرده و ردایی بر دوش انداخته بود برای اقامه نماز بیرون آمد. ایشان عمامه سفیدی بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آویزان بود. عصایی بر دست داشت و با پایی برهنه گامهایش را با طمأنینه و وقار بر می‌داشت. اصحاب امام با مشاهدة چنین وضعیتی به تبعیت از امام، خودشان را به همان شکل در آورده و به تبع ایشان تکبیر سر می‌دادند. به ناچار سواره نظام و مقام های حکومتی نیز از اسب های خود پیاده شدند و با کندن کفش های خود فریاد تکبیر سردادند. این وضعیت از یک سو و گریه شوق مردم از سوی دیگر فضای بی نظیری را بر شهر مرو حاکم کرده بود. امام در جلوی حیاط خانه تکبیر دوم را گفت و جمعیت حاضر همهک صدا تکرار کردند: الله اکبر. شخصیت ها و بزرگان لشکری و کشوری که مجهز و مسلح بودند، دیدند ظاهر وارستة آنها هیچ شباهتی به ولیعهد مسلمین ندارد و این رویارویی رسوایی است و بی آبرویی.
فضل ابن سهل که دید اگر امام با چنین وضعیتی خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگوید، مردم شهر مرو از خواب غفلت بیدار شده، حادثه ای برای حکومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:
اگر امام با همین وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خویش بیمناک هستیم.
مأمون بی درنگ دستور داد امام را از نیمه راه باز گردانند. از این رو به امام گفتند ما می‌دانستیم که شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم رنجی به شما برسد. پس بازگردید و همان کسی که پیش از این با مردم نماز می‌خوانده نماز را برگزار خواهد کرد.
امام کفش هایش را پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسیار می‌فرمود: خدایا اگر گشایش من از وضعیت کنونی ام به مرگ من است هم اینک در آن تعجیل فرما.
مأمون پس از این قضیه بسیار ترسید و حکومت خود را با وجود امام در خطر دید. پس سیاستی جدید را در پیش گرفت. فضل ابن سهل وزیر و فرمانده نیروهای مسلح مأمون نخستین قربانی این سیاست جدید بود. اما تنها این مأمون را راضی نمی‌کرد. او به دنبال از بین بردن مسألة ولایتعهدی بود نه فضل ابن سهل، پس باید منتظر اتفاقات جدیدی بود. پاک کردن مسأله ولایتعهدی هم به هیچ راهی تا زمان وجود امام ممکن نمی‌شد. پس در نگاه مأمون یگانه راه حل، حذف امام رضا‌ علیه‌السلام، بود.

اما چگونه می‌توانست رسماً و آشکارا امام را بکشد یا او را به خیانت به دستگاه حکومتی متهم و یا شیوه قتل فضل را دوباره به کار گیرد. هیچ یک از اینها با تدبیر سیاسی مأمون سازگار نبود. کسی نمی‌دانست مأمون چه می‌کند ولی برای همه تحلیلگران روشن بود که مأمون چند اصل را زیر نظر گرفت:
الف. از میان بردن امام برای پایان دادن به مسأله ولایتعهدی.
ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
ج. استفاده سیاسی جدید در حد امکان از رحلت امام.
و سرانجام چنین شد. مأمون کار خود را کرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتی را داغدار غم خویش ساخت.
گر جان طلبی به کوی جــانانه بیا از عقل برون شو و چو دیوانه بیا
شمع رخ دوست در خراسان سوزد ای سوخته دل بســـان پـروانه بیا  . پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرماید: “زود باشد که پاره­ای از تن من در زمین خراسان مدفون گردد، هر مومنی که او را زیارت کند خداوند بهشت را برای او واجب گرداند و بدنش را بر آتش جهنم حرام نماید.”

شهید مسلم لک زایی در سی و یکم شهریور ۱۳۶۴ در شهرستان زابل در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید حسینی گذراند و راهنمایی را در مدرسه شهید باهنر به پایان برد.
آن گاه با توجه به علایق شدید به معارف دینی وارد حوزه علمیه امام صادق علیه السلام (مرحوم شریفی) زابل شد و به مدت شش سال به کسب معارف اسلامی پرداخت. در سال ۱۳۸۴ با اتمام سطوح مقدماتی جهت ادامه تحصیل در سطوح عالی رهسپار حوزه علمیه قم گردید تا در جوار بارگاه حضرت معصومه به تکمیل معارف اهل بیت عصمت و طهارت بپردازد.
این شهید بزرگوار، برای عمق بخشیدن به فعالیت های علمی خود قصد داشت تحصیلات خود را در دوره های تخصصی دنبال کند که ناجوانمردانه در فاجعۀ دلخراش تاسوکی، در محور زاهدان به زابل، در آستانۀ سال نو که تصمیم داشت چون سایر شهدای این فاجعه، زانو به زانوی پدر و مادر و برادر و خواهر، پای سفرۀ هفت سین بنشیند، توسط عده ای تروریست کوردل و جاهل در بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۴ شربت شهادت نوشید و به دیدار معبود شتافت.
گفتنی است این نوشته به طور کامل، همراه ضمائم در کتابی با عنوان «مسافر ملکوت» چاپ و منتشر می شود. آنچه در پی می آید گزیده ای از مقالۀ این شهید سعید است که به مناسبت دومین سالگشت شهادت ایشان و دانشجوی شهید حجت الاسلام و المسلمین نعمت الله پیغان و دیگر شهدای این فاجعه تروریستی است.

شهید مسلم لک زایی در سی و یکم شهریور ۱۳۶۴ در شهرستان زابل در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید حسینی گذراند و راهنمایی را در مدرسه شهید باهنر به پایان برد.
آن گاه با توجه به علایق شدید به معارف دینی وارد حوزه علمیه امام صادق علیه السلام (مرحوم شریفی) زابل شد و به مدت شش سال به کسب معارف اسلامی پرداخت. در سال ۱۳۸۴ با اتمام سطوح مقدماتی جهت ادامه تحصیل در سطوح عالی رهسپار حوزه علمیه قم گردید تا در جوار بارگاه حضرت معصومه به تکمیل معارف اهل بیت عصمت و طهارت بپردازد.
این شهید بزرگوار، برای عمق بخشیدن به فعالیت های علمی خود قصد داشت تحصیلات خود را در دوره های تخصصی دنبال کند که ناجوانمردانه در فاجعۀ دلخراش تاسوکی، در محور زاهدان به زابل، در آستانۀ سال نو که تصمیم داشت چون سایر شهدای این فاجعه، زانو به زانوی پدر و مادر و برادر و خواهر، پای سفرۀ هفت سین بنشیند، توسط عده ای تروریست کوردل و جاهل در بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۴ شربت شهادت نوشید و به دیدار معبود شتافت.
گفتنی است این نوشته به طور کامل، همراه ضمائم در کتابی با عنوان «مسافر ملکوت» چاپ و منتشر می شود. آنچه در پی می آید گزیده ای از مقالۀ این شهید سعید است که به مناسبت دومین سالگشت شهادت ایشان و دانشجوی شهید حجت الاسلام و المسلمین نعمت الله پیغان و دیگر شهدای این فاجعه تروریستی است.

هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.

کنیه ها

ابوالحسن و ابوعلی

لقبها

رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

مشهورترین لقب

مشهورترین لقب آن حضرت ?رضا? است و در سبب این لقب گفته اند: ?او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او را رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.?

مادر امام

در روایتهای مختلفی که به ما رسیده است نامها و کینه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره و شقرا، را برای مادر آن حضرت آورده اند.

زاد روز

درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.

ولادت آن حضرت را به سالهای (۱۴۸ و ۱۵۱ و ۱۵۳ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده نامیده اند.

روز شهادت

روز وفات آن حضرت را نیز به سالهای (۲۰۲ و ۲۰۳ و ۲۰۶ق) دانسته اند.

اما بیشتر بر آنند که ولادت آن حضرت در سال (۱۴۸ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السلام بوده است، چنان که مفید، کلینی، کفعمی، شهید، طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.

در باره تاریخ وفات آن حضرت نیز عقیده اکثر عالمان همان سال(۲۰۳ق) است.

بنابر این روایت، عمر آن حضرت ۵۵ سال می شود که ۲۵ سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرده و ۲۰ سال دیگر امامت شیعیان را بر عهده داشته است.

این ۲۰سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره ای از خلافت مأمون.

فرزندان

گرچه که نام پنج پسر و یک دختر برای ایشان ذکر کرده اند، اما چنان که علامه مجلسی می گوید: حداکثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.

به دسیسه مامون و با  سم او به شهادت رسید و پیکر مطهر او را در طوس در قبله قبه هارونی سرای حمید بن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروز مرقد او مزار آشنای شیفتگان است.

… همراه با کبوتران حرم

خورشید، در حال غروب است و هفت ستاره روشن در آسمان، آغوش گشوده هشتمین اخترند.

کبوتران بال می زنند آسمانی را که چشم هایمان سال هاست به آن دوخته شده، صدای بال کبوتران در صدای سنج عزاداران می پیچد و خواب مسموم انگورهای پیچیده بر خوشه های حادثه آشفته می شود، خورشید، ذره ذره در عطش چشم هایش رسوب می کند…

امام رضا علیه السلام سجده کردن بر معبود را نزدیک ترین حالت بنده می داند و می فرمایند:

?نزدیک ترین حالت بنده به خداوند متعال، در حال سجده است و این همان قول خداوند تبارک و تعالی است که فرمود: سجده کن و نزدیک شو. ?

هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.

بیشتر دوران امامت امام رضا (ع) در زمان خلافت مامون بود. مامون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد. پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرار داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.

انـگیزه هاى سیاسى  مانند: جذب ایرانیان، سرکوب نهضتها و قیامهاى علویان، مشروع جـلـوه دادن حـکومت خود، مامون را وادار کرد به امام پیشنهاد ولایت عهدی دهد ولی از این روى، امام رضـا (ع) از پـذیرش پیشنهاد مامون سر باز مى زد. به هر حال امام رضا (ع) درنهایت، ولایت عهدی را با قید شرایطی پذیرفت. پس از مراسم بیعت اجبارى، در حضور مردم و دیگران فرمود:

لـنـا عـلیکم حق برسول الله و لکم علینا به حق فاذا انتم ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم. مـا اهـل بیت،به واسطه رسول خدا (ص) بر شما مردم حقى داریم، شما نیز بر ما حقى داریـد وقتى که شما حق ما را به ما دادید، بر ما لازم است که حقوق شما را رعایت کنیم. (بحارالانوار جلد ۱۴۶)

اگرچه این پیشنهاد رنگ تهدید و اجبار نیز گرفته بود. مسئله ولایت عهدی با تلاش های امام برای افشاگری همراه بود و شرط اصلی دخالت نکردن در عزل و نصب ها که همان شریک نبودن در حکومت جائر زمان برای حضرت محسوب می شد، نیز به همین منظور بود و امام بدین ترتیب توطئه های مأمون را یکی پس از دیگری خنثی می کرد و کار بدانجا رسید که عرصه بر مأمون تنگ شد و امام رضا (ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا (ع) نیز کارگشا نیست، چاره ای جز به شهادت رساندن امام(ع) برای خود ندید.

سرانجام خورشید فروزان وجود امام (ع) در روز ۲۹  صفر سال ۲۰۳  ق. غروبی سرخ را به مشرق ایمان نشست و بار دیگر سیاست مزورانه عباسی تن به شکست داد.

 


می خواهم تا آنجا که دوست دارم، پربگیرم، اما تا بارگاه دوست راه طولانی است. چشم از پنجره برنمی دارم. دشت از پی دشت، کوه از پی کوه، دسته دسته گل سرخ، یک عالم سبز و یک دریا اشتیاق که دستی از غیب به جانم ریخته است, همیشه همین طور است. خودم را که به مولا می سپارم، دیگر این من نیستم که می روم، برای لحظه ای، خواب مرا می رباید… دست در دست نور و آرمیدن در کنار ضریح! چه دل انگیزند این خواب های خوب!برمی خیزم، پیرامونم غوغایی به پاست. صدای دل هاست. همه می گویند: یا ضامن آهو! رسیده ایم انگار, این گنبد زیبا، قلب ایران است. چه دورنمایی دارد! ((السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. السلام علیک یا…)) بغضی غریب و بعد هم, های و هوی پریشان دل. تا غروب راهی نیست. دل و نقاره و اشک به هم می آمیزند، و من پر از ضریح می شوم. و سرشار از رازهای طلایی!… چه بویی از کنارم گذشت، بوی آسمان بود. یک بوی خیس، یک بوی معنوی سبز. گویا فطرتم بود که معطر شد از عشق! ضریح اینک به ملکوت می ماند، و من می خواهم تا رضایت «رضا» اوج بگیرم. نیشابور از خاطرم می گذرد، لحظه ای که امام سر از کجاوه بیرون آورده اند و فریاد شادی و اشک شوق، زمین و زمان را به هم پیچیده است. لحظه ای که سینه چاکان حضرتش ازفرط عشق به خاک غلتیده اند. لحظه ای که بیش از بیست هزار تن تقریرات امام را می نویسند. [«لااله الاالله» دژ استوار من است و من یکی از شرط های آنم.] به راستی اگر« ولایت» نباشد، کلمه مقدس «توحید» چگونه استوار یابد!؟شب از نیمه گذشته است. همه جا سرشار از اشک و گلاب است و من خود را با همه شور به کجاوه سبز ولایت می رسانم.یا ضامن آهو! دل های بی پناهمان را که چون آبگینه های شکسته در پهنای گیتی سرگردانند، در پای ضریح مقدست آشیان ده که محتاج پرکشیدن به آبی لایتناهی فطرت خدا یی مان هستیم.

فـــردوس، امتــداد مســیر نـگاه اوسـت ای ابرهـــــــای معجــــــزه، رود خلــــــود کو

امامت امام رضا (ع):

 

حضرت علی بن موسی ,ملقب به رضا ,در سال ۱۴۸ هجری قمری در روز۱۱ ذیقعده در مدینه به دنیا آمد.پدرآن حضرت,امام موسی بن جعفر و مادرش بانویی بزرگوار به نام نجمه(نام دیگر این بانو تکتم می باشد. ) بود.

در مطالب السؤول گفته شده است که: مادر آن حضرت کنیزی بودکه خیزران مرسی نام داشت. برخی نام وی را شقراء نوبیه، ذکر کرده اند که آروی، اسم او و شقراء لقب وی بوده است. طبرسی در اعلام الوری گوید: مادرش کنیزی بود به نام نجمه که به وی ام البنین می گفتند.( عیون اخبار الرضا)

بعد از شهادت امام کاظم (ع) , آن حضرت در ۳۵ سالگی عهده دار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان گردید.

مدت امامت امام رضا در حدود ۲۰سال بود که می توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

۱) ده سال اول امامت آن حضرت که همزمان با دوره ی زمانداری هارون بود.

۲) پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین ,فرزند هارون بود.

۳) پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون بود.

امام رضا (ع) در هر یک از این سه دوره , به مقتضای مسؤولیت خطیر امامت , با اوضاع و احوال پیچیده ی خلافت آن روزکه به نام اسلام که بر مردم حکومت می شد و با وجود نابسامانی های زیادی که از جهات مختلف در زندگی اجتماعی مردم وجود داشت وظایف متناسب خودرا,در راه خدمت به اسلام و مسلمین انجام می داد. امام هشتم تا آنجا که قدرت و امکان داشت از فرصتی که در سه سال آخر عمرش پیش آمد ,در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل و پرده برداشتن از چگونگی اغفال آنان به صورت ها و عناوین گوناگون , حداکثر استفاده را نمود .شهادت آن حضرت در سال۲۰۳هجری در سنا باد ,که امروز یکی از محله های مشهد است ,در سن ۵۵ سالگی ,به وسیله ی سمّی که مأمون به او خوراند ,اتفاق افتاد. هم اکنون آرامگاه این بزرگوار در مشهد زیارتگاه تمام عاشقان است.

دلایل امامت حضرت رضا(ع):

در اینجا به چند نمونه از دلایل امامت آن حضرت اشاره می کنیم :

۱) محمد بن سنان می گوید :به ابو الحسن اول(امام کاظم (ع)) عرض کردم آیا مرا به کسی که دینم را از او بگیرم,راهنمایی نمی کنی ؟در پاسخ فرمود:«آن راهنما این پسرم علی (ع) است.»

روزی پدرم{ حضرت صادق} دستم را گرفت و کنار قبر پیامبر (ص)برد و به من فرمود: پسر جان خداوند در قرآن می فرمایند:«اِنِّی جاعِلُ فِی الاَرضِ خَلیفَهُ.من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد» (سوره بقره آیه ۳۰).خداوند وقتی سخنی می گوید و وعده ای می دهد به آن وفا می کند .(۱)

۱) طبق سنت الهی همیشه باید در زمین خلیفه خدا وجود داشته باشد که او امام بر مردم است

۲) نعیم قابوسی می گوید: امام کاظم (ع)فرمودند:پسرم علی,بزرگترین فرزند و برگزیده ترین فرزندانم و محبوب ترین آنها در نزدم می باشد. و او به جفر(۱)می نگرد و هیچ کس جز پیامبر یا وصی پیامبر به جفر نمی نگرد

۳) داوود رقی می گوید:به ابا ابراهیم(امام کاظم (ع)عرض کردم فدایت شوم سن و سالم زیاد شده و پیر شده ام ,دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده بعد از تو صاحب اختیار ما {امام ما}کیست؟ آن حضرت اشاره به پسرش امام رضا (ع) کرد و فرمود :«هذا صاحِبُکُم مِن بَعدی.امام شما بعد از من, این پسرم می باشد.»( علامه حلی .ترجمه محمدی اشتهاردی .ص۲۰۹)

۴) حسین بن مختار گفت: نوشته هایی از طرف موسی بن جعفر (ع) به ما رسید آن وقت که در زندان بود .در آنها نوشته بود پیمان امامت و جانشینی خود را به فرزند بزرگترم واگذاردم.( بحار الانوار.علامه مجلسی .جلد دوازدهم)

۵ )امام صادق (ع) پیش از ولادت نواده ی گرامی خود,بارها از آن حضرت به عنوان «عالم آل محمد »یاد می کرد و آرزو در وجود او را می نمود.امام کاظم (ع) می فرماید: از پدرم جعفر بن محمد (ع) بارها می شنیدم که به من می فرمود: همانا عالم آل محمد در صلب تو قرار دارد و ای کاش من او را درک می کردم . او همنام امیر مومنان (ع) است.( علی رفیعی .زندگانی امام رضا (ع). ص۲۱ به نقل از بحار النوار .ج۴۹.ص۹)

حضرت رضا (ع) دارای القاب بسیاری بودن د که از جمله:

لقب رضا:مشهور ترین لقب امام (ع), رضا می باشد که بنابر روایتی در عیون اخبار الرضا علت مقلب بودن حضرت(ع) به رضا این بوده که « رَضیَ بِهِ المُخاِلفُونَ وَ مِن اعدائِه کَما رَضیَ بِهِ المُوافِقُونَ مِن اُولیائِهِ وَ لَم یَکُن ذلِکَ لا حَدَّ مِن آبائِه عَلَیهُمُ السَّلامَ فَلذلِکَ سَمَّی مِن بَینَهُم بِاالرِّضا» یعنی هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به ولایت عهدی, به ولایت عهدی او رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچ یک از پدران او دست نداده بود از این رو در میان ایشان,تنها به او رضا نامیده شد.( مرضیه محمد زاده .علی بن موسی, امام رضا (ع) .ص۸۳).همچنین سلیمان بن جعفر روایت می کند که حضرت موسی بن جعفر(ع) در هنگام ولادت این لقب را به ایشان داده و فرمودند :که رضا بخوانید.و بعضی نسبت می دهند که حضرت رضا(ع) ولایت عهدی را پذیرفتند و رضا لقب گرفتند . ولی غفاری می گوید :این لقب از آنجا به حضرت داده شده که دوست و دشمن از حضرت راضی بودند . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده که خدمت حضرت جواد (ع) عرض شد جمعی از مخالفین این اعتقاد را دارند که پدر بزرگوارت چون به ولایت عهدی راضی شد مامون ایشان را به رضا ملقب گردانید.حضرت جواد(ع) در پاسخ فرمودند:پدرم ملقب به رضا شد چون خداوند و پیغمبر و ائمه از او راضی بودند . گفته شد هر یک از پدرانت چنین بودند و این اختصاص به حضرت رضا (ع) ندارد.

۱) در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمود):(جفر سرخ وسفید )) در نزد ماست .وقتی از آن حضرت خواسته شد توضیح دهد ,فرمود)):جفرسرخ)) ظرفی است که اسلحه رسول خدا در آن است و هنگام ظهور قائم (عج)بیرون می آید و ((جفر سفید)) ظرفی است که تورات ,انجیل و زبور و سایر کتاب های آسمانی قبل از اسلام در میان آن است.

فرمود بلی:سایر اجدادم را فقط دوستان به امامت آنها راضی بودند ولی به امامت پدرم همه کس از دوست و دشمن راضی شدند و اقرا به جلالت بزرگی او نمودند.

صابر:چون امام (ع)نسبت به مصائب و ناراحتی ها که از طرف مخالفان و دشمنان به او می رسید صبور بودند صابر لقبش دادند

زکی: امام علی بن موسی الرضا (ع),پاک,شریف و محترم بود.

وافی:اما وفاداری یکی از صفات برجسته ی امام (ع) بود . چون نسبت به جامعه و هموطنان خویش وفادار بود

قره العین المومنین :از جمله القاب شریف امام رضا (ع), «نور چشم مومنان بود» . زیرا او زینت آنها , باعث افتخار شان,پناهگاه و دژ محکم آنان بود .( محمد باقر شریف القرش جلد اول.ص۴۵ ۴۴)

همچنین کنیه ی ایشان «ابو الحسن »است و چون علی بن ابی طالب (ع)نیز مکنّی به ابوالحسن بوده است ,حضرت رضا (ع) را« ابو الحسن ثانی» گفته اند.همچنین گفته شده این کنیه را پدر امام کاظم (ع) به وی عنایت فرمود و چون کنیه ی خودش نیز ابو الحسن بود بدین جهت امام کاظم (ع) «را ابو الحسن اول» و امام رضا (ع) را «ابو الحسن ثانی » نامیده اند تا مردم , میان آن دو تفاوت بگذارند.( مرضیه محمد زاده .علی بن موسی, امام رضا (ع) .ص ۷۹ .)

امام (ع) در روزگار پدر:

رضا(ع)در بزرگترین و عالی ترین خانواده در اسلام رشد و نمو یافت.خانه ای که مهد تربیت اسلامی بود . اخلاق اصیل گسترش می یافت ,قرآن تلاوت می شد,اعمال خیر انجام می گرفت و…

امام رضا (ع) دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر بزرگوارش گذراند . پدری که در جهان به خاطر فضایل برجسته اش معروف است ,زیرا تمام صفات عالی و عوامل فضیلت و اصل خرد و اخلاق در او جمع شده بود.امام کاظم (ع) آگاهترین مردم زمان خود و دانشمند ترین آنها در همه ی علوم بود . امام رضا (ع)شاهد عبادت و خداترسی پدر بود.راویان همگی متفق القولند که امام کاظم (ع) برتر از همه ی مردم در اطاعت از خدا و عابد ترین آنها بود.امام رضا (ع) از پدر صفات دیگری چون زهد ,شکیبایی و … آموخت و آنها را در صحنه و صفحه ی دلش جای داد. تمام عوامل معنوی و وسایل تربیت برای امام رضا (ع) فراهم بود,لذا ایشان در داخل چنین چهارچوب فرهنگی درست, مانند پدران بزرگوارش بزرگ بود و پس از شهادت پدر, عهده دار رهبری بزرگ دینی و مرجعیت شیعیان گردیدند.( محمد زاده .علی بن موسی, امام رضا (ع) ص۸۳)

امام رضا(ع)در زمان هارون:

حدود ۱۰سال از امامت حضرت رضاعلیه السلام(از سال ۱۸۳تا۱۹۳هجری قمری)در عصر خلافت هارون الرشید , واقع شد.امام رضا در این عصر, در مدینه می زیست و همواره تحت نظر بوده و مورد مزاحمت هارون و حاکمان منصوب از جانب او به سر می برد.به عنوان نمونه:

۱) هنگامی که هارون از ((رقّه)) عازم مکه شد عیسی بن جعفر {عموی او}به او گفت :بیاد آور سوگندی را که خورده ای مبنی بر این که هر کس بعد از موسی بن جعفر ادعای حکومت کند, گردنش را بزنی ,اکنون پسر او ((رضا))چنین ادعایی دارد.هارون با خشم به عیسی نگریست و گفت :میخواهی چه کنم .آیا همه ی آنها را بکشم؟

۲) محمد بن سنان »می گوید در روزگار هارون به امام رضا علیه السلام عرض کردم:شما خود را به این امر((امامت))مشهور ساخته اید و جای پدر نشسته اید،در حالیکه ازشمشیر هارون خون می چکد! فرمود:آنچه مرا بر این کار بی پروا ساخته سخن پیامبر است که فرمود:«اگر ابو جهل یک مو از سر من کم کرد گواه باشید که من پیامبر نیستم »و من می گویم «اگر هارون یک مو از سر من کم کرد گواه باشید که من امام نیستم »و همچنان شد که امام می فرمود زیرا هارون هرگز فرصت نیافت خطری متوجه امام سازد،و بالاخره به جهت اغتشاشاتی که در شرق ایران رخ داده بود،هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوی خراسان برود و در راه بیمار شد،و در ۱۹۳ هجری در طوس مرگش فرا رسید،و اسلام و مسلمین از وجود پلیدش ایمن شدند.

این فرازهای تارخی نشان می دهد که امام هشتم و یارانش در عصر خلافت هارون, تحت نظر و در سانسور شدید بودند

امام در زمان امین :

پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مامون اختلافی سخت روی داد. هارون, امین را برای خلافت بعد از خود تعیین کرده بود،و از او تعهد گرفته بود که پس از او مامون خلیفه شود و نیز حکومت ایالت خراسان در زمان خلافت امین, در دست مامون باشد،ولی امین پس از هارون در ۱۹۴ هجری مامون را از ولیعهدی خود عزل و فرزند خود موسی را نامزد این مقام کرد بالاخره پس از درگیریهای خونینی که میان امین و مامون رخ داد،امین در ۱۹۸ هجری کشته شد و مامون به خلافت رسید. امام رضا علیه السلام در طول این مدت از درگیریهای دربار خلافت و اشتغال آنان به یکدیگر استفاده کرد،و با آسودگی به ارشاد و تعلیم و تربیت پیروان پرداخت.

امام در زمان مامون :

مامون در میان خلفای بنی عباس از همه داناتر و نیز مکارتر بود،درس خوانده بود و از فقه و علوم دیگر آگاهی داشت. چنانکه با برخی از دانشمندان به بحث و مناظره می نشست،البته آگاهی او از علوم روز نیز وسیله یی بود برای پیشبرد سیاستهای ضد انسانی او،و گرنه هرگز به دین و اسلام پای بند نبود،و در عیاشی و فسق و فجور و اعمال زشت دیگر از سایر خلفا هیچ کم نداشت،نهایت آنکه از خلفای دیگر محتاطتر رفتار می کرد و با سالوس و ریای بیشتر عوامفریبی می نمود،و برای استحکام پایه های حکومت خود گاه با فقها نیز همنشین می شد و از مسائل و مباحث دینی نیز سخن می گفت.

همنشینی و صمیمیت و همدمی مامون با«قاضی یحیی بن اکثم »که مردی رذل و کثیف و فاجر بود بهترین گواه برای بی دینی و فسق و رذیلت مامون است،یحیی بن اکثم مردی بود که به شنیع ترین اعمال در جامعه شهرت داشت چنانکه قلم از شرح رذالتهای او شرم دارد،و مامون چنین کسی را چنان همدم خویش ساخته بود که «رفیق مسجد و گرمابه و گلستان »یکدیگر محسوب می شدند،و اسفبارتر آنکه او را به مقام «قاضی القضاة »امت اسلامی منصوب نمود و در امور مملکتی نیز با او رای زنی و مشورت داشت

بهر روی در زمان مامون علم و دانش به ظاهر ترویج می شد،و دانشمندان به مرکز خلافت دعوت می شدند،و تشویقهایی که مامون برای دانشمندان و دانش پژوهان فراهم می آورد زمینه ی جذب اهل دانش به سوی او گردید،و مجالس درس و بحث و مناظره ترتیب می یافت، و بحث و گفتگوی علمی بازاری پر رونق داشت.

مضاف بر اینها مامون می کوشید با برخی کارها شیعیان و طرفداران امام را نیز به خود علاقمند سازد مثلا از شایسته تر بودن امیر مؤمنان علی علیه السلام برای جانشینی پیامبر سخن می گفت،و دشنام و لعن به معاویه را رسمی کرد و«فدک »را که از فاطمه زهرا علیها السلام غصب شده بود به علویان باز گرداند،و با علویان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان می داد.

اصولا مامون با توجه به رفتار هارون و جنایات او و اثر سوء آن در روحیه ی مردم می خواست زمینه های انقلاب و شورش را از بین ببرد،و آنها را راضی نگهدارد تا بتواند بر مرکب لافت سوار باشد،از اینرو باید گفت وضع زمان ایجاب می کرد که به جبران کمبودها و نارضایتی ها بپردازد،و وانمود کند که در صدد اصلاح امور است و با خلفای دیگر تفاوت دارد

فرستادگان مامون به نزد امام (ع):

مامون برای بردن امام رضا (ع) از یثرب به خراسان, یک گروه رسمی فرستاد. شخصی که در راس این گروه بود بیشتر مورخین بر عقیده اند که رجاءبن ابی ضحاک بوده است و گفته شده عیسی بن یزید معروف به «جلوای» بوده است و سید امین این مطلب را بعید دانسته و گفته است که جلوای از فرماندهان هارون الرشید و از دشمنان امام رضا (ع) بوده و عقلانی نیست که هارون او را برای بردن امام مامور کند.( محمد انصاری .گزارش لحظه به لحظه از سفر امام رضا (ع) به ایران. ص۱۲)و مامون از رئیس گروه تعهد گرفت که امام را از راه بصره و اهواز و فارس ببرند و از راه کوفه و قم نبرند. دلیل این اصرار مامون و نگرانی او بسیار روشن و واضح است که نمی خواست امام از راه کوفه و قم بیاید, زیرا این دو شهر مرکز شیعه بوده و ساکنین آن معتقد به امامت حضرت بوده و نسبت به او مطیع بودند.و اگر امام از شهر آنها عبور می کرد مسلما نسبت به او بسیار اداء احترام می کردند و او را بزرگ می داشتند و این مقام او را تقویت می کردو دولت عباسی را در خطر قرار می داد.اما عبور امام از بصره ضرری برای مامون نداشت , زیرا ساکنین بصره طرفدار عباسیان بوده و این کار برای مامون خطری نداشته است و این عمل فریبکارانه مامون است که ادعا می کرد که می خواهد خود را از خلافت کنار بکشد و آن را به علویان بدهد.( محمد باقر شریف القرش .پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا(ع).جلد دوم.ص. ۴۴۳)

وداع امام هشتم از مدینه و مکه :

هنگامی که فرستاده های مامون برای حرکت دادن حضرت رضا (ع) از مدینه به خراسان آمدند,حضرت رضا (ع) برای وداع به مسجد النبی ,کنار قبر رسول خدا(ص) رفت و مکرر با قبر پیامبر وداع می کرد و بیرون می آمد و نزد قبر باز می گشت, و هر بار صدای گریه اش بلند بود. سپس خانواده ی خود را جمع کردند و خبر شهادت خودشان و از اینکه از این سفر باز نخواهند گشت را دادند و به آنها فرمود:هم اکنون برای من گریه کنید تا من صدای گریه ی شما را بشنوم .سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کرد و به آنها فرمود:من هرگز به سوی اهل بیتم باز نمی گردم.

سپس دست پسرش جواد (ع) را گرفت و به مسجد برد و دستش را بر قبر رسول خدا (ص) نهاد و او را به قبر مطهر چسباند و به رسول خدا (ص) سپرد حفظ او را به برکت پیامبر (ص) از خدا خواست . حضرت جواد (ع) به پدر بزرگوار شان نگریستند و گفت: «به خدا سوگند به سوی خدا می روی».

سرانجام امام رضا (ع) از مدینه به سوی خراسان و شهر مرو مرکز خلافت آن روزگار حرکت کردند.

معرفی امام جواد (ع):

امام رضا (ع)در کنار سفر مشقت باری که در پیش داشت ,مسئله ی امامت و معرفی جانشین خود را در اتمام حجتی واضح ,برای همه بیان فرمود.به خصوص آنکه امام جواد (ع) آن روزها هفت سال بیشتر نداشت حضرت در این باره می فرمایند:پسرم جواد را بر داشتم و به حرم پیامبر (ص) رفتم و دستش را بر قبر گذاردم و او را به قبر جدم چسباندم و به پیامبر (ص) سپردم. پسرم رو به من کرد و گفت : ای پدر به خدا قسم به مسیری دور دست خواهی رفت .سپس به تمام نمایندگانم و اطرافیانم دستور دادم تا پس از من از او فرمان بگیرند و از او اطاعت کنند و ازمخالفت با وی بپرهیزند.به آنها گفتم که پس از وفاتم به او روی آورند وبه آنان فهماندم که پسرم امام بعد از من است .

امام (ع) در نیشابور:

امام رضا (ع) در مسیر حرکت خود به نیشابور(۱) رسیدند .جمعیت بسیاری از آن حضرت استقبال کردند .برخی از خوشحالی فریاد می زدند ,برخی گریه می کردند و هر کسی به نحوی احساسات خود را ابراز می کردند .دو نفر از

۱) شهر نیشابور در آن روز وسعت زیادی داشت، که در حمله مغولها تاراج شده و نابود شد، و در نتیجه بعد از پایان این حمله محدود شده و از مرکزیّت علما و دانشمندان و رونقی که قبلا داشت افتاد، و امروزه یکی از شهرهای استان خراسان به شمار می رود.

بزرگان حافظ قرآن(۱) با همراه تعداد بیشماری از دانشجویان که قلم ودوات به دست داشتند گرد آمده بودند و در انتظار شنیدن جملاتی از آن حضرت بودند. امام دستور داد, پرده را کنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سر و صدا می کردند امام از مردم خواست تا ساکت گردند جمعیت همه خاموش شدند تنها صدایی که شنیده می شد صدای امام(ع) بود. امام رضا(ع)حدیث معروف ((سلسله الذهب)) را بیان فرمود . آنگاه فرمودند :پدرم از پدرش تا امیرالمومنین علی(ع) و از پیامبر (ص) و او از جبرئیل نقل کرد که خداوند فرمود ((کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلّا اللَه حَصنی فَمن دَخَلَ حَصنی امَنَ مِِن عَذابیَ . کلمه توحید حصار محکم من است هر کس داخل آن گردید از عذاب ایمن خواهد شد )). امام بعد از کمی تامل به آنها فرمود : این موضوع شروطی دارد و«اَنَاَ مِن شُرُوطِها ,پذیرش امامت من از جمله شروط آن است››. سخنان امام در باره ی توحید بسیار قابل تامل است امام با مقدمه بسیار جالب و گیرا حدیث توحید را بیان کردند که سنگ و زیربنای دین بوده و تنها وسیله ی رسیدن به فلاح و رستگاری می باشد پس از توحید , امام موضوع اصل امامت را مطرح می کند و می فرمایند:اصل امامت و ولایت تکمیل کننده ی توحید است .اگر کار سرپرستی و رهبری عادلانه و آگاهانه در جامعه ی اسلامی حل نشود یگانه پرستی استقرار نخواهد یافت و باز هم طاغوت ها به جای خدا می نشینند و حکمرانی خواهند کرد .

بدین ترتیب امام محبت و دوستی را نسبت به آ ل علی (ع) جهت دار کرد شیعه ناشی از دوستی علی(ع) را شیعه اعتقادی اصیل کند.

امام رضا(ع)در مرو و مسئله ی ولایت عهدی:

کاروان امام (ع) و همراهان سرانجام در روز دهم شوّال سال ۲۰۲هجری قمری وارد مرو شدند. هنگامی که امام رضا (ع)وارد مرو شدند مأمون و وزیرش فضل بن سهل و گروه کثیری از بزرگان آل عباس و علویان تا چند فرسنگی به استقبال حضرت رفتند. مأمون در تعظیم و تکریم ایشان بسیار کوشیدند و حضرت را در خانه ای جداگانه وارد کردند و بسیار به آن حضرت احترام نمود.مامون شخصی را به خدمت امام فرستاد و گفت : اراده کرده ام از خلافت کناره گیری کنم و آن را به شما تفویض کنم .( محمدی اشتهاردی .سوگنامه آل محمد(ص). ص ۱۱۶ ۱۱۵ )امام از پذیرفتن خلافت امتناع نمود و فرمود:مرا از این کار معاف دار.مأمون بر این امر اصرار نمود و گفت:اکنون که خلافت را نمی پذیری ,به ناچار باید ولیعهدی مرا بپذیری .حضرت به سختی از این کار خوداری فرمود…

وقتی امام امتناع خود را بیان فرمود مأمون طی پاسخی تهدید آمیز گفت: همانا عمر بن خطاب خلافت را به طور مشورت,میان شش نفر قرار داد که یکی از آنها جد تو امیر مومنان علی (ع) بود و شرط کرد هر کس با آنان مخالفت کند گردنش را بزنند و شما به ناچار باید خواسته ی مرا بپذیری.من راهی جز این ندارم .

۱) این دو نفر عبارتند از: أبوزرعه رازی و محمد بن أسلم طوسی، که به هرکدام ازاین دو (حافظ) می گفتند، و این اصطلاح برکسی اطلاق می شد که لااقل یکصد هزار حدیث را با سند آن از حفظ باشد

آنگاه حضرت رضا (ع) فرمود: من ولیعهدی را می پذیرم مشروط بر این که در هیچ کاری از امور مربوط به قضاء, فتوی , عزل و نصب شرکت و دخالتی نداشته باشم.در حقیقت امام هشتم (ع) ولایت عهدی را نپذیرفت و تنها از روی ناچاری به نام آن, بی آنکه در امور دخالت کند اکتفا شد.( مرتضی طاهری .امام (ع) یگانه ی دوران.ص۳۷)

از دیگر کارهای مأمون به دنبال جریان ولایت عهدی آن حضرت این بود که دخترش را به عقد محمد بن موسی (ع) در آورد.همچنین مأمون دستور داد به نام آن حضرت سکه بزنند و در تمام شهر ها به ولایت عهدی امام (ع) خطبه خوانده شود .

نتایج و آثار ولایت عهدی امام (ع):

در دستگاه مامون از یک طرف حکام و فرمانروایان جاه طلب که ثروت های زیادی اندوخته بودند و از طرف دیگر اشخاصی که داعیه هایی در زمینه ی علوم و کمالات داشتند و موقعیت هایی را برای خود کسب کرده بودند .مانند یحیی بن اکثم ها که شاهد مباحثات علمی امام با سایر مذاهب بودند,احساس حقارت می کرد . ایشان از نتایج ولایتعهدی بسیار نگران بودند.حضرت رضا (ع) همان روشی را داشتند که جد بزرگوارش علی (ع) در دوره ی خلافت داشتند. مردم هنگامی که شکوه معنوی امام را می دیدند غرق در عظمت او می شدند و مامون با اطرافیان او پیش از پیش منزوی می شدند از باب نمونه یکی از آن حوادث را بیان می کنیم:

اقامه نماز عید:

در یکی از اعیاد اسلامی مانند عید فطر یا عید قربان،مامون برای امام پیام فرستاد که امامت نماز عید را بپذیرد و نماز را برگزار فرماید.امام پاسخ داد:تو شرایطی که میان من و توست می دانی،مرا از اقامه ی نماز معذور دار. مامون گفت:منظورم از این کار آنست که مردم مطمئن شوند و نیز فضیلت تو را بشناسند

فرستاده چند بار میان مامون و امام رفت و آمد کرد،و چون مامون بسیار اصرار ورزید امام پاسخ داد:بیشتر دوست دارم مرا از این کار معاف داری،ولی اگر نمی پذیری و ناچار باید این کار را انجام دهم،من برای اقامه ی نماز عید مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السلام بیرون خواهم آمد. مامون پذیرفت و گفت:هر طور مایل هستید بیرون بیایید،و دستور داد فرماندهان و درباریان و عموم مردم بامداد عید جلوی خانه ی امام حاضر شوند. بامداد عید پیش از طلوع آفتاب کوچه ها و راهها از مردم مشتاق پر شد و حتی زنان و کودکان هم آمده بودند و بیرون آمدن امام را انتظار می کشیدند.فرماندهان به همراه سپاهیان،سوار بر مرکبهای خود جلوی منزل امام ایستاده بودند،آفتاب سر زد،امام غسل کرد و لباس پوشید و عمامه یی سپید که از پنبه بافته شده بود بر سر نهاد،و یک سر عمامه را بر سینه و سر دیگر را از پس پشت بر کتف افکند،خود را معطر ساخت و عصا در دست گرفت،و به همراهان خویش فرمود:آنچه انجام می دهم انجام دهید. آنگاه پای برهنه در حالیکه شلوار و نیز دامن لباس را تا نیمه ساق پا بالا آورده بود.به راه افتادند، پس از چند گام سر به سوی آسمان بلند کرد و تکبیر گفت،همراهانش به تکبیر او تکبیر گفتند…امام به در سرای رسید و ایستاد. فرماندهان و سپاهیان چون امام را چنان دیدند از مرکبها بر زمین جستند و پاپوشها از پای در آوردند و پا برهنه بر خاک ایستادند.

امام بر در سرای تکبیر گفت و انبوه مردم با او تکبیر گفتند،صحنه چنان شور و عظمتی داشت که گویی آسمان و زمین با او تکبیر می گویند،شهر مرو را سراسر گریه و فریاد فرا گرفت. «فضل بن سهل »چون اوضاع را چنین دید به مامون خبر برد و گفت:ای امیر! اگر«رضا»بدینگونه به مصلای نماز برسد فتنه و آشوب می شود و ما همه بر جان خویش بیمناکیم،به او پیام بفرست که باز گردد. مامون به امام پیام داد:ما شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم به شما زحمت و رنجی برسد،شما باز گردید و با مردم همان کسی که قبلا نماز می خواند نماز را برگزار نماید. امام دستور داد کفش او را بیاورند،و پوشید و سوار شد و به خانه بازگشت. و مردم بر نفاق و عوامفریبی مامون پی بردند و دریافتند آنچه در مورد امام ابراز می دارد تظاهر است،و هدفی جز رسیدن به اغراض سیاسی خود ندارد…

شهادت امام :

سر انجام مامون تصمیم به قتل امام گرفت،زیرا دریافته بود که به هیچ وجه نمی تواند امام را آلت دست خویش قرار دهد. عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامی نیز روز افزون بود، و با تمام کوششهای مامون که مایل بود بر شخصیت اجتماعی امام لطمه یی وارد سازد، شخصیت و احترام امام روز به روز اوج بیشتری می گرفت،و مامون می دانست هر چه وقت بگذرد حقانیت امام و تزویر مامون آشکار تر می شود،و از سوی دیگر عباسیان و طرفداران آنان از عمل مامون در واگذاری ولیعهدی خود به امام،ناراضی بودند و حتی به عنوان مخالفت در بغداد با«ابراهیم بن مهدی عباسی »بیعت کردند،و بدین ترتیب حکومت مامون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود.لذا پنهانی در صدد نابودی امام بر آمد و او را مسموم ساخت تا هم از امام خلاصی یابد و هم بنی عباس و طرفدارانشان را به سوی خود جلب کند،و پس از شهادت آن گرامی به بنی عباس نوشت: شما انتقاد می کردید که چرا مقام ولایتعهدی را به علی بن موسی الرضا واگذاشته ام،آگاه باشید که او درگذشت،پس به اطاعت من در آیید.

مامون می کوشید طرفداران و پیروان امام رضا علیه السلام از شهادت امام مطلع نشوند،و با تظاهر و عوام فریبی می خواست نیت خود را پنهان سازد و وانمود کند که امام به مرگ طبیعی در گذشته است،اما حقیقت پنهان نماند و یاران ویژه ی امام و وابستگان از ماجرا با خبر شدند. احمد بن انصاری گفت: از اباصلت هروی پرسیدم که مامون چگونه راضی به کشتن امام رضا (ع) شد در حالی که به او احترام می گذاشت و او را ولیعهد خود قرار داد.گفت: مامون او را گرامی می داشت و به او محبت می ورزید و چون مقام و موقعیتش را می دانست او را ولی عهد خود قرار دادتا مردم ببینند که علاقه مند به دنیا است و از مقامش در نزد آنها کاسته شود.ولی تمام این کارها بیشتر موجب علاقه و ارادت مردم به ایشان می شد.به همین جهت دانشمندان و متکلمین را از اطراف جمع می کرد تا شاید بتواند در مناظره بر او پیروز شود و مقامش در نزد علما کم شود.هر یک از دانشمندان که با آن حضرت بحث و مناظره می کردند مغلوب می شدند و دلیل وی را نمی پذیرفتند.مردم می گفتند به خدا این شخص((امام رضا)) شایسته خلافت است نه مامون.جاسوس ها نیز این سخنان را به او می رساندند و ناراحت می شد و به آن حضرت رشک می برد. حضرت رضا نیز در مورد حق گویی از مامون باکی نداشت .بیشتر اوقات جواب هایی می داد که خوشش نمی آمد و خشمگین می شد و کینه ی او را به دل می گرفت ولی اظهار نمی کرد. وقتی دیگر از مبارزه با آن حضرت ناتوان و عاجز شد او را مسموم کرد.

شهادت امام در روایات:

۱) از حضرت صادق(ع) روایت شده که رسول خدا(ص) فرمودندکه: پاره ای از تن من در خراسان مدفون خواهد شد. هر مومنی که او را زیارت کند , البته که بهشت بر او واجب شود و بدنش بر آتش جهنم حرام گردد.

۲) جعفربن محمد نوافلی روایت کرده است که گفت :در خراسان به خدمت آن امام مومنان رسیدم.فرمود که من در این راهی که می روم بر نخواهم گشت , و در شهر طوس و در پهلوی هارون مدفون خواهم شد و فرزندم در بغداد در پهلوی معصومم دفن خواهد شد

۳) از حضرت علی (ع) منقول است که فرمودند:مردی از فرزندان من در زمین خراسان به زهر سم وعدوان شهید خواهد شدکه نام او مفافق نام من باشد و نام پدرش موافق موسی بن عمران باشد. هر که او را در غربت زیارت کند حق تعالی گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد اگرچه به عدد ستاره های آسمان و قطره های باران و برگ درختان باشد.

۴) ابو بصیر(۱) از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود:ای جابر از آن لوح که در دست مادرم فاطمه (س)دیدی برایم سخن بگو .گفت:برای تبریک ولادت حسین بن علی (ع) به حضور مادرت فاطمه (س) شرفیاب شدم .در دست وی لوح سبزی دیدم که گویی از زمرد بود.در باره ی آن لوح از فاطمه (س) سوال کردم .در پاسخ به من فرمودند:هدیه ی خداوندی است به پدرم,که در آن نام پدرم, همسرم, فرزندانم و امامان نسل من آمده است .پدرم نیز آن را به من داده است تا مرا مژده بخشد .در بخشی از همین لوح که به امام هشتم (ع) مربوط است چنین آمده است که او را عفریتی خود خواه و قدرت طلب خواهد کشت.

۱) احمدبن محمد ابی نصربرنطی از راریان بزرگ و محدثان عالی قدر و مورد وثوق است .وی از اصحاب امام کاظم .امام رضا و امام جواد علیهم السلام به شمار آمده .نخست مذهب واقفیان را داشته ,سپس با دیدن معجزاتی از امام رضا (ع) که بر صحت امامت آن دلات داشته از مذهب منحرفش دست کشید و به امامت آن حضرت و فرزندانش معتقد گشت و مورد عنایت خاص و مرتبه ی والا شد.

خورشید بی پایان:

آیا غروب خورشید حکایت از پایان همیشگی آن است؟ و یا اینکه در پس غروب آن میلادهای مکرّری انتظارش را می کشد؟ باید گفت در منطق فرمانروایان مستبد تاریخ، پاسخ سؤال اول مثبت است، آنان فکر می کنند که اگر بر چهره درخشانی پرده کشند، برای همیشه پوشیده می ماند، غافل از اینکه خودشان نابود می شوند، و تاریخ جز ننگ و نفرین برایشان چیزی دیگر یاد نمی کند، و در هر صبحگاه میلاد پرنور خورشید تجدید می یابد. مأمون عباسی برای اهداف شومی که در سر داشت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) را از مدینه به خراسان جلب کرده و آن حضرت را مجبور به اقامت نزد خود و قبول ولایت عهدیش نمود، چنین می اندیشید که با قتل آن حضرت و غروب آن خورشید نورافروز، نام آن حضرت را می تواند از دلها خارج ساخته، و یاد او را برای همیشه پایان بدهد.

او که جز به بقای دولت و حکومتش به چیزی نمی اندیشید و حاضر بود در این راه زندانها بسازد، هتک حرمت کند، شکنجه بدهد، مؤمنین را به زیر ضربات شلاق بیندازد، اموال مردم را مصادره کند، علما و دانشمندان را خانه نشین و تحت نظر قرار بدهد، تهمت به بیگناهان ببندد، و به طور کلّی به نام اسلام و جانشینی پیامبر اسلام (ص)، اسلام را به نابودی بکشد و بدنام کند، روزی جشن ولایت عهدی امام رضا (ع) بپا داشته و دستور می دهد تا بنی عباس لباسهای سیاه را در آورده و لباس سبز بپوشند، و درهم و دینار به نام آن حضرت سکه می زند، و دستور می دهد تا نام شریفش را به عنوان ولایت عهد با القاب و مدح و ثنا بر منابر بیاورند، و روزی هم تصمیم به قتل آن امام معصوم گرفته، و با انگور و یا آب انار زهر آلود مسمومش می کند، و به طرز دلخراشی به شهادتش می رساند، و بعد برای تظاهر در برابر مردم و فریب ساده لوحان با چشمهای پر از اشک گریه سر می دهد، یقه چاک می زند شال عزا بگردن می نهد و مجلس عزا به پا می دارد و جالب توجّه این است که با حالت تأسّف و زاری کنار نعش مقدّس امام رضا (ع) ایستاده و عرضه داشت: ای سرور من بخدا سوگند نمی دانم کدامیک از دو مصیبت بر من سنگین تر است، آیا از دست دادن و فراق تو، و یا تهمت مردم به من که قاتل تو هستم؟

سرانجام پس از شهادت حضرت رضا (ع) مأمون عباسی در همان سال عازم بغداد شده، و آنجا را مرکز خود قرار داد، و از طرفی چون در اثر معاشرت خود با امام رضا (ع) علویان و شیعیان را شناخته بود، آنان را در همه جا تحت تعقیب قرار داده، و پیوسته به قتل می رسانید، و لذا مشاهده می شود که معمولا در شهرهای ایران و حتی افغانستان، در دامنه کوهها، در وسط جنگلها و نقاط دور دست، آرامگاه امامزادگان دیده می شود، آنان یا به دست مأمورین عباسی به شهادت رسیده، و یا غریبانه در آن نقاط دور از وطنشان جان سپرده اند.

آری این چنین است که خورشید امامت و ولایت هرگز غروب نخواهد کرد

در دوران خلافت مامون عباسى آشفتگى‏هاى سیاسى و امنیتى آن چنان بالا گرفته بود که مامون را به شدت نگران ساخت. زیرا پى آمدهاى کشته‏ شدن امین و شورش‏هاى پى‏درپى گروه‏هاى مختلف، فساد و غارت اموال مسلمانان توسط گروهى وابسته به عباسیان و ظلم و فشار بیش از حد بر قاطبه مردم، پیوسته به جو پرالتهاب دامن مى‏زد.

بدین‏جهت مامون مدت‏ها در پى چاره‏جویى و گشودن گره کار بود تا به این نتیجه رسید که براى مسلط شدن بر اوضاع کشور و خواباندن بسیارى از فتنه‏ها و شورش‏ها، از چهره پاک و مقدس امام رضا علیه السلام آن هم به طرز ماهرانه‏اى استفاده کند. با دعوت کردن از امام و جلب او به مرو مساله خلافت و ولایتعهدى را به آن حضرت پیشنهاد نمود.

از این روى عده‏اى را به مدینه فرستاد و از امام دعوت رسمى به عمل آورد. اما حضرت چون مى‏دانست که مامون در پى تحقق اهداف خود است دعوت او را رد کرد و به هیچ وجه حاضر به رفتن نشد اما با اصرار و پافشارى نمایندگان اعزامى مامون، حضرت از روى ناچارى و اکراه مدینه را به قصد مرو ترک کرد.

مامون از همان ابتدا به ویژه پس از تحمیل ولایتعهدى با امام دوگانه برخورد مى‏کرد. در این جا اگرچه برخى آگاهانه یا از روى ناآگاهى به طرفدارى از حکومت‏ بنى‏عباس و مامون مى‏خواهند وى را فردى مخلص و مؤمن و معتقد به امام علیه السلام معرفى کنند و مساله پیشنهاد و واگذارى ولایتعهدى را به على بن موسى الرضا علیهما السلام نشانه ایمان و ارادتش بدانند اما غافل از آن که این حرکت مرموزانه و خائنانه نه تنها به امام علیه السلام خدمت نبود، بلکه با تحقق بخشى از اهداف شوم خود، زمینه شهادت آن حضرت را نیز فراهم ساخت.

دلیل این مدعا همان برخوردهاى دوگانه‏اش بود که پس از این جریان از خود نشان داد و در تاریخ به گوشه‏هایى از آن اشاره شده است. و ما نیز در این نوشتار کوتاه دوازده مورد از همان برخوردها را جمع‏آورى کرده، تقدیم شیفتگان امام علیه السلام مى‏نماییم. به این امید که گامى در جهت تبیین مظلومیت امام رضا علیه السلام و شناساندن چهره مامون باشد.

۱- جلب دانشمندان جهت مغلوب کردن امام علیه السلام

از جمله اقدامات مامون پس از ولایتعهدى امام رضا علیه السلام این بود که علما، دانشمندان، رؤساى مذهبى یهود، نصارى، صابئه، اصحاب زردشت، نسطاس رومى(۱)و دیگران را جمع کرد تا با مطرح کردن سؤالات کلامى و اعتقادى امام را مغلوب ساخته و به خیال خود حضرت را در جمع علما و دانشمندان رسوا کند.

شیخ صدوق(ره) از احمد بن على روایت کرده که گفت: «از ابوالصلت هروى پرسیدم که چگونه مامون با آن اکرام و محبتى که نسبت ‏به امام اظهار مى‏کرد و او را ولیعهد خود گردانیده بود، راضى به قتل امام شد؟ ابوالصلت گفت: مامون بدین جهت این محبت‏ها را مى‏نمود و ولایتعهدى را واگذار کرد تا مردم تصور کنند که امام به دنیا رغبت پیدا کرده و محبتش درقلوب مردم کم شود، اما چون دید که این کار باعث ارادت و اخلاص مردم شده، علماى تمام فرق را از یهود، نصارى، مجوس، صابئان، براهمه، ملحدان، دهریان و علماى تمام ملل و ادیان را جمع کرده که با آن حضرت مباحثه و مناظره نمایند. شاید که بر او غالب گشته و در آن حضرت عجز و نقصى ظاهر شود و به این سبب اعتقاد مردم نسبت ‏به امام سست ‏شود و این نقشه و تدبیر نیز برخلاف مقصود او نتیجه داد و تمام آن‏ها شکست ‏خورده و به فضیلت آن حضرت اقرار و اعتراف کردند.(۲)

۲- برهم زدن مجلس امام و طرد مردم

دومین برخورد زشت مامون که پس از ولایتعهدى نسبت ‏به امام رضا علیه السلام انجام داد، مساله برهم ‏زدن جلسات علمى آن حضرت بود. زیرا هنگامى که از شکست ‏خوردن امام در جلسات دانشمندان مایوس گردید و مشاهده کرد که هر لحظه شخصیت نهفته امام علیه السلام براى دوست و دشمن آشکار مى‏شود، سخت‏ به وحشت افتاد. در یک مورد خود اقدام به برهم زدن جلسه مباحثات علمى امام علیه السلام کرد و در مورد دوم به محمد بن عمرو طوسى دستور داد تا مردم را از حضور امام طرد کرده و جلسه را به هم بزند.

ابن شهرآشوب از طبرى نقل مى‏کند: «از عده‏اى دعوت شد تا در حضور مامون با امام رضا علیه السلام درباره امامت‏ بحث و گفت وگو کنند. پس از دریافت اجازه، یحیى بن ضحاک سمرقندى را برگزیده و به محضر امام علیه السلام فرستادند. حضرت فرمود: اى یحیى! بپرس. یحیى گفت: اى فرزند رسول خدا! تو بپرس که مایه شرف و سربلندى من شود. حضرت فرمود: اى یحیى! چه مى‏گویى درباره مردى که ادعاى راستى براى خود کرده و راستگویان را تکذیب نموده است، آیا یک چنین فردى در دینش صادق و محق است ‏یا دروغ‏گو است؟ یحیى یک ساعت‏ سر در گریبان برده، هر چه فکر کرد، نتوانست جوابى بدهد. مامون گفت: اى یحیى! جواب بده. یحیى پاسخ داد: وى حجت را از دستم گرفته است و هیچ ‏گونه پاسخى ندارم.

مامون به امام گفت: این چه مساله‏اى است که یحیى اقرار به عجز کرده است؟

امام فرمود: اگر یحیى گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند پس بر چنین کسى که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانى داده، امامتى نخواهد بود که سر منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بگوید: من سرپرستى شما را به عهده گرفتم، در حالى که بهتر از شما نیستم، در حالى که امیر از رعیت ‏بهتر است. و همچنین اگر یحیى گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده پس امامتى براى اقرار کننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانى هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار مى‏دهد، در حالى که در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیى گمان کند که وى راستگویان را تصدیق کرده، باز هم براى آن فرد امامتى ثابت نخواهد شد. زیرا وقتى که دوستش درباره‏اش اقرار کرده که امامت ابوبکر کارى برخلاف مصالح امت ‏بوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه امامت ‏براى او ثابت نمى‏باشد. این جا بود که مامون از روى خشم و عصبانیت ‏بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند.(۳)

۳- سکوت مامون در برابر اهانت‏ به امام

از دیگر برخوردهاى ریاکارانه مامون نسبت ‏به امام رضا علیه السلام پس از ولایتعهدى این بود که اگر کسى به امام اهانت مى‏کرد، نه تنها پرخاشگر را مورد تنبیه قرار نمى‏داد، بلکه با سکوت خود او را تشویق به اهانت ‏بیشترى مى‏کرد.

على بن محمد بن سیار از پدرانش نقل کرده: «وقتى که بیعت گرفتن براى امام رضا علیه السلام تمام شد، باران کم شد. مردم کمى باران را در اثر این ولایت‏ عهدى پنداشتند. مامون از امام خواست تا نماز استسقاء بخواند. حضرت در پاسخ فرمود: رسول الله صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که مى ‏فرمود فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن و آن‏ گاه جهت نماز استسقاء به بیابان بیرون شو که خداوند براى آن‏ها باران خواهد فرستاد و به مردم هم اطلاع ده تا بیشتر از فضل و عظمتت و جایگاهت نزد خداوند با خبر شوند.

پس حضرت روز دوشنبه از خانه خارج گشت و پس از نماز و دعا از خداى خواستند که باران رحمت را بر مردم فرو فرستد اما تا موقع رفتن به خانه‏هایشان بارش نکند و از منبر پائین آمد و به خانه برگشت. همین که مردم به خانه‏هاى خود رسیدند، بارش باران شروع شد. از این که آثار کرامت و عظمت امام را مى‏دیدند، بسیار خوشحال شده بودند.

پس از این جریان، امام بر مامون وارد شد، شخصى به نام «حمید بن مهران‏» زبان بدگویى گشوده و به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام اهانت کرد و گفت: «تو از حد خود تجاوز کرده و مردم را فریب دادى. اگر راست مى‏گویى، از این دو صورت شیرى که بر مسند مامون نقش بسته بخواه تا مرا بگیرند. حضرت در خشم شده و فریاد زد، این مرد فاجر را بگیرید و او را بدرید و چیزى از آثارش نگه ندارید. یک مرتبه این دو صورت شیر به دعاى امام علیه السلام به دو شیر درنده تبدیل گشته، حمید را گرفته، پاره ‏پاره کردند و خوردند. این جا بود که مامون از ترس و وحشت از هوش رفت و پس از آن که به وسیله گلاب وى را به هوش آوردند، آن دو شیر (به زبان اشاره) از امام پرسیدند که درباره مامون چه دستورى مى‏دهید؟ آیا او را هم به صاحبش ملحق کنیم؟ حضرت فرمود: خیر، به سر جاى خود برگشته و همان‏گونه که بودید باشید.(۴)

۴- اهانت مامون به شخص امام رضا علیه السلام

مامون در آن روزها پا فراتر نهاده و از این که مى‏دید موفقیت امام علیه السلام بیشتر مى‏شود و با برگزارى جلسات، عظمت علمى‏اش آشکارتر مى‏شود، در یکى از روزها پس از به هم زدن جلسه علمى امام او را احضار کرده و با کمال خشم و عصبانیت ‏به آن حضرت توهین مى‏کند. ابوالصلت هروى مى‏گوید: «به مامون خبر دادند که اباالحسن الرضا علیه السلام مجالس کلام و عقاید برگزار کرده و مردم شیفته دانش او شده‏اند. مامون بلافاصله به محمد بن عمرو طوسى (حاجب خویش) دستور مى‏دهد که مردم را از حضورش طرد نموده و بیرون کند. سپس امام رضا علیه السلام را احضار کرده و وقتى که نگاهش به امام مى‏افتد، به آن حضرت اهانت مى‏کند. حضرت با دیدن این منظره به خشم آمده و از نزد او بیرون مى‏رود.»(۵)

۵- کتمان فضائل امام هشتم علیه السلام:

هنگامى که رجاء بن ابى الضحاک (همسفر امام از مدینه تا مرو) بر مامون وارد مى‏شود، وى از او درباره حالات امام رضا علیه السلام در بین راه مى‏پرسد. رجاء هر آنچه که دیده بود، از زهد، تقوا، پارسایى، آیات، کرامات و معجزات، همه را بازگو کرد. مامون در پاسخ به رجاء گفت: «آرى، اى ابن ابى الضحاک! حقیقت همین است که تو مى‏گویى. او بهترین، عالم‏ترین و زاهدترین فرد روى کره زمین است اما آنچه را که دیدى، به کسى اطلاع نده تا فضلش بر کسى ظاهر نشود، مگر از زبان من.»(۶)نکته مهم این جا است که مامون به بهانه این که فقط بر زبان من این‏ها ظاهر شود از پخش آنچه را که رجاء دیده بود، به شدت جلوگیرى کرده بود و خود او نیز آن‏ها را براى کسى نگفت، مگر در موارد بسیار محدود آن هم از روى ناچارى، به گونه‏اى که اگر ممکن بود، همان‏ها را نیز بر زبان نمى‏آورد.

۶- پخش شایعات دروغ علیه امام علیه السلام:

تمام تلاش دستگاه حاکم بر این بود که به هر شکل ممکن شخصیت امام رضا علیه السلام را در نظر مردم پایین آورد و علاوه بر سرپوش ‏گذاردن بر محاسن اخلاقى و مراتب علمى حضرت به شایعاتى دروغین علیه او در جامعه بپردازند تا بدین ‏وسیله امام علیه السلام را ترور شخصیت کرده باشند.

اینک نظر شما را به سه نمونه جلب مى‏کنیم که بیانگر تلاش پى‏گیر و مستمر آن‏ها در این راستا است:

۱- روزى ابوالصلت هروى از امام پرسید: «اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله! این سخن چیست که مردم آن را از شما نقل مى‏کنند؟ حضرت فرمود: مثلا چه مى‏گویند؟

گفت: مى‏گویند که شما ادعا مى‏کنید که مردم بندگان شما هستند. امام فرمود: اى عبدالسلام اگر همه مردم بندگان ما باشند، چنان که مى‏گویند، پس ما این غلامان را به چه کسى بفروشیم؟ گوید: عرض کردم، راست گفتى اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله.‏»

۲- حضرت ابتدا به اسحاق بن عیسى عباسى مى‏فرماید: «به من خبر رسیده است که مردم مى‏گویند: ما گمان مى‏کنیم که مردم بندگان و غلامان ما هستند. نه به حق آن خویشى که با رسول خدا صلى الله علیه و آله دارم، چنین چیزى را هرگز نگفته‏ام و نه از پدرانم چنین چیزى را شنیده‏ام و نه از یکى از اجدادم چنین چیزى به من گزارش رسیده است.(۷)

۳- همچنین هشام بن ابراهیم عباسى که فضل بن سهل او را به عنوان مراقب امام علیه السلام قرار داده تا بر حضرت علیه السلام سخت‏گیرى کند، از طرف امام رضا علیه السلام به دروغ پخش کرده بود که آن حضرت ساز و آواز را براى او حلال کرده است و هنگامى که از امام رضا علیه السلام در این باره پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «این زندیق دروغ گفته است.»(۸)

حال سؤال ما این است که چرا از این شایعات پیش از آمدن امام رضا علیه السلام به مرو خبرى نبود و اگر شایعه ‏افکنى دستگاه بنى‏عباس نبود، مردم از کجا چنین سخنان پوچ را مى‏دانستند؟

۷- برهم ‏زدن نماز عید پیشنهادى خود

با این که امام علیه السلام شرط کرده بود که در هیچ کارى دخالت نکند، مامون از امام رضا علیه السلام خواست که نماز عید را برگزار کند و با رد این پیشنهاد از سوى امام، مامون با پافشارى و اصرار زیاد، امام علیه السلام را آماده خواندن نماز عید کرد.

حضرت فرمود: من به روش و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله نماز عید را مى‏خوانم، آن‏گاه با پاى پیاده همراه با تکبیر، نمازگزاران را به طرف محل برگزارى نماز عید حرکت داد. این برنامه رعب و وحشتى عجیب در دل عباسیان به ویژه مامون عباسى به وجود آورد. از این رو پیش از آن که امام علیه السلام به محل برگزارى نماز برسد، مامون پیام فرستاد که به خانه بازگردد.(۹)

۸- درخواست اقامت در عراق

چون ماندن امام رضا علیه السلام در مرکز خلافت ‏براى مامون مشکلاتى به وجود آورده بود، نمى‏دانست که چگونه از امام رهایى یابد و مشکلات گذشته پیش نیاید. بدین وسیله به این فکر افتاد تا از امام درخواست رفتن به عراق نموده و در آن‏جا آن حضرت را وادار به اقامت اجبارى کند.

محمدبن عبدالله افطس گوید: بر مامون داخل شدم. پس او مرا بسیار به خود نزدیک گردانده و احترامم کرد. سپس گفت: خداى رحمت کند ابوالحسن الرضا علیه السلام را. چه قدر عالم بوده است! روزى مرا از یک امر بسیار عجیبى باخبر ساخت، چرا که پس از پایان ‏پذیرفتن بیعت مردم با وى براى ولایتعهدى، شبى ضمن گفت وگو با او به وى گفتم: فدایت ‏شوم! چنین مى‏بینم که تو به عراق بروى و من در خراسان خلیفه و نماینده تو باشم. حضرت لبخندى زده فرمود: به جانم قسم چنین کارى نخواهم کرد. زیرا در این سرزمین براى ما مسکنى هست که هرگز از این ‏جا بیرون نخواهم رفت تا مرگ من فرا رسد و از همین جا به سوى محشر خواهم رفت. به او عرض کردم: چه کسى این را به تو گفته است؟ در پاسخ گفت: آگاهى من نسبت ‏به جایگاهم همانند علم و آگاهى من است ‏به جایگاه تو. عرض کردم: جایگاه من کجاست؟ فرمود: بین من و تو فاصله مکانى بسیارى خواهد بود. من در مشرق مى‏میرم و تو در مغرب خواهى مرد. پس هر چه تلاش کردم که او را به خلافت تطمیع کنم، او نپذیرفت.(۱۰)

۹- ترور نافرجام امام علیه السلام

مامون عباسى حتى یک لحظه از فکر و خیال امام رضا علیه السلام بیرون نمى‏رفت و هر بار که نقشه مى‏کشید، همچنان بى‏نتیجه مى‏ماند و نقش بر آب مى‏شد، تا شبى عده‏اى از غلامان حلقه به گوش را طلبید و از آن‏ها خواست تا به منزل بروند و با هجوم یکباره خود، با شمشیر، امام علیه السلام را از پاى درآورند.

هرثمة بن اعین در حدیث مفصلى از صبیح دیلمى نقل کرده که: «مامون مرا به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا علیه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در یک لحظه این سى نفر آن قدر بر بدن امام علیه السلام شمشیر زدند که یقین به کشته ‏شدن وى نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشییع و خاکسپارى حضرت به طرف خانه امام رضا علیه السلام رهسپار شدیم اما برخلاف انتظار دیدیم که حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.

صبیح گوید: به دستورمامون جهت تحقیق خدمت آن حضرت رسیدم. تا پاى خود را برپاشنه درب گذاردم،حضرت فرمود: اى صبیح!عرض کردم: لبیک یامولاى! در دم به روى زمین خوردم. حضرت فرمود: خداى تو را رحمت کند: یریدون لیطفؤوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون‏» .(۱۱)

۱۰- تبعید و زندانى نمودن امام در سرخس

علامه مجلسى از عیون اخبارالرضا علیه السلام به سند خود از هروى نقل مى‏کند: «روزى در سرخس به در خانه‏اى که امام در آن زندانى بود رفتم. در آن را بسته دیدم. پس از زندانبان اجازه ورود و ملاقات خواستم. او گفت در حال حاضر نمى‏توانید با او ملاقات کنید. عرض کردم به چه جهت؟ گفت: بسا مى‏شود که در شب و روز هزار رکعت نماز مى‏گذارد، فقط سه نوبت در شبانه ‏روز از نماز فارغ مى‏شود. یک مرتبه در وسط روز و یک مرتبه پیش از ظهر و مرتبه سوم وقتى که آفتاب به زردى مى‏گراید و او در این سه نوبت گرچه به نماز نمى‏پردازد، در محل نماز خود نشسته و با خداى خود مناجات مى‏کند.»(۱۲)

۱۱- نقشه کشتن امام در حمام:

بار دیگر مامون عباسى براى رهایى از امام علیه السلام به تلاش دیگرى دست مى‏زند.

اما این بار نیز همانند گذشته با هوشیارى امام رضا علیه السلام تیرش به سنگ مى‏خورد. او مى‏خواست امام علیه السلام را در حمام به قتل برساند. آن هم با یک نقشه از پیش طراحى شده. نقل کرده‏اند که وى طى نامه‏اى از امام رضا علیه السلام درخواست کرده بود تا به حمام رفته و حجامت کند. حضرت به هیچ وجه حاضر نشد در آن وقتى که او گفته بود، به حمام برود و با این که مامون پافشارى زیاد مى‏کرد، همچنان حضرت از رفتن خوددارى ورزید تا این که همان روز فضل بن سهل معروف به ذوالریاستین توسط عده‏اى به وسیله شمشیر در حمام کشته شد. به دنبال این ماجرا عده‏اى از سپاهیان و از فرماندهان به در خانه مامون رفته و مى‏گفتند مامون او را کشته است.(۱۳)

۱۲- به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام

فشار بیش از حد عباسى‏ها و به ویژه فضل بن سهل و حسن بن سهل بر مامون وى را بر آن داشت تا تصمیم به کشتن امام بگیرد. سرانجام در آخر ماه صفر دویست و سه هجرى(۱۴)آن حضرت را به وسیله انگور یا انار(۱۵)زهرآگین به شهادت رساند.

فضائل زیارت امام رضا(ع)
در سخنان امامان معصوم (ع) برای زیارت امام علی بن موسی الرضا (ع) ، ثواب زیادی نقل شده است، مانند حدیث های زیر:
امام جواد (ع) فرمود: «هر که قبر پدرم را [با معرفت] زیارت کند ، خداوند تمام گناهانش را می بخشدوبهشت از آن اوست».
امام صادق (ع) فرمود:«هر کس امام رضا (ع) را زیارت کند ، گویا رسول خدا را زیارت کرده است».
امام جواد (ع) فرمود:«برای کسی که به زیارت پدرم برود، بهشت را ضمانت می کنم».
امام رضا (ع) فرمود: « هر کس به زیارت من بیاید، روز قیامت در سه مرحله ( میزان ، صراط وهنگام دریافت نامۀ اعمال ) او را نجات می دهم».
عبدالسلام هروی از حضرت رضا (ع) نقل می کند که فرمود:« به زودی توس محل آمد وشد شیعیان و زائرانم می شود. بدان ، هر کس مرا در توس که دور از وطنم (مدینه)قرار دارد ،زیارت کند ، روز قیامت با من است وهم رتبه من ، در حالی که گناهانش آمرزیده شده است».
از امام علی النقی (ع) روایت شده است : هر که را نزد خدا حاجتی باشد ، زیارت کند، قبر جدّم حضرت امام رضا (ع) را در شهر توس در حالی که غسل کرده باشد ودر بالای سر آن حضرت دو رکعت نماز گزارد و در قنوت نماز حاجت خود را بطلبد ، پس به راستی که مستجاب می شود ،مگر آنکه از برای گناهی یا قطع رحمی در خواست کند. به درستی که موضع قبر آن حضرت ، بقعه ای است از بقعه های بهشت.
ایام زیارت
زیارت امام رضا (ع) در همه ایام مطلوب و پسندیده است ، لکن در ماه رجب و بیست وسوم وبیست وپنجم ماه ذی القعده وششم ماه رمضان ونیز روز ولادت و شهادت آن حضرت ( یعنی یازدهم ذی القعده وآخر ماه صفر) فضیلت بسیار دارد. هرگاه خواستی به زیارت روی ، غسل زیارت کن ، باوضو باش ، پاکیزه ترین لباست را بپوش ، به آرامی وبا وقار قدم بردار و دلت به یاد خدا ومتوجه به امام معصوم باشد.
آداب زیارت
۱- معرفت و شناخت امام(ع)
کسی که بر چشمه آبی وارد می شود، به اندازه ظرفی که به همراه دارد، از آن چشمه بهره می گیرد، و زائری که به زیارت امام می آید به اندازه شناخت و معرفتی که دارد، از زیارت خویش سود می برد.
پس باید پیش از هر چیز ، سطح شناخت و آگاهی خود را درباره امام بالا ببریم و قبل از ورود به میهمانی ،صاحب خانه، خصوصیات اخلاقی و رفتاری او و نیز انتظارات و خواسته های وی را بشناسیم.
۲- طهارت روحی
یکی از بزرگترین ویژگی های اهل بیت (ع) طهارت و پاکی آنان از هر گناه و کاستی است و دوست دارند که میهمانان آنان نیز ازگناه پاکیزه باشند. پس شایسته است که زائر امام، قبل از ورودبه حرم ، بیشترین سعی خود را برای کسب طهارت و پاکیزگی روحی انجام دهد.
برخی آلودگی های انسان مربوط به سستی در انجام واجبات، سهل انگاری در نماز وروزه و ارتکاب برخی محرّمات است، که باید با صداقت و جدیت به درگاه خدا توبه کرد و به راستی تصمیم گرفت که گذشته را جبران کرده، در آینده به گناه و آلودگی نزدیک نشود.
بخشی دیگر از آلودگی های انسان مربوط به نادیده گرفتن حقوق دیگران ، بی احترامی به پدر و مادر، ضایع ساختن حق برادر و خواهر، قطع ارتباط با خویشاوندان و تصرّف در اموال یتیمان وکودکان و بی اعتنایی به حقوق همسر و فرزندان و…است که توبه از این گونه گناهان – علاوه بر ندامت قلبی و باطنی- به این است که آن حقوق ضایع شده را در عمل جبران کند وتصمیم بگیرد رضایت صاحبان حق را به دست آورد.
۳- طهارت جسمی
لباس و بدن پاکیزه، از آداب اعمال عبادی است و چون حرم امامان مکانی است که برای عبادت و بندگی خدا مهّیا شده است و محضر امام، محضر ولی خداست، باید نهایت پاکی و طهارت را رعایت کرد و علاوه بر آن، پیش از ورود به حرم(غسل زیارت) کرد و وضو گرفت.
«غسل» به نیّت پاکی از همه آلودگی ها یی که نیاز به غسل داشته است و ممکن است آن را فراموش کرده باشد و نیز به نیت آمادگی برای زیارت امام و نیایش به درگاه الهی.
چنان که فقیهان فرموده اند، اگر چندین غسل برکسی واجب باشد و بخواهد علاوه بر غسل های واجب، غسل های مستحب را هم نیت کند، لازم نیست برای هر یک، غسلی جداگانه انجام دهد، بلکه همه را نیت کند و یک غسل را به نیت همه موارد انجام دهد، کافی است.
غسل زیارت برای نماز گزاردن ، دست کشیدن بر آیات قرآن، اسماء الهی و نام های معصومین کافی نیست، بلکه علاوه بر غسل، باید وضو هم گرفت.
یادآوری این نکته لازم است که برخی افراد، شیوه غسل صحیح را نمی دانند و جا دارد که از فرصت حضور در مشهد مقدس و زیارت حضرت رضا (ع) با مراجعه به دفاتر ویژه ای که در آستان قدس رضوی برای پاسخ گوئی به احکام شرعی در نظر گرفته شده است، در تصحیح اعمال عبادی خود بکوشند.
۴- آمادگی روحی و عاطفی
علاوه بر طهارت جسمی و معنوی، برخی از اعمال، زمینه روحی زائر را برای زیارت آماده می سازد، از آن جمله است کمک به نیازمندان و یاری رساندن به دیگر زائرین. یکی از راه های ایجاد آمادگی روحی و معنوی برای کسانی که به صورت گروهی و کاروانی به زیارت می آیند، یاری رساندن به همراهان و فراهم آوردن زمینه آسایش و زیارت برای آنان است.
در حالات بنیانگزار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) نوشته اند که وقتی در دوره جوانی همراه دوستان خود به زیارت حضرت رضا (ع) مشرف شده بودند، وقتی همه با هم به زیارت می رفتند، امام زودتر از دیگران به اتاق محل سکونت باز می گشت، اتاق را تمیز می کرد و امکانات پذیرائی را فراهم می آورد تا وقتی همراهرن از راه می رسند، با نوشیدن چای و استراحت، خستگی از تن آنان بیرون رود.
خدمت به زائرین و دوستان حضرت رضا (ع) به معنای خدمت به خود آن حضرت است و راه خوبی برای جلب توجه و عنایت خاص آن حضرت است.
۵- اجازه ورود
پس از رعایت همه موارد قبل، یکی از آدابی که در کتاب های دعا نیز یادآوری شده، این است که زائر در مکانی بایستد که مزاحم دیگران نباشد و اجازة ورود بگیرد، آن گونه که در انتهای همین جزوه تحت عنوان «اذن دخول» آمده است و چه بهتر که زائر هنگام خواندن دعاها به معانی آنها توجه کند.
۶- زیارت و عرض سلام و ارادت
حساس ترین مرحله زیارت، همین مرحله است که زائر پس از رعایت آداب زیارت و کسب طهارت ظاهری و باطنی، با نیتی خالص و به هدف اطاعت از خداوند، به اظهار موّدت و دوستی با اهل بیت پرداخته و در برابر ضریح آن بزرگوار با ادب و احترام ایستاده یا زانو زده است.
متأسفانه گاه دیده می شودکه برخی زائرین، در حرم امام (ع) توجهی به حرمت گذاشتن به محضر امام را ندارند یا غافل می شوند و با انجام رفتاری نا مناسب، خوابیدن یا بد نشستن و داد زدن و بلند دعا کردن، آرامش حرم را بر هم می زنند. بی گمان رعایت ادب در نشستن و ایستادن، در آهنگ دعا خواندن و گفت و گو کردن، نشانة معرفت زائر است.
و امّا دعا، هم می تواند به فارسی باشد و هم به عربی و بهترین دعا، دعاهایی است که از امامان معصوم (ع) و بزرگان روایت شده اشت، مانند زیارت « امین الله » یا « زیارت جامه کبیره» و یا « زیارت مخصوص حضرت رضا (ع) ».
باید توجه داشت که هدف از خواندن زیارت، عرض سلام به ساحت امام و تجدید پیمان محبت و ابراز دوباره عقاید است، از این رو، توجه به معنای زیارت بسیار مهم است و شایسته است که زائر هنگام خواندن هر سطر از زیارت، به معنای آن نیز توجه کند.
معمولاً دعاهایی که برای زیارت معصومین (ع) روایت شده است در بردارنده این مطالب است : ۱- گواهی دادن به یگانگی خدا و صفات برتر او ۲- گواهی دادن به رسالت رسول اکرم (ص) و حقانیت و صداقت او ۳- گواهی دادن به ولایت امامان معصوم (ع) از امام علی بن ابی طالب تا امام دوازدهم حضرت مهدی (عج) ۴- اظهار علاقه و محبت به پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) و درود و سلام بی پایان بر محمد (ص) و آل محمد (ع) ۵- در خواست توبه و مغفرت از درگاه الهی ۶- تأکید بر اهمیت نماز،پرداخت ذکات و واجبات مالی و جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، عبادت پروردگار تا آخرین لحظه زندگی و … .
تکرار این مطالب در زیارت امامان (ع) در حقیقت بازگو کردن عقائد دینی و تحکیم آن است و در برخی از دعا ها، بیان گسترده ای از صفات الهی و ویژگی های پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) آمده است تا جائی که می توان دعاهای معتبر را یکی از بهترین منابع خدا شناسی و پیامبر شناسی و امام شناسی و معارف ناب دینی به شمار آورد.
۷- نماز به درگاه الهی
پس از قرائت دعا و زیارت امام (ع) ، دو رکعت نماز همانند نماز صبح توصیه شده است. نماز، تنها برای عبادت خداوند و تقرب به سوی اوست، امّا ثواب آن به پیشگاه امام (ع) هدیه می گردد.
۸- دعا و نیایش به پیشگاه پروردگار
در روایات چنین آمده است که دعا و راز و نیاز با خداوند و در خواست حاجت های خود از پیشگاه پروردگار ، مغز و روح عبادت است.
اکنون پس از طی آن مراحل و زیارت و نماز،فضای ذهنی زائر برای درخواست حاجت های خود از خداوند کاملاً آماده است.
در محضر امام و فضای معنوی حرم و پس از آمادگی های روحی و معنوی، باید دست ها را به سوی آسمان _ محل نزول رحمت الهی _ بلند کرد و به گونه ای که برای دیگران مزاحمت ایجاد نشود، باید یکایک درخواست های خود را به ساحت خدای یگانه و امام معصوم (ع) عرضه داشت؛ چرا که زمینه برای نزول لطف و رحمت الهی در چنین فضای ملکوتی آماده و مهیّا است.
۹- پیمان صداقت و بندگی به درگاه خدا
از جمله عواملی که می تواند در استجابت دعاهای زائر مؤثر باشد، این است که در محضر امام (ع) با خدا عهد و پیمان ببندد که واجباتش را انجام دهد و از گناهان دوری نماید، حقوق دیگران را ادا کند و از اذیت و آزار برادران و خواهران نسبی و دینی خود حتماً خود دارری ورزد و برای فرج و ظهور امام زمان (عج) و نیز پیروزی مسلمانان در سراسر عالم دعا کند.
هر زائری، خود ، می داند که در زمینه ای از زمینه های دینی کمبود دارد ، مثلاً یکی در اقامه نماز یا اول وقت خواندن آن کوتاهی کرده است، دیگری در مورد روزه و سومی در زمینه حجاب و عفاف و چهارمی درباره حق پدر، مادر، همسر، فرزند و … .
هر زائری شایسته است متناسب با آنچه تا کنون از مسائل دینی مورد بی توجهی قرار داده است، اکنون برای اصلاح آن بکوشد و در همان زمینه، با خدا عهد ببندد و امام را بر این پیمان شاهد بگیرد و از خداوند بخواهد که در برابر این عهد و پیمان ، مشکلات او را از میان بردارد و نیازهای او را برآورده سازد.
۱۰-دعا برای ظهور حضرت مهدی(عج)
انسان های مؤمن و صالح، همواره از ظلم و فساد و گناهی که در جامعه بشری جریان دارد ، ناراحت هستند و می دانند که بهترین کسی که می تواند بشر را از این ظلم و فساد گسترده و جهانگیر نجات بخشد، امام زمان (عج) است و از این رو در دعاهای خود برای ظهور آن حضرت دعا می کنند و منتظر ظهور آن بزرگوار می باشند.

ادامه مطلب ...

22 بهمن

تحقیق آماده و دانستنی های انقلاب اسلامی

عکس, تصویر, تحقیق آماده و دانستنی های انقلاب اسلامی

نویسنده:پرهام رضایی 
مقدمه

بررسی تحلیلی تاریخ دو قرن اخیر ایران ، بخصوص سالهای پس از ۱۳۰۰ از جهات بسیاری حائز اهمیت است . چگونگی نفوذ ،‌ حضور و سلطه استعمار و جابه‌جایی دو امپراتوری استعماری و چگونگی برخورد جریانهای فکری مختلف با مسائل سیاسی و فرهنگی و همچنین نقش مردم از زمانهای مختلف و تاثیر حضور آنان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ، برای سیاستگزاران و مدیران کشور بشدت مورد نیاز می‌باشد.علل و عوامل شکل‌گیری و چگونگی روند انقلاب اسلامی از دهه ۴۰ تا کنون همچنان مورد بحث و بررسی و اختلاف نظر می‌باشد. هر یک از گروهها و جریانهای سیاسی و اعتقادی به گونه‌ای موضوع را تجزیه وتحلیل و نتیجه گیری کرده‌اند…

اگر چه بسیاری سعی کرده‌اند این انقلاب را در ردیف سایر انقلابها و تحولات معمول دنیا بدانند اما در عمل نظرات آنان با واقعیتها فاصله زیادی دارد. زیرا نیروی این انقلاب مردمی و اسلامی بدون هیچ‌گونه مرزبندی طبقاتی و گروهی بوده و ایدئولوژی ان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله می‌باشد که سازش با نظامهای رایج دنیا ندارد و رهبری آن توسط یکی از مردان کم نظیر تاریخ حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) با ویژگیهای خاص خود بود. به همین دلیل جریانات و تحولات قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مخالف غالب تحلیها و پیش بینی‌های سیاستمداران وتحلیگران سیاسی بود.واقعیت این است که دنیا با چنین انقلابی آشنایی نداشت و لذا در برخورد با آن نیز شیوه‌ها و روشهای معمول را به کار می‌گرفت که کارآیی و تاثیر چندانی در سیر جریان دیده نشد. اگر نظرهای مختلفی که در مورد علل تکوین وداوم انقلاب مطرح شده تدوین شود طبعاً صاحبنظران داخلی تائید می‌کنند، این است که عوامل اساسی انقلاب عبارتند از :
۱٫ رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی که با شیوه‌ای استثنایی و فوق‌العاده‌ رهبری و فرماندهی را به عهده گرفتند و تا پیروزی نهایی هدایت جریانات را به نحو احسن انجام دادند. ویژگیهای شخصی و رهبری امام خود موضوع بحثی جدید در جامعه شناسی سیاسی می‌باشد.
۲٫ حضور یکپارچه و متحد مردم در تمامی صحنه‌ها قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، آن چنان توان و قوتی ایجاد نمود که هیچ‌گونه امکانی برای مقابله با آن در اختیار رژیم شاه و اربابانش نبود.
۳٫ اعتقاد به اسلام و موازین و ارزشهای آن و همچنین عشق به خاندان پیامبر و اسوه بودن آنان برای مردم و الهام از زندگی و شهادت آنان در راه خدا خصوصاً درس گرفتن از عاشورا، آن چنان تحولی به وجود آورد که نه تنها برای خارجیان بلکه برای سران و کارگزاران سیاسی ـ امنیتی رژیم شاه هم بخوبی شناخته شده نبود.
به همین دلیل در کلیه تجزیه و تحلیهای سیاسی و اقتصادی و امنیتی اعتقادات مردم و نقش ونفوذ علما مورد توجه نبود واتفاقاً‌ مهمترین انگیزه انقلاب هم بی‌اعتنایی و تضعیف اسلام در امور مختلف کشور توسط رژیم شاه بود.بعضی تلاش کرده‌اند تا مدرنیسم و صنعتی شدن، توسعه ارتباطات و مبادلات با غرب را علت اصلی بروز انقلاب اسلامی تحلیل و تبلیغ نمایند اما واقعیت این است که مقابله با مظاهر فاسد فرهنگ غرب و تهاجم همه جانبه سلطه استعماری برای از بین بردن هویت اعتقادی و فرهنگی یکی از عوامل اصلی انقلاب مردم مسلمان بود. زیرا اسلام با روابط مناسب و سازنده و مبادلات منطقی مخالف نیست بلکه تایید کننده و مشوق است.به طور خلاصه می‌توان گفت ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نه تنها سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ تحولات ایران بود، بلکه تغییرات زیادی را در سطح منطقه و در سطح بین‌المللی به دنبال داشته است .

مفهوم انقلاب

مطالعه نظام‏مند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگ‏های سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف می‏کنند: «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه و فرسوده و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا «سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جای‏گزین کردن آن با نظام اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف می‏کنند: «هر نوع تحول کلی و اساسی».

انقلاب از دیدگاه اسلام

دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهم‏ترین عامل انقلاب، آرمان‏خواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی می‏کند و سپس با بسیج توده‏های گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق توده‏های مردم به پیروزی می‏رساند. از دیدگاه اسلام، انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا می‏جنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.

انقلاب اسلامی

در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونه‏ای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه می‏شود. البته می‏توان ویژگی‏های اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان‏بینی و موازین و ارزش‏های اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز توده‏های مردم است».

فرایند انقلاب اسلامی

مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۷ چنین می‏فرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کم‏نظیر خود، راه مبارزه را در میان سختی‏ها و مصائب طاقت‏فرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعیت‏های تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدم‏ها به ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاری‏ها و جان‏فشانی‏های فراموش‏ناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی عالم… راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگ‏ترین شاخصه آن است».

ماهیت انقلاب اسلامی

بزرگ‏ترین تحول قرن بیستم

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگ‏ترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملت‏های مستضعفی را که سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیون‏ها انسان گم‏گشته در برهوت جاهلیت عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند.
پیروزی انقلاب اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ناظران را با پدیده‏ای تازه در صحنه سیاسی جهان روبه‏رو ساخت. این پدیده بنا به ماهیت، اهداف و سرنوشت خود، در هیچ‏یک از معیارهای سیاسی جهان نمی‏گنجد.

انقلاب آزادی‏بخش

از آنجا که انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل می‏گیرد و رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلاب‏های آزادی‏بخش ملی قرار می‏دهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز وابستگی رژیم پهلوی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به حمایت‏ها و کمک‏های مستقیم آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادی‏بخش» به جنبش‏هایی گفته می‏شود که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل می‏گیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران چندان راهگشا نیست.

انقلاب اجتماعی

اصطلاح انقلاب اجتماعی، درباره انقلاب‏هایی به کار می‏رود که بر اثر آنها تحولات ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشم‏گیری شکل می‏گیرد. برخی چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلاب‏ها را به شکل وسیع‏تر تعریف می‏کنند، بر آن‏اند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونی‏های ساختاری و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.

انقلاب اسلامی و همگانی

از آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقه‏ای متکی بود، بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا می‏دانند. تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در آن، پدیده‏ای کم‏نظیر به شمار می‏آید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد کردنِ آن جایز به نظر می‏رسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر می‏رسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.

زمینه‏های تأثیرپذیری جنبش‏های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران

انقلاب اثرگذار

انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده می‏شود که این تأثیر را فراهم آورد. این زمینه‏ها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز می‏توان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی.

عقیده مشترک

انقلاب اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود می‏داند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه می‏پندارد، و به دنیای پس از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی رحمه‏الله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».

دشمن مشترک

انقلاب اسلامی و جنبش‏های اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، استعمارگران اروپایی و صرب‏های نژاد پرست و…، کیان اسلام را تهدید می‏کند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.

هدف مشترک

هدف انقلاب اسلامی ایران و جنبش‏های اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و توده‏های مردم است. البته برخی از جنبش‏های سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهای خود می‏خواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل، بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند.
بنابراین می‏توان گفت که جنبش‏های اسلامی معاصر، حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی هستند؛ زیرا انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آنان را از عزلت و حقارت نجات داد و اسلام را به عنوان تنها راه‏حل برای زندگی سیاسی مسلمانان مطرح ساخت.

وحدت‏طلبی و مردم‏گرایی

تکیه و تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب‏های اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبش‏های اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبه‏های اختلاف برانگیز در بین مسلمانان پافشاری نمی‏کند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی رحمه‏الله علیه سلمان رشدی و…، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروه‏های غیرشیعی و حتی جنبش‏های آزادی‏بخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار داده‏اند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملت‏های مسلمان بوده است.

تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش‏های سیاسی اسلامی

انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از آن جمله می‏توان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.

الف) بازتاب سیاسی

یکی از مهم‏ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. به بیان دیگر، عمر دوره‏ای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.
این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبش‏های اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کامل‏ترین شیوه مبارزه است. چنین رویکردی، به معنای کنار گذاشتن اندیشه‏های غیرمذهبی است که همگی در نجات ملت‏های اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان ظاهر شدند.

ب) بازتاب فرهنگی

انقلاب اسلامی ایران، ارزش‏های فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبش‏های اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزش‏ها، گرایش به جهاد است. جنبش‏های اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی پذیرفته‏اند.
مردمی بودن که یکی از ویژگی‏های انقلاب اسلامی ایران است، در جنبش‏های سیاسی اسلامی راه یافته است. این جنبش‏ها دریافته‏اند که اسلام، توانایی بسیج توده‏های مردم را دارد.
تقلید شعارهای انقلاب اسلامی ایران از سوی جنبشگران مسلمان، شکل دیگر تأثیر انقلاب اسلامی ایران است. برای مثال شعار مردم مصر «لا شرقیه و لا غربیه»، مردم کشمیر «الله اکبر» و «خمینی رهبر»، شعار مردم فلسطین «لا اله الا اللّه‏»، «اللّه‏ اکبر» و «پیروزی از آنِ اسلام است» می‏باشد.
از دیگر مظاهر انقلاب اسلامی ایران که در پیروان جنبش‏های سیاسی اسلامی معاصر دیده می‏شود، حجاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب در نقاط مختلف جهان افزایش یافت.
تظاهرات به سبک ایران نیز یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکت‏های اسلامی و سیاسی معاصر به شمار می‏آید.

جهان‏شمولی

پدیده‏های سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلاب‏های مطرح در تاریخ بشر، بر تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر می‏گذارند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است. جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوه‏گر می‏شود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفه‏ای دینی به شمار می‏آمد. به همین دلیل در اصل ۱۵۴ قانون اساسی آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان‏ها در کل جامعه بشری را آرمان خود می‏داند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‏شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‏های دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت می‏کند».

بازتاب انقلاب نور در جهان

آسیای مرکزی

استاد جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) می‏گوید: «شناخت اولیه ما از انقلاب، بسیار ناچیز بود… ما همین اندازه می‏دانستیم که امام خمینی رحمه‏الله ، شخصیتی سازش‏ناپذیر است که سال‏ها در تبعید زندگی کرده و به چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمی‏دهد».
مقامات کشورهای تازه استقلال یافته، اعتراف کرده‏اند که با پیام امام خمینی رحمه‏الله به گورباچف، به عمق شخصیت ایشان پی برده و دانسته‏اند امام خمینی رحمه‏الله شخصیتی سیاسی در ردیف دیگر رهبران کشورها نیست. آنها پیام امام را مهم‏ترین و رساترین صدای انقلاب ایران در میان ملت‏های خود می‏دانند.

جنوب شرقی آسیا

احیای اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوه‏های گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانه‏های آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات، برنامه‏های مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانی‏های سیاست‏مداران و مشارکت بیشتر در سازمان‏های اسلامی بین‏المللی است. نظر عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناخته‏اند.

لبنان و فلسطین

حرکت‏های اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از اساتید دانشگاه لبنان می‏گوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب نیز مسیحیان را حمایت می‏کنند. در این برهه می‏بایست کسی اسلام و مسلمین را حمایت می‏کرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمایت خود قرار داد».

غرب و آمریک

تحلیلگران و صاحب‏نظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی رحمه‏الله ، دین و دین‏داری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان تازه‏ای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه عصر امام خمینی رحمه‏الله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار می‏آید.
یکی از اندیشمندان اسلامی در این‏باره گفته است: «مهم‏ترین دستاورد حرکت امام خمینی، احیای دین و دین‏گرایی در جهان معاصر بود؛ به گونه‏ای که به برکت این حرکت، نه تنها پیروان دین اسلام، بلکه پیروان دیگر ادیان، از جمله مسیحیت نیز حیاتی دوباره یافته و در نتیجه دین و دین‏گرایی در سایر ملل نیز افزایش یافت».

ویژگی‏های انقلاب اسلامی

گرایش دینی

یکی از ویژگی‏های انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی می‏خوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است».
در وصیت‏نامه پیر عرفان و بنیان گذار انقلاب اسلامی، در این‏باره چنین آمده است: «ما می‏دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهان‏خواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت ۳۶ میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی خصوصا در این صد سال اخیر… یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد فریاد اللّه‏ اکبر و فداکاری‏های حیرت‏آور و معجزه‏آسا، تمام قدرت‏های داخل و خارج را کنار [زند]…. تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است».

مردمی بودن انقلاب

مردمی بودن در انقلاب‏های دیگر هم کم و بیش دیده می‏شود، ولی در انقلاب اسلامی ایران بسیار برجسته‏تر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند، کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلاب‏های دیگر، عنصر اصلی مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبه‏نظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم پهلوی به مبارزه برخاستند.

رهبری و مرجعیت

از ویژگی‏های مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه می‏گیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلاب‏های دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام خمینی رحمه‏الله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا بود. رهبری ایشان، ویژگی‏های برجسته‏ای داشت که برخی از آنها را برمی‏شماریم:
الف) امام که مرجعی دینی بود، پایگاه وسیع و عمیق مردمی داشت.
ب) ایشان با پایه‏گذاری قیام پانزده خرداد و مدیریت و شجاعت بی‏مانند در آن جریان و ایام تبعید، رهبری سیاسی و انقلابی خود را به اثبات رساند.
ج) رهبری ایشان قاطعانه بود.
د) امام، هم طراح انقلاب بود و هم مدیر و مجری آن.

اصالت

اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری، آرمان‏ها و ایده‏های این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد عملی نیز می‏بینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمک‏های مالی و تسلیحاتی شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر» به پیروزی رسیدند.

اسلامی ـ دینی بودن انقلاب ایران

یکی از شروط درجه اول انقلاب ایران، اسلام است؛ زیرا رهبر این انقلاب فردی روحانی و مرجع دینی بوده، سازمان‏دهی آن از راه سازمان سنتی هزار ساله حوزه‏های علمیه دینی صورت می‏گرفت. سازمانی که پنج عنصر و رکن اساسی داشت؛ علما و مراجع دینی، حوزه‏های علمیه و مدارس دینی، بقعه‏ها و مزارهای متبرک، مساجد و ائمه جماعات، دستجات و هیئت‏های مذهبی. بنابراین به دلیل نقش اساسی دین اسلام در شرایط انقلاب ایران، این پدیده متصف به صفت اسلامی گردیده است.

خاستگاه عاشورایی انقلاب

از دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران نظریه‏پردازی کرده‏اند، عامل مذهب از قوی‏ترین و اصلی‏ترین عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها، سخنرانی‏ها و بیانیه‏های رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیه‏السلام ، نقش به‏سزایی در این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل، طاغوت‏ستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگی‏های مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ایران است.

گونه‏های تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی

الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابی
هدف و انگیزه مردم ایران از انقلاب اسلامی، نابودی ظلم، استبداد و استکبار، برپایی حکومت عدل الهی، اجرای احکام اسلامی به عنوان «معروف»، و جلوگیری از وابستگی به بیگانگان به عنوان «منکر» بود که همان انگیزه و هدف امام حسین علیه‏السلام از قیام عاشورا به شمار می‏آمد. حضرت امام درباره تأثیر قیام عاشورا بر اهداف و انگیزه‏های انقلاب اسلامی می‏فرماید: «حضرت سید الشهدا علیه‏السلام به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد؟» به همین دلیل یکی از مهم‏ترین شعارهای افراد انقلابی این بود: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه».
ب) تأثیر فرهنگ عاشورا بر رهبری انقلاب
وجود رهبری حسین‏گونه امام خمینی رحمه‏الله ، یکی از مهم‏ترین جلوه‏های تأثیر نهضت عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی بود. مردم ایران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعیت، سازش‏ناپذیری و روح حماسی امام حسین علیه‏السلام را در شخصیت امام خمینی رحمه‏الله متجلی می‏دیدند و شرایطی که امام حسین علیه‏السلام برای رهبر و حاکم جامعه اسلامی توصیف می‏کرد، در او می‏یافتند. شعار «خمینی، خمینی تو وارث حسینی» بیانگر این مطلب است.
ج) فرهنگ عاشورا و شیوه مبارزه
مردم ایران، تحت‏تأثیر نهضت عاشورا، روحیه شهادت‏طلبی امام حسین علیه‏السلام و یارانش را در خاطره‏ها تکرار می‏کردند. جوانان انقلابی با شعارهای «الله اکبر» و «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد» با تانک‏ها و مسلسل‏های رژیم ستمشاهی مقابله می‏نمودند. حضرت امام خمینی رحمه‏الله می‏فرماید: «کیفیت مبارزه را… اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه‏جا را در دست دارد، با یک عدهمعدود، باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام به ملت آموخته است».
د) عزاداری امام حسین علیه‏السلام و انقلاب
ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و اماکن عزاداری مانند مساجد، تکیه‏ها و خیمه‏های عزاداری، به عنوان مهم‏ترین زمان و مکان برای فعالیت نیروهای انقلاب و آگاهی مردم از مفاسد حکومت پهلوی، و نیز سازمان‏دهی آنان برای راهپیمایی، تظاهرات و فعالیت‏های انقلابی به شمار می‏آمد.

فرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی

با مروری بر مقاطع سرنوشت‏ساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص می‏شود که فقط آغاز انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیه‏السلام و با الهام از آموزه‏های نهضت عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
۱٫ قیام پانزده خرداد، در پی سخنرانی امام خمینی رحمه‏الله در روز عاشورای سال ۱۳۴۲ پدید آمد.
۲٫ هفده شهریور نیز یکی از مقاطع مهم انقلاب بود که تحت‏تأثیر عاشورا و فرهنگ آن شکل گرفت. امام خمینی رحمه‏الله در این‏باره فرموده است: «هفده شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا، و شهدای ما مکرر شهدای کربلا، و مخالفان ملت ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».
۳٫ اعلامیه تاریخی امام خمینی رحمه‏الله در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ مبنی بر شکستن کودتا و حکومت نظامی رژیم که تصمیم داشتند رهبران اصلی انقلاب را دستگیر کرده و به گمان خود برای همیشه به انقلاب پایان دهند، نوعی حماسه عاشورایی به شمار می‏آید.

فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب

اگر انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادت‏طلبی، آزادگی و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و… در عرصه‏های مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاست‏گذاری در ابعادِ مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… گرفته تا بخش‏های اجرایی، همه باید به آموزه‏های نهضت امام حسین علیه‏السلام و فرهنگ عاشورا پای‏بند باشد. امام خمینی رحمه‏الله در قسمتی از سخنان خویش می‏فرماید: «فداکاری حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است… باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضت‏ها را حفظ کنید».

شعارهای راهبردی

ایدئولوژی و ماهیت هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا می‏کند و شعار، از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواسته‏های مردم بوده است. شعارهای مردم ایران که خواسته‏های آنها را مطرح می‏کرد، در واژه‏های زیر قرار می‏گیرد.
۱٫ استقلال
بی‏تردید بنیادی‏ترین شعار مردم در دوران مبارزات ستمشاهی، استقلال‏طلبی بود. ایرانِ زمان شاه، در حکم «ژاندارم منطقه» برای آمریکا و غرب عمل می‏کرد. قانون کاپیتولاسیون که از سوی دولت ارائه شد و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید، مصونیت مستشاران آمریکایی را تضمین می‏کرد تا آنان بدون هیچ‏گونه ترس و نگرانی، در داخل ایران به غارت اموال و ثروت عمومی مردم بپردازند. ارتش رژیم شاه هم کاملاً در اختیار ژنرال‏های آمریکایی بود و از خود هیچ اراده‏ای نداشت.
استقلال، بزرگ‏ترین دستاورد انقلاب اسلامی برای مردم ایران بود. از این رو، قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل‏های مختلف خود، به صورت برجسته بر استقلال کشور تأکید دارد. امروز بدون مبالغه می‏توان گفت که ایران، مستقل‏ترین کشور دنیا به شمار می‏آید.
۲٫آزادی
آزادی، در زمره مطالبات مردم و همواره در صدر اهداف نهضت‏ها و جنبش‏های استقلال‏طلبی و آزادی‏خواهی ایران در دو قرن اخیر بوده است. رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی با ایجاد جوّ اختناق و خفقان، حداقل آزادی‏ها را نیز از ملت ایران دریغ می‏ورزید و به جای آن، زندان‏ها پُر از مجاهدان راه حق بود. مجلس‏ها و دولت‏های دست نشانده، یکی پس از دیگری می‏آمدند و می‏رفتند و در این میان آنچه بی‏اهمیت می‏نمود، نقش مردم و قانون بود. حکومت پلیسی که به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با هدایت آمریکا و انگلستان برای حمایت همه‏جانبه از رژیم شاه در ایران شکل گرفت، تمام همت خود را صرف سرکوب آزادی و مبارزه با مجاهدان راه حق می‏کرد. در چنین فضایی، ملت ایران فریاد «آزادی» را در کنار «استقلال» و «جمهوری اسلامی» فریاد زدند.
۳٫جمهوری اسلامی
شهید آیت‏اللّه‏ مطهری بر این عقیده بود که «جمهوری»، شکل حکومت بوده، «اسلامی» محتوای اداره کشور را نشان می‏دهد. جمهوری اسلامی، با رأی بیش از ۹۸ درصد مردم ایران جای‏گزین رژیم سلطنتی شد. حضرت امام خمینی رحمه‏الله هم این روز را عید اعلام کرده، در پیامی به این مناسبت فرمودند: «مبارک باد بر شما چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برابرند… و تفاوت بین زن و مرد و بین اقلیت‏های مذهبی و دیگران در امر اجرای عدالت نیست».
۴٫نه شرقی، نه غربی
شعار مهم نه شرقی نه غربی، گویای نفی سلطه بیگانگان بر امور داخلی کشور است. با پیروزی انقلاب اسلامی، راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ذیل سیاست نه شرقی، نه غربی بر چند اصل استوار است: نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، حفظ استقلال همه‏جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرت‏های سلطه‏گر، روابط صلح‏آمیز متقابل با دولت‏های غیرمحارب، ممنوعیت انعقاد هر قراردادی که موجب سلطه بیگانه شود، و حمایت از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان. در سایه اتخاذ چنین سیاستی بود که ابعاد مبارزه با استکبار در ایران گسترش یافت و فرهنگ بیگانه‏ستیزی و ضداستکباری نهادینه شد.

ضرورت شناخت انقلاب اسلامى

در قرن ما پیروزى انقلاب اسلامى در ایران حادثه مهم و حیرت انگیزى بـراى جـهان بود کـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سیاسى جهان و منطقه ایفاگر نقش تعیین کننده و تحولات غیر قابل پیش بینى باشد.
ایـن حادثه بزرگ قرن از یکسو معادلات سیاسى استکبار را در ادامه سـیاست سلطه وتقسیم استعمارى جهان بهم زد و از سوى دیگر یکى از اسـتـوارترین رژیـمهاى وابـسته را کـه از حـمایت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ریشه کن نمود و در کشورى چون ایران با اهمیتى که از نـظـر اسـتراتژیکى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سیاسى – مردمى و عظیم بوجود آورد.
مـهمتر از ایـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهی هاى عمیقى که در مـیان مـلتهاىمسلمان جـهان بـویژه در کشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـینه تـحولات سـیاسى ریشه دار و بـینشها و گـرایشها و حـرکتها و سازماندهی هاى سیاسى چشمگیرى را فراهم آورد.
ایـن جـریان سـیاسى یکبار دیگر اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حرکت عـظیم بـازیابى خویشتن خـود و گریز از سلطه و ایستادگى در برابر اسـتعمار کـهنه و نـو و ایجاد قطب سیاسى جدید در جهان و فروریزى رژیـمهاى وابـسته و تـحمیلى را در سـرزمینهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر دیدگان مشتاق ولى غم و یاس گرفته یک میلیارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـید و آرزوى استعمار گران آفرید.
بـه اعـتراف تحلیل گران سیاسى شگفتیهاى که انقلاب اسلامى در جهان آفـرید بـیشتراز آنـهأى است که دنیا در طول شصت سال اخیر بخود دیـده اســت, شــگـفتیهأى کـه تحلیلها, تـئوریها و پـیش بینیهاى صاحب نظران سیاسى را بى اعتبار نموده است.
انـقلاب اسـلامى بـلوک بندیها و نـظام دوقـطبى تـثبیت شده در نظام بـین المللى کنونى جهان را درهم ریخت و با وجود تضاد عمیقى که بر روابط دو ابرقدرت حاکم بود وآن دو را آشتى ناپذیر مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر این پدیده سیاسى جدید نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد.
غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با یکپارچگى اسلام در جریان جنگهاىصلیبى و درگیرى با امپراطوریهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناک وتکان دهنده اى را در حافظه تاریخ خود بیان دارد ولى این بـار خـطر عـظیمتر وگسترده تر و دهشتناکتر از آن بود که درگذشته دیده بود.
پـدیده کاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و دیگر کشورهاى اسلامى براى غرب بیش از آنچه که تصور مى کرد وحشتناک و طلیعه جهنمى سوزان براى استکبار بود.
انـقلاب اسـلامى در مـقایسه بـا انـقلابهاى دیگر جهان از یک سلسله ویژگیها وامتیازهاى اصولى برخوردار است که از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـدیده هاى سـیاسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزایأى چون ماهیت ایدئولوژیکى , قـدرت رهـبرى , و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گردیده که بـسیارى از صـاحب نظران علوم سیاسى در تئوریهاىانقلاب در کشورهاى اسلامى تجدید نظر کنند و الگوى جدیدى را مورد بررسى قرار دهند. و از سـوى دیـگر متفکران و بنیان گذاران حرکتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاریخ اسلام جستجو مى کردند و هر کـدام سعى بر آن داشتند که از حوادث برجسته تاریخ اسلام در تبیین راه و حرکت و خط مشى و شیوه خود الهام بگیرند و روند و حرکت خود را دنباله جریانهاى تاریخى گذشته اسلام قلمداد کنند.
فـروغ انـقلاب اسـلامى کـه پس از صدر اسلام مهمترین و ریشه دارترین وشـکوهمندترین حـادثه تـاریخ اسلام است همه درخشندگیهاى فرازهاى بـرجسته تاریخ اسـلام را دربـرگرفت و جـایگزین همه الگوهاى گذشته تاریخ اسلام گردید.
بـى شک با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمینه ماهیت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى که براى ملل مسلمان بویژه ملت مـسلمان ایـران به ارمغانآورده است ما را به این نتیجه مى رساند کـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاریخ ایران اسـت بـــلــکـه خـود از مــهـمترین فـرازهـاى تـاریـخ اسـلام و پـدیده اىشگفت انگیز و معجزه ایست الهى که تجلى قدرت لایزال خداوند – عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غیر قابل تغییر سیاسى و اجتماعى محسوب مى گردد.
تـاریخ تـحـلیلى انقلاب هاى گوناگون, یکى از گنجـینـه هاى عظیم و میراث هاى گرانبـهاى بـشرى است که بـا بـررسى آن ها مى توان نقش و اهمیت هر یک را در مسیر پـر فراز و نشیب جوامع انسانى دریافت و با عبرت آموزى از آنها, مسیر حرکت خویش را روشن تر نمود; چرا که گذشتـه چـراغ راه آینده است و بـه فرموده حضرت امام خمینى(رحمت الله علیه):((تاریخ معلم انسان هاست)).
اکـنون بـه سی امین سالگرد انقلابى نزدیک مى شویم که پیروزى آن موجب تبدیل ساختار سیاسى جهان از نظام دو قطبـى بـه نظام سه قطبى ((اسلام(بـنیادگرایى اسلامى), کاپیتالیسم, کمونیسم)) گردید.
انـقلاب اسـلامى ایران, بـى هیچ تردیدى معجزه اى الهى بـود که بـه دست معجزه گر مردى از سلاله پـاک پـیامبـر(صلی الله علیه و آله و سلم), بـه انجام رسید و نگاه امید مظلومان و مستـضعفان جـهان را بـه خـود خـیره ساخـت.
تـاثیر عـملى و سریع انقلاب اسلامى در منطقه و بـرآشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیر مسـلمان در بـسـیارى از کشورهاى تـحـت سـلطه استعمار, خود گواه روشنى بر این مدعاست; زیرا در کمتر مقطعى از تاریخ بـشریت, شاهد پـیروزى و تـاثیر گذارى قاطع یک جنبـش صرفا مردمى بوده ایم.
ایـن جـنبش الهى, همه متفکران و سیاستمداران را به حیرت و تعجب واداشت زیرا هیچ یک از تـحلیلگران و سازمان هاى جـاسوسى دنیا که به دقیقترین وسأل کسب اطلاعات سرى مجهز بـودند, نتوانستند وقوع چنین انقلاب شگرفى را در منطقه حساس خاورمیانه و در دوره اقتدار شاهنشاهى حاکم بر ایران پیش بینى نمایند.
بـررسى مـاهیت و علت و ابعاد مختلف این حرکت عظیم الهى نه تنها از آن رو ضرورى مى نماید که شناخت این نهضت به استمرار و حفظ آن کمک مى نماید زیرا ادامه یا ثـبـات آن بـدون شناخت دقیق ماهیت و ابـعاد آن, تقریبـا ناممکن است ـ بـلکه لزومش از آن جهت نیز رخ مى نماید که بـدون فهم اعجاز و الهى بـودن آن و همچنین استـثنإ بـودن این حرکت رعد آساى اسلامى, نمى تـوان از عمق جان, بـدان دل بست و خداوند را بر آن شکر گزار بـود که ((لئن شکرتم لازیدنکم)) شکر نعمت, نعمتت افزون کند.
برای شناخت انقلاب اسلامی ابتدا به دلایل لزوم پرداختن به بررسى نهضت انقلاب اسلامى مى پردازیم و سپـس ویژگى هاى آن را مورد بـررسى قرار مى دهیم, وسپس نظریات مختلف در بـاب عوامل پیروزى انقلاب اسلامى را در بـوته نقد قرار مى دهیم و پس از بـیان مختـصر دسـت آوردهاى مهم انقلاب اسـلامى, در پـایان نتـیجـه عملى پرداختن به مباحث قبلى را ذکر خواهیم نمود.
الف ـ ضرورت شناخت تحلیلى انقلاب اسلامى:
بــه طـور کلى مى توان از پنج محور در جهت اثبـات ضرورت پرداختن به بررسى انقلاب اسلامى ایران بهره جست که عبارتنداز:
۱ـ دریافت ارزش انقلاب.
۲ـ جلوگیرى از انحراف انقلاب.
۳ـ تثبیت انقلاب.
۴ـ تداوم انقلاب.
۵ـ صدور انقلاب.
اینک بـه تـوضـیح اجـمالـى هر یک از این محـورها مىپـردازیم.

دریافت ارزش انقلاب

آگاهى دقیق از سیر پـیدایش این نهضت و وضعیت فرهنگى, اقتصادى و سـیاسى کـشور در زمان رژیم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهایى این گوهر استثنایى را در دنیاى زور و استکبار امروز, بهتر و بـیشتر دریابـیم و بـا احساس مسوولیت عمیق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشیم.

جلوگیرى از انحراف انقلاب

رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ریشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى که بر پایه اقتصاد و تکیه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقلیل امکانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعکس, نهضتى که ایمان و ایدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثیر عوامل اقتـصادى بـر کنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرین سلاح در قطع ریشه هاى آن خواهد بود.

تثبیت انقلاب

اکـنون کـه در مقطع خـاصى از تـاریخ تـحـولات جـهان و هم چـنین, موقعـیت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ایم, مسئولیت ما ایجاب مى کند تا واقعیت ها, ریشه ها و علل و آثـار پـدیده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سیاسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسایى قرار دهیم تا بتوانیم بـا یک بـرنامه ریزى حساب شده ارکان انقلاب را تثبیت نماییم.

تداوم انقلاب

اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگیزه هاى اولیه و اصلى آن جـنبـش. انگیزه هاى اصلى مردم مسـلمان ایران در رویارویى با رژیم طاغوت, نیز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سیاسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحلیل دقیق این انگیزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ریزى عملى براى پیاده کردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانیم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامین نمأیم.

صدور انقلاب

هـر ایـده یا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش یابد و از مرزهاى داخلى ملت خویش فراتر رود: ۱ـ تـحمیل استـکبـارى این فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـلیغات دروغین(تـهاجـم فرهنگى)۲ـ نفوذ واقعى و استـدلالى این فرهنگ در فکر و روان ملت هاى دیگر(تـبـلیغ راستـین بـا تـحلیل و شناخت ماهیت انقلاب اسلامى, مى توانیم رموز نفوذ این نهضت در میان مردم ایران و نتـیجتـا ملت هاى دیگر را بـه راحتـى تشخیص داده و با برنامه ریزى هاى درازمدت تبـلیغى, در جهت گسترش مرزهاى ایدئولوژیکى خود, گام هاى موثرى برداریم.

ماهیت انقلاب

بـه تـعبیر فـلاسفه هـر پـدیده اى مـرکب از دو چیز است ((ماهیت)) (چیستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نیز از این قانون مستثنى نبوده داراى ماهیت و وجود است اینک مى خواهیم ببینیم انقلاب ایران از چه ماهیتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سیاسى؟ ایدئولوژیکى ؟ یا هر سه ؟ یا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهیت انـقلاب مـلت ایـران بررسى نظرات دیـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى که نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظریه وجود داردکه طرفدار هر نظریه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنیا و از جمله انقلاب ملت ایران را با نـظریه خـود تـطبیق دهـند ایـنک بـطور اخـتصار به آن سه (نظریه مى پردازیم:

نظریه اقتصادى

گـروهى بـرآنند کـه هـر چـند انقلابها در دنیا با اشکال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بینى که همه به یک ریـشه برمى گردند و آن همان ریشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبیر دیـگر ریـشه طـبقاتى دارنـد کـه طـبقه فقیر علیه طبقه مرفه قیام مـى کنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سیاسى یا ایدئولوژیکى و عقیدتى دارنـد لـذااین گروه (مادیین) همه انقلابهاى دنیا (اعم از انقلاب کبیر فرانسه و اکتبر روسیه وانقلاب چین و …) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گویند انقلابها همانندیک بیمارى است که در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما یک طبیب حـاذق و پـزشک مـتخصص مـى فهمد کـه هـمه ایـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از یک اصل است لذا در انقلابها نیز این نارضأیها به یک نارضایتى و همه این خشم ها به یک خشم و همه این آرمانها به یک آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومین علیه مرفهین است و ریشه همه آنها محرومیت اقتصادى است.

نظریه سیاسى

گـروهى دیـگر مـى گویند این طور نیست که همه انقلابها به محرومیت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا که طغیان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلکه حیوانات نیز در هنگام گرسنگى شدید ممکن است طغیان نمایند البته ممکن است در جـأى کـه نـظام طـبقاتى حاکم است انقلاب در آنجا ریشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ایـن موضوع کلیت ندارد زیراممکن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سیر تقسیم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سیاسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زیستن یک اصل انسانى است ممکن است مردم براى بدست آوردن آزادى قیام نمایند هر چند که از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب کبیر فرانسه بیشتر با این انگیزه واقع شده است نه به انگیزه اقتصادى.
پس این که شرط اساسى انقلاب را دوقطبى بودن جامعه از نظر اقتصادى مى دانندنظریه صحیحى به نظر نمى رسد.

نظریه ایدئولوژیکى

مـمکن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد که نه ماهیت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهیت سیاسى و آزادى خواهى بلکه ماهیتى آرمان خواهى اعـتقادى وایـدئولوژیکى داشـته بـاشد بدین معنى مردمى که به یک مـکتب ایـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مکتب شدیدا وابسته هستند وقتى آن مکتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنیان بـرافکن مشاهده نمایند, خشمگین و ناراضى ازآسیبهأى که بر پیکر مکتب شان وارد شده, براى برقرارى مکتبشان و جلوگیرى ازتباهى آن دسـت بـه قیام مى زنند واین نوع انقلابها و قیامها ربطى به سیر و گـرسنگى شکم و یا ارتباطى به داشتن یا نداشتن آزادى سیاسى ندارد چـرا کـه مـمکن اسـت هـم شکمشان سـیر بـاشد و هم از آزادى سیاسى برخوردار باشند.
بـنابراین منحصر کردن انقلابها در اقتصادى صرف , یا سیاسى منحصر یـا عـقیدتى خالص روشـى بـه صـواب نـبوده بـلکه ایـن هر سه عامل مـى توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممکن است انقلابى ریشه عقیدتى داشته باشد همانند نهضتهاى انبیا علیهم السلام و همه نهضتهأى که در عـالم بـخاطر دفـاع از حریم دین و عقیده انجام مى گیرد و ممکن است ریشه سیاسى داشته باشد همانند انقلاب کبیر فرانسه وممکن است ریـشه اقـتصادى داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاى کمونیستى که بجز (کار,نان و مسکن) چیز دیگرى را نمى فهمند و همه همشان تامین این سـه جهت است البته ممکن است انقلابى فرهنگى باشد و یا اشکال دیگر …

ماهیت انقلاب کبیر ایران چیست ؟

همان گونه که نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنیا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر کدام کوشش مى کنند که انقلاب ملت ایران را نیز بـا نـظریه خـود تـطبیق دهند و هر کدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعیند کـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبیق اسـت یـکى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و دیگرى سیاسى و سومى اعتقادى و ایدئولوژیکى.
در مـقابل ایـن سـه گـروه گـروهى مـدعى اند که انقلاب بر خلاف همه انقلابها تک بعدىنبوده بلکه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمکارى هر سه عامل این انقلاب تحقق پیدا کرده است پس انقلاب مردم ایـران انـقلاب تک عاملى نیست بلکه داراى عوامل سه گانه اقتصادى , سیاسى و عقیدتى است.
ولـى با دقت بیشتر روشن مى گردد که هیچیک از این نظرات چهارگانه از جـهتى صحیح نبوده بلکه نظر دیگرى در اینجا صادق است و آن این اسـت کـه انـقلاب مـردم ایران بـه رهبرى امام خمینى ((رحمت الله علیه)) ماهیت اسـلامى دارد و تـک عاملى است اما عاملى که همه علل و عوامل قبلى را یـکجا در بـرداشته و تامین کننده همه آن جهت ها است زیرا اسلام دیـن جـامع و کـاملى است که براى تامین سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمى توان آن را در یـک بعد منحصر دانست آنان که انـقلاب اسـلامى رامـنحصر در بـعد اقـتصادى یـا سـیاسى یا عقیدتى دانسته اند به یک گوشه و یک بعد آن نگاه کرده اند و از بقیه ابعاد آن غـافل مانده و یا سر به تغافل زده اند لذا پس از پیروزىانقلاب بـراى نـامگذارى آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـى امام خمینى فرمودند که :
((جـمهورى اسـلامى)) نـه یک کلمه زیادتر و نه یک کلمه کمتر زیرا قـرار دادن لـفظدموکراتیک مثلا در کنار اسلامى اهانت به اسلام است چون نشانه آن است که اسلام مردمى نبوده و در اعطا آزادى ناقص است که باید با لفظ دموکراتیک آن را جبران نمود.
بـنابراین وقـتى انقلاب ماهیتى اسلامى داشت قهرا جنبه هاى سیاسى , اقـتصادى واعتقادى نیز در آن تعبیه شده است زیرا مسئله سیاست و اقتصاد و معنویت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلى آن است که ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مى کنیم:

عقیده و آرمان

از این که دین اسلام دین معنویت بوده و انسانها را بیش از هر چیز به معنویت وکمالات معنوى سوق داده و تمام همش آن است که مردم را بـسوى خـدا کشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامین نـماید جـاى بـحث و گـفتگو نـیست ودستورات اسلام براى حفظ دین و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از کیان عقأد اسلامى بهترین شاهد بر مدعاى ماست.
در بینش اسلامى و رهبران دینى به هیچ وجه جاى تحمل این جهت نیست کـه بنشینند و نـظاره کنند که دیگران به مقدسات دینى آنان اهانت کـرده و به راحتى ازکنار آن بگذرند فتواى تاریخى امام در رابطه بـا کـفر جـبهه ملى که گفته بودند: ((لایحه قصاص در اسلام یک حکم غـیر اصـولى و غیر انسانى است)). و یا حکم به کفر واعدام سلمان رشـدى نـویسنده کـتاب آیـات شـیطانى , و یـا نامه اى که امام به مدیرعامل صدا و سیماى جمهورى اسلامى محمد هاشمى در تاریخ ۹ / ۱۱ / ۱۳۶۷ دررابـطه بـا اهـانتى که در یک مصاحبه رادیوئى از ناحیه زنـى بـه مقام مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها شده بود نوشته بود فرمود: شخصى که متصدى پخش این برنامه رادیوئى بـوده بـاید اخـراج و تعزیر شود و آن فردى هم که چنین سخنانى را گـفته اسـت اگر ثابت شود که قصد اهانت داشته است باید اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر این جهت است و اصولا آنچه که بیش از هر چیز مـردم ایران را وادار بـا انقلاب علیه نظام طاغوت کرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبیل تغییر تاریخ , کشف حجاب , اشاعه فحشا و….

آزادى

مـسا لـه حـریت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعیضهاى طبقاتى و به بردگى کشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد که خدا ترا آزاد آفریده است تو خود را عـبد و بـرده دیگران قرار مده و اگر کسى خواست ملتى را به بردگى بـکشاند آن مـلت بـاید بـه هـر طـریق مـمکن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از یـوغ بــردگى آزاد نـماید, لـذا مـولى عـلى عـلیه السلام در وصیتى که براىفرزندش امام مجتبى علیه السلام تنظیم فرموده است مى فرماید: و لا تکن عبدغیرک وقد جعلک الله حرا.
و در نـامه خـود به مالک اشتر حاکم مصر مى نویسد که مبادا آزادى را از مـردم سلب نمأى دل را سراپرده محبت توده مردم کن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اى شکار افکن به ریختن خون آنان پردازى چرا که آنان دو دسته اند:
یـا در دیـن بـا تو برادرند و یا در آفرینش با تو برابر اگر از آنـان لغزشى سر زد (اگرمى خواهى خدا بر تو ببخشاید) تو نیز آنان را بـبخش … بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمایند و میدان را براى اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود امتى که در بین آنان حق ناتوان بى نگرانى و ترس از توانایان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.و یا وقتى که مجاهدان صدر اسلام در قادسیه با لشکر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ایران روبـرو مى شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـرکرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبیده و به او پیشنهاد صلح مـى دهد و بـه ایـن صـورت که پولى گرفته و برگردندو این پیشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمى گیرد و پـس از گفتگوهاىبسیار رستم از فرمانده اسلام مى خواهد که هدف از دین شما چـیست ؟ درباره آن قدرى براى ما توضیح بده زهره بن عبدالله گفت:
اسـاس دین ما بر دو چیز است یکى شهادت به یگانگى خدا, دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله و سلم , رستم مـى گوید: ایـن کـه عـیب نـدارد دیـگر چه ؟ گفت: دیگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگى انسانهأى همانند خود و دیگر آن که همه انـسان ها ازیـک پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا یکدیگر برادر و خـواهرند پس کسى حق استعمار واستثمار دیگرى را ندارد و این است اصل آزادى در اسلام که اساسش بر نفى بردگى و استثمار است.
اسـلام در بـعد اقتصادى نیز سرآمد مذاهب و مکاتب دیگر است و امـوراقتصادى در روایـات مـا بـعنوان یکى از ارکان دین و زندگى دنیا به حساب آمده که اگراغنیا به آن توجه نکنند و به فکر ضعفا و مـستمندان نـباشند یـک پایه آن منهدم مى شود و فقر مالى در کلام امیرالمو منین علیه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقیه حـضرت یـکى از عـوامل پذیرش مقام خلافت را این جهت معرفى فـرموده است که خداوند از علما و دانشمندان هر قومى تعهد گرفته است که بر شکمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نکنند و مهمتر از آ ندر نامه ۵۳نهج البلاغه که خطاب به مالک اشتر حاکم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنایع سفارش اکید داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه که فرمود : الله الله فى الطبقه الـسفلى من الذین لاحیله لهم فى المساکین و المحتاجین واهل البو سى و الزمنى …
بـنابراین اگـر گـفتیم انقلاب ملت ایران ماهیتى اسلامى دارد قهرا شـامل سـیاست واقتصاد و عقیده نیز هست هر چند که عده اى بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامى بـپذیرند و از طـرفى نـیز نـمى توانستند مخالفت صریح داشته باشند لذاکوششها کرده اند که از مـتن اسـلام یـعنى از آیات و روایات کمک گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامى داده و بدینوسیله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم این گروه این بود که به این انقلاب مقدس چهره و ماهیت اقتصادى و طبقاتى بدهند لذا به مسئله استضعاف و استکبار و آیات و روایات مربوطه به آن بسیار تمسک جسته وبه هر کسى هم که از نظر مالى سر و سـامانى داشـته بـرچسب اسـتکبارى مـیزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمى خواسته غـافل از اینکه موضوع استضعاف و استکبار یک بعد از ابـعادوجودى اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آیات و روایات مـربوطه بـه اسـتکبار واسـتضعاف نمى خواهند سخنان مارکسیستها را تـایید کرده و بگویند بار انقلاب تنهابر دوش محرومین است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلکه نکته اصلى در آن آیات و روایات نـیز چیزى است که این گروه از آن غفلت داشته و یا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ایـن اســت کــه در اســلام و حــکـومت اسـلامى برنامه ریزى و جهت گیرى آن بسوى ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاکم اسلامى باید بیشترین سعى خود را در رفع نیازمندیهاى آنان قـرار دهد نه آنچه که گروههاى منحرف (منافقین و …) از آن آیات و روایات استفاده کرده اند.
لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غنى و فقیر از شهرى و دهاتى از طـلبه و دانشجو ازبازارى و کشاورز همه و همه شرکت داشته اند (هر چـند کـه مـمکن اسـت هـمگان سـهم مادى نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقیت رهـبرى انـقلاب در همین اسلامى بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادى و سـیاست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالى بود ویا امـور دیـگر همه و همه تحت تعلیمات اسلام و با استناد به آیات و روایـات اهـلبیت علیهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبرى انقلاب سخن از آزادى یـا مـسأل اقـتصادى بـه شیوه مـکاتب شرقى یا غربى مى داشت یقینا از چنین موفقیتى برخوردار نمى شد.
سـئوال : مـمکن است گفته شود چه فرقى است بین این نظریه (اسلامى بـودن انقلاب) و نظریه چهارم که مى گفت در انقلاب ایران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ایـران سـه بعدى بوده است یعنى چه اینکه بـگوئیم انقلاب اسلامى است یابگوئیم عاملش اقتصادى سیاسى و معنوى است؟ جـواب : اولا : شـما هیچ انقلابى را در دنیا نمى توانید پیدا کنید کـه این سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه که در انقلاب اسلامى بـوده اند) در ایجاد یک انقلاب و پیشبرد اهداف آن کوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا چـنین بـود مـعلوم مى شودکه این عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نیستند بلکه تحت عامل فوق عمل مى کنند و آن اسلام است.
و ثانیا: ما مى گوئیم انقلاب ما نیز تک عاملى بوده و عامل آن نیز تنها اسلام بود وچون اسلام دین جامع و کاملى است شامل بقیه عوامل نـیز هـست هـر چـند کـه ایـن نظریه به مذاق خیلیها خوش نمى آید و نـمى خواهند ایـن نـهضت عـظیم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا کـوششها مى شود که به آن ماهیت سیاسى یا اقتصادى داده شود, ولى :
یـریدون لـیطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون.
سـئوال : بـراى پـى بردن به حقیقت و ماهیت یک انقلاب و نهضتى چه مـعیارى وجـوددارد کـه انـسان از آن طریق به ماهیت آن انقلاب پى ببرد؟ مثلا ما از کجا بفهمیم که ماهیت انقلاب ملت ایران اسلامى است ؟ یا غیر اسلامى ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهیت آن انقلاب شناخته مى شود:
۱ – بررسى پیرامون افراد و گروههأى که بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.
۲ – ریـشه یابى و ارزیـابى علل و عواملى که باعث ایجاد و پیشبرد آن انقلاب مى شد.
۳ – مطالعه و بررسى درباره اهدافى که انقلاب تعقیب مى نمود.
۴ – تحلیل نقش رهبرى و تاکتیکهاى بکار گرفته از ناحیه او.
۵ – بررسى شعارهأى که به انقلاب و نهضت حیات و حرکت مى بخشید.
۶ – تـوجه بـه گـستردگى و فراگیر بودن نهضت از آن جهت که به یک طبقه و قشرخاصى تعلق نداشت یا به عکس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصى بود.
هـمه ایـنها مـى توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهیت یک نـهضت را مـشخص نمایند و مـا با توجه به همین امور است که انقلاب ملت ایران را به رهبرى امام خمینى((رحمت الله علیه)) اسلامى مى دانیم.

اسلامیت انقلاب

اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى این ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز کرد که در این مدرسه تعلیمات فراوانى از در و دیوارش , از فضایش , از بوى باروت و صداى مسلسل و صفیر گـلوله اش , از فریادهایش , از غریو (( الله اکبر )) و (( لا اله الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه کردند و به میدان عمل آوردند و چه خوب پیروز شدند.
اگـر چنانچه گاهى مى خواستیم بعضى مسأل را مطرح کنیم بایستى با مـحافظه کارى بیان مى کردیم; اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتیم باید در پـوششى از هـزارگونه راز و کـنایه و اسـتعاره بـگوییم; اگـر مى خواستیم با استبداد در افتیم بایستى در پوششى از آیات قرآن و کـلمات نهج البلاغه بگوییم و نمى توانستیم صریح وارد میدان شویم. امـا سـرانجام حرکت اسلامى این سد سکندر را شکست و این بت را به زانو در آورد.

هویت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان

ما در برابر توطئه هایى که در کمین انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى کـه در برابر این انقلاب باز کرده اند , متوجه این نکته باشیم که هویت اسلامى انقلاب فراموش نشود.
در یـک مـحیط اسـلامى شـاید تـصور شود که این مسئله نوعى تعصب و ادعـاست , ولـى ما باید دقیق تر مسئله را تحلیل کنیم و اگر واقعا بـه ایـن نـتیجه رسـیدیم روى این کلمه بایستیم. چون اگر ما این مسئله را به سادگى از دست بدهیم ممکن است کسانى که در کمین راه نـشسته اند , به تدریج بتوانند در هویت اسلامى انقلاب ایجاد تردید کـنند و راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. یعنى اگـر چـنانچه کـسانى توانستند در اسلامى بودن انقلاب تردید ایجاد کـنند , در اسـلامى بـودن جـمهورى ما هم ممکن است تردید به وجود آورند; در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممکن است رخنه کنند و جاى پـا بـسازند; در اسـلامى کـردن شـعارها, ادارات , مظاهر زندگى , مظاهر اجتماعى ما هم ممکن است رخنه و و نفوذ کنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب هویت اسلامى خود را از دست بدهد , ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم نیست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب , خود انقلاب با تمام هویتش باید استفاده کند.
الان هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروکش نکرده است و شـاید هـنوز آن شور انقلاب , سخن اسلامى گفتن ما , طرح خواسته هاى اسلامى , هویت اسلامى قانون اساسى ما و جمهورى آینده ما نمى تواند شدیدا مورد انتقاد واقع شود.
چـه بـسا یک روزى مجال پیدا کنند که این تردید را قوىتر کرده و صـف آرایـى نـمایند و اعـتراض کـنند کـه مـگر تمام کسانى که در راه پـیماییها شـرکت کردند علاقه به اسلام داشتند ؟ یا مثلا از نظر ظاهر بگویند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات شرکت نـکرده بـودند ؟ مـى گویند مگر کسانى که احیانا معتقد به یکى از ایـسمهاى غیر اسلامى بودند , مثل برخى مارکسیستها و یا کسانى که در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت بـودند, در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شرکت نکردند ؟ مگر در بین کشته ها , هم در گذشته و هم در شور نهضت , کسانى نبودند که اعتقاد به ایدئولوژى اسلامى نـداشتند ؟ بـنابر ایـن چـرا مى خواهید این انقلاب را صرفا اسلامى تلقى کنید ؟ حـتى مـى گویند مـگر اقلیتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پیماییهاى شـما شـرکت نـکردند؟ مـگر یک ارمنى در میان شهدا و کشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهیم سـهم مسلمانها و اسلامیها را منکر شویم , آنـها سـهم داشتند , اما چرا مى خواهید انقلاب را در انحصار اسلام در آورید ؟ ایـن بـیانى است که رفته رفته در مقالات , در تفاسیر سیاسى , در تـظـاهرات و اجـتماعاتى کـه تـرتیب مـى دهند , در کـتابهایى کـه مـى خواهند بـنویسند , در قطعنامه هایى که صادر مى کنند , مرتب به این مسئله پر و بال مى دهند.

بهره گیرى فریبکارانه از اصطلاحات ظاهر پسند

بـعد هـم یک سخن بسیار ظاهر پسند مى گویند. مى گویند حال که قبول کـردیم در ایـن قـیام کسانى ضد اسلام یا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند , بنابر این آن را در انحصار اسلام قرار ندهید; بگویید قـیام مردم ایران , بگویید قیام ملى , بگویید حرکت دموکراتیک , بـگویید حرکت اجتماع; اسلامى بودن یک مسئله تخصصى است که به عده خاصى تعلق دارد.
مـى گویند بـاید راهى را در پیش بگیرید که به نفع ملت باشد; حال اگـر چــنـانچه تـوانـستیم مـثـلا در سـایه کـمونیسم , در سـایه نـاسیونالیسم یا بعضى از فلسفه هاى غربى یا شرقى دیگر منافع ملت ایران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمین کنیم اشکالى ندارد; بعد هـم مـا مى گوییم این نهضت توسط مردم انجام شده است که گروهى از آنان مسلمان بودند و بقیه هم مرامهاى دیگرى داشتند و بنابر این از ثـمرات آن همه مردم استفاده کنند; هر ایسمى, هر قانونى , هر بـرنامه اى کـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع مـردم را تإمین کند مى تواند وارث این انقلاب باشد.
بـراى پاسخ قضیه ما در ابعاد کیفى و کمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنین در جنبه دینامیک و موتور محرک انقلاب مطالعه مى کنیم.

بررسى انقلاب از نظر کمیت

تـعداد افـراد شرکت کننده در راهپیماییها در سراسر ایران , مثلا در روز عاشورا یا اربعین , حدود ده میلیون یا دوازده میلیون یا شـانزده مـیلیون و یا بیشتر بود ; (۳)اگر از این سیل عظیم مردم از اصـناف , کـارگران , کـشاورزان , زنـان , مـردان , جوانان و بـچه ها کـه به راه افتادند یک آمار مى گرفتیم که: (( شما اسلام و مـسلمانى را دوسـت داریـد یامکتب دیگرى را ؟ زیر سایه اسلام راه افـتادید یا تحت عنوان دیگرى ؟ )) , شما فکر مى کنید در این سیل عظیم چند نفر روشنفکر حرفه اى یا خوباخته شرقى و غربى پیدا مى شد که بگوید اسلام را نمى پسندم و طرفدار یک ایسم دیگر هستم ؟ مـمکن اسـت دو هـزار نـفر , پـنج هـزار نفر , اگر خیلى دست بالا بـگیریم بیست یا سى هزار نفر پیدا شوند که طرفدار ایسمهاى دیگر بـاشند; خود را نویسنده , هنرمند و وابسته به این و آن بدانند.
بـر فـرض , این سى هزار نفر را پیدا کردید , اما شانزده میلیون جـمعیت بوده است , این تعداد چه درصدى از جمعیت را تشکیل مى دهد ؟ مـمکن اسـت عـده اى کـلیمى هـم در یـک شرایطى که میلیونها نفر راهـپیمایى مـى کنند , راه بـیفتند; مـا آنها را طرد نمى کنیم , بـیایند و همبستگى خود را اعلام کنند; اما حرکت چند هزار نفر از اقـلیتهاى مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آیا مـى توانند ادعـا کنند که ما راه پیمایى کردیم و ما هم که مسلمان نیستیم , پس اسم اسلامى را از انقلاب برداریم ؟ !

بررسى انقلاب از نظر کیفیت

دوم , بـررسى روح ایـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح کیفى آن است. آن چـیزى که این مردم را به راه انداخت و آن تکیه گاه چه بود ؟ مگر نـه ایـنکه مـحرم ماه پیروزى خون بر شمشیر بود ؟ مگرنه این ماه رمضانى است که بایستى یکپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟ مگرنه ایـنکه از درون مساجد فریادها شعله ور شد ؟ مگرنه اینکه بر پشت بـامها فـریاد (( الـله اکبر )) و غریو (( لا اله الا الله )) با صـفیر گلوله در هم مىآمیخت ؟ مگرنه اینکه اربعین امام حسین (علیه السلام) تجلیگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اینکه اولین تجربه راه پیمایى در روز عـید فطر و بعد از نماز عید فطر انجام شد ؟ مگرنه اینکه تـاسوعا و عـاشورا تـجلیگاه حرکت مردم بود ؟ اینها همه روزها و مناسبتهاى دینى است. واقعا حماقت است که بگویند چیز دیگرى بوده اسـت. کـجا بـودند ایـسمها و مـکاتب دیگر ؟ کجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ کجا بودند مدعیان دروغگوى طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ کجا بودند مدعیان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و زحمتکشان ؟ مـا از ایـن دیـدگاه کـه در محیط اسلامى هستیم و مردم ما مسلمان هستند مسئله را بررسى نمى کنیم بلکه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شویم. چـه چـیزى بـه ایـن نهضت جان مى داد که فردى جلوى گلوله مى رفت و از اینکه تیر به قلبش بنشیند لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهید و زنده همیشه باقى جاوید مـى یافت.واقعا اگر این روح اسلامى در این نهضت نمى بود شما را به خـدا آیـا یـک هزارم این حرکت و موجب و شتاب در این انقلاب وجود مى داشت ؟

بررسى انقلاب از نظر رهبرى

و امـا سـوم , مـسئله رهـبرى است. کدام رهبر و برخاسته از کدام ایـسم و از کـدام قـشر اجتماعى مى توانست محرک این انقلاب باشد و ایـنچنین هـوشیارانه وآگـاهانه موج بیافریند و مردم را به حرکت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم بودند و رهـبرانى از گـوشه و کـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن کـردند و سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و کـنار بـه راه افتادند. کدامیک از این رهبران گروهها بودند که بتوانند حتى یک صـدم از آن تـظاهرات , از آن اجتماعات , از آن فریادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر این رهبرى آگاهانه با این ضـربه هاى گـیج کـننده اى کـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى کرد نمى بود , آیا این انقلاب به وجود مىآمد و پیروز مى شد ؟ ایـن تـصمیم گـیریهاى بـموقع رهـبرى عجیب بود. کم و بیش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشیار مذهبى و انقلابیون مذهبى در داخـل بـودند , هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصمیم نیست; چرا آقا الان مـى خواهد دولـت اعـلام کند ؟ چرا وقتى حکومت نظامى ساعت ۴/۵ اعـلام شـده است آقا مى فرماید اعتنا نکنید و بیرون بروید ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناک اسـت , نـمى شود , بـاید قـدرى صبر کرد. واقعا رهـبران هر نوع گرایش سیاسى و اجتماعى , همه صدها قدم عقب بوند , دیـدیم که امام پشت سر هم ضربه وارد کردند. خیلى جالب بود که ایـشان بعد از هر ضربه مى فرمود دشمن گیج شده , بگذارید یک ضربه دیـگر بزنیم , باید این ضربه را هم زد. در حالى که همه مى گفتند خطرناک است.
اگـر ایـن رهـبرى بـا این هوشیارى نبود که مى توانستیم این قدرت طـاغوتى را کـه تـجسم کلیه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـیروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنیا را براى تحکیم پایه هاى زور و اسـتبداد خود بسیج کرده بود بشکنیم؟ مردم بى سلاح اینچنین در بـرابر ایـن قدرت طاغوتى و شیطانى تاریخ با آن پشتوانه عظیم قـدرتها تـوانستند بـا ایـن رهـبرى بـپاخیزند و دشـمن را از پا درآورنـد. این رهبرى معلوم است که اصلا یکپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.

متولى و وارث انقلاب

نیروى محرک درون انقلاب , آن روح و ایمان مذهبى و جو مذهبى بود.
اصـلا هـمه چیز انقلاب ,اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقلیتها و غیر اسـلامیها هـم به خاطر موج اسلام بوده است , باز شدن درهاى زندان حتى به روى غیر اسلامیها هم به خاطر انقلاب اسلامى بوده است , باز شدن زبان غیراسلامیها هم براى نوشتن یک مقاله یا گفتن یک حرف به خـاطر مـوج حرکت آفرین اسلامى بوده است , سخنرانى و تفسیر سیاسى آن روشـنفکر حـرفه اى کـه هـیچگاه در طـول تاریخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او خبرى نبود و اکنون به عنوان یک سیاستمدار و یـک محقق و دانشمند و مفسر سیاسى مرتب مقاله مى نویسد , این باز شـدن زبـانش و اینکه به قلمش اجازه مى دهند بنویسد به خاطر غریو ((الله اکبر )) هایى بود که گفتند و بت را شکستند.بـنابر ایـن , انـقلاب اسـلامى اسـت , عـمیقا هم اسلامى است و لذا بـایستى از ثـمرات انـقلاب هـم اسـلام استفاده کند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر این باید قانون اساسى ما عمیقا بر اسـاس هـویت و مـحتواى اسلامى باشد , وزارتخانه ها و همه نهادهاى حـکومت آینده ما عمیقا و قویا بایستى با محتواى غنى اسلامى باشد , نـه ایـنکه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشیند و بگوید سعى کنید که بى احترامى به اسلام نشود. این شیوه نظام استبدادى و طاغوتى بود.
وقـتى مـسئله به این صورت است که هر کس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب اسـت , حال در یک انقلابى که عمیقا در عین اسلامى بودن , مردمى و همگانى است , چهار نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند , میلیونها انسان از بطن و بستر جامعه و از زوایاى روسـتاها و از دل کـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ایـن کشور با روح اسلامى بپا خاستند. یک انقلابى با روح اسلامى که مـتعلق بـه مـلت است وارث آنهم باید ملت مسلمان باشد. در تعبیر جـمهورى اسـلامى , جـمهورى نـشانه مردمى بودن و اسلامى هم بیانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام, آن هویت فکرى و جهت گیرى است باید سعى شود این اندیشه ها و فکرهاى شکوفا شده و بیدار شده ان شإ الله در جهت انقلاب اسلامى هدایت شود.

علل و عوامل انقلاب

شـناخت هـر چیزى از دو طریق میسر است: اول از طریق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـیا بـاضدادها)) کـه ایـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند.
دوم شـناخت از طـریق علل و اسباب و ریشه هاى آن و این نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانى مى گویند که بوعلى سینا این نوع شناخت را بهترین نوع شناختها و شناخت تام معرفى کرده است چنان که گفت:
و الـعلم التام فى باب التصدیق ان یعلم الشى باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است که : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها.
از آنـجا کـه هر حادثه و پدیده اى داراى علل و عواملى است که در پـیدایش آن نقش مستقیم یا غیر مستقیم داشته و انقلاب اسلامى ایران نـیز از ایـن قانون مستثنى نیست اگر بخواهیم شناخت کامل و آگاهى صـحیحى از آن داشـته باشیم باید علل و عواملآن را که در پیدایش آن نـقش داشـته اند بـشناسیم زیـرا بـدون شناخت ریشه ها شناخت اصل انـقلاب میسر نخواهد بود لذا ما در این درس در صدد آنیم تا آنجا کـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ریشه ها آن بحث و بررسى کنیم هـر چـند که علل وعوامل انقلاب بسیار بوده و ما را در این مختصر فـرصت بـررسى هـمه آنـها نـیست لذابه برخى از آنها که از اهمیت بـیشترى بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقیم ترى درپـیدایش انـقلاب داشته اند مى پردازیم.
قبل از شروع در بحث تذکر دو نکته لازم است:
۱ – از آنجا که این مباحث و مطالب براى تدریس در دانشکده تنظیم گـردیده است باتوجه به وقت اندک و محدود بودن ساعات درسى در یک تـرم امـکان بـررسى گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامى میسر نیست لذا به بخشى ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.
۲ – عـللى کـه مورد بررسى قرار مى گیرند این چنین نیست که همگان در یـک سـطح بوده و داراى نقش مساوى باشند بلکه بعضیها نقش عمده را ایـفا کرده و بعضى دیگر در آن حد از نقش و اثر نیستند و مردم جـامعه ما نیز به همه آن علل یکسان معتقد نبوده و بلکه ممکن است عـلتى بـراى عـده اى از آنچنان نقشى برخوردار بوده که موجب طغیان آنـان مى شده ولى در نظر دیگرى چنان نبوده باشد ولى در مجموع این عـلل و عوامل زمینه پیدایش این انقلاب را فراهم نموده و مردم را علیه نظام حاکم شورانده است اینک بیان آن علل :

۱ – مذهب

در ایـران از اوأل قـرن اخـیر ایدئولوژى و مکاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوى خود فرا مى خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسیونالیسم)) تـحفه غـرب , و((مارکسیسم – لنینیسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) کـه از قـبل در ایـن سـرزمین وجودداشته است و مـبلغین هـر کـدام سـعى داشـته اند کـه با نشان دادن جامعه کمال مطلوب پیروان بیشترى را به خود جلب نمایند.
امـا آن دو مـکتب هر چند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده و با شـعارهاى پـر آب ورنگشان عده اى را در اطراف خود جمع کرده و حتى احزاب و گروههأى نیز تشکیل داده و تحت عنوان رهأى بشر از سلطه استعمارگران فعالیتهأى نیز داشته اند اما دراثر بروز جریانهایى در جهان چهره دروغین تبلیغات سیاسى آن دو آشکار گشته وامیدى که طـبقات روشـنفکر بـه آنـها بـسته بـودند تبدیل به یاس شده و از آن ایدئولوژیها و مکتبها سر خورده و بیزار شدند ولى اسلام همچنان بـه خـاطر حقانیت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ کرده و به زندگى خـود ادامـه مـى دهد و مـردم فهمیدند که تنها راه نجات و تنها ره رهـأى از یـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستین است نه راه شـرق و غـرب زیـرا هـمه جنایتها و اسارتها براى جوامع بشرى درجهان کنونى از صاحبان همین مکاتب شرقى و غربى است آنگاه آنان چـگونه مى توانند مکتبى در جهان ارأه دهند که مایه نجات و وسیله رهـأى از زیر سلطه آنان باشد لذا امام خمینى((ره)) در ۲۸ جمادى الـثانى سـال ۱۳۹۲ هـجرى قمرى در بخشى از پیام خود به دانشجویان مـسلمان مـقیم آمریکا و کانادا چنین فرمود: (…اگر دول اسلامى و مـلل مـسلمان بـه جـاى تـکیه بـه بـلوک شرق و غرب به اسلام تکیه مى کردندو تعالیم نورانى و رهأى بخش قرآن کریم را نصب عین قرار داده و بـکار مـى بستندامروز اسـیر تجاوزکاران صهیونیزم و مرعوب فانتوم آمریکا و مقهور سیاست سازشکارانه و نیرنگ بازیهاى شیطانى شـوروى واقع نمى شدند… تا روزى که ملت اسلام پایبند این مکتبهاى اسـتعمارى مـى باشد و یا قوانین الهى را با آن مقایسه مى کند و در کـنار هـم قـرار مـى دهد روى آسـایش و آزادى نـخواهد دیـد و این مـکتبهأى که از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه مى شود فقط براى گـمراهى و انـحراف آنـان است و مى خواهند مسلمانان را براى همیشه خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیرنگهدارند و از تعالیم رهأى بخش قرآن دور سازند.
حـاصل آنـکه نـاسیونالیسم و مـارکسیسم بـخاطر مـاهیت الحادىشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ کنند و نتوانستند حمایت توده ملت را به خود جلب نمایند و هرچند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده ولى به مرور زمان یکى پس از دیگرىطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در این مملکت اسلامى دوام بیاورند.
امـا اسـلام بـه عنوان یـک مذهب و مکتب الهى از دیر زمان در اعماق دلهاى اقشاروسیعى از مردم جامعه ما نفوذ کرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان یک مذهب حاکم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترین نقاط مملکت) و در همه اقشار (از غنى و فقیر, کـارگر و کـشاورز, دانـشجو و روشنفکر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگى این ملت حاکمیت داشت لذا بـاهمه تبلیغات مسموم و گسترده اى که علیه اسلام از ناحیه دشمنان آن مـى شد و بـاهمه سـمپاشیها که مى شد (که مى گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع کنونى نیست وقدرت رهأى بخشى از سلطه استعمار را نـدارد و …) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و کاخ ستمشاهى را درهم فرو ریخته و دست اجانب را از این مملکت کوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد کـه تـنها مـکتبى کـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ایستاده و مردم را از زیر سلطه آنان خارج مى نماید اسـلام اسـت و به مسلمین نیزفهماند تنها مکتب رهأى بخش اسلام است نـه مـکاتب شـرق و غـرب پـس براىرهأى خود به اسلام و قرآن تمسک نمأید نه به مکاتب دیگر.

۲ – اسلام زدایى نظام حاکم

جـهان غـرب در جـنگهاى صلیبى (که از قرن ۱۱ تا ۱۳ میلادى به طول انجامید) به قدرت و عظمت اسلام پى برده و فهمید تنها قدرتى که در برابرش استقامت کرده وقد خم نمى کند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طریق ممکن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و یا اگر نامى از اسـلام باقى مانده از محتوى تهى باشد و دید این نقشه با جنگ و لشکرکشى قابل پیاده شدن نیست زیرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـیوسته از اسـتحکام بـیشترى بـرخوردار مى شوند لذا در صدد نقشه دیـگرىبرآمده و آن این بود که : از طریق عوامل نفوذى که از خود مـمالک اسلامى انتخاب مى شوند و به قدرت مى رسند باید از درون اسلام زدأى نمود و آن را از درون پوساند و براى اجراى چنین نقشه اى در کـشورهاى اسـلامى مـهره ها انـتخاب کرده ونوکرهاى کر و کور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادى هـمانند رضاخان درایران و اتـاتورک در ترکیه و آل سعود در حجاز و نوکرهاى امثال اینها را در کـشـورهاىاسلامى دیـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته این نقشه از قبل یعنى پس از جنگهاى صلیبى بوده ولى در قرن اخیر از شدت بیشترى برخوردارشد.
عـلماى اسـلام و پـیشوایان دینى به این مسئله پى برده و در مقام بـیدارى مـسلمین برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند که ما در درس سوم به گوشه اى از آنها اشاره کرده ایم.
سـید جـمال الدین اسدآبادى در یک قرن قبل چنین مى گفت: مسلمانها بـاید بـدانندکه انـگلیس قصد براندازى اسلام را داشته و مى خواهد مـسلمانان را در هـر جاى کره زمین نابود سازد هر چند که این کار شدنى نیست.
نـخست وزیـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال ۱۸۸۷ میلادى در برابر نمایندگان کشورخود نطق مهیجى ایراد کرده و در ضمن آن یادآور شد که : تا زمانى که قرآن خوانده مى شود و کعبه طواف و نام محمد صلى الـله عـلیه و آلـه و سـلم در بـالاى مـا ذنه هابعظمت برده مى شود مـسیحیت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد که قرآن راتحریف کـرده و کعبه را تخریب نموده و نام محمد صلى الله علیه و آله و سلم را ازبالاى ما ذنه ها محو نمأید.
هـمانگونه که از عملکرد آنان پیداست تمام هم آنان محو و نابودى اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامى به دوران جاهلیت است تا بتوانند به درسـتى و راحـتى آنـان را بـه زیـر سـلطه خود درآورند البته این کارشان هیچگاه بى پاسخ نمانده است.
در پـنجاه سال اخیر مبارزه با اسلام و مسلمین و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در ترکیه و ایران صورت جدىترى به خود گرفت الـبته در ایران تا ۲۵ سال -تقریبا – کارگردان اصلى این مبارزه انگلیس بوده و در ۲۵ سال اخیر آمریکا.
مـسلمانان ایـران در ایـن دوره پـنجاه سـاله در میان اشک و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتک شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علماىاسلام زندانى تبعید یا شهید شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـکنجه گاهها افـتادندمجالس عـزادارى حـسین بـن عـلى عـلیه السلام ممنوع گشته و لباس روحانیت قدغن گردید و مدارس اسلامى بسته و چادر که یک نوع حجاب و پوشش اسلامى است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و …
مـا در ایـنجا بعنوان نمونه به گوشه هأى از اسلام زدأى در کشور اسـلامى ایـران اشاره مى کنیم تا روشن گردد که با چه لطأف الحیلى مـى خواستند اسـلام را از مـملکت بیرون کـرده و نظام جاهلى قبل از اسلام و یا فرهنگ شرک آلود غرب ر به جاى آن بنشانند:
۱ – شعار جدأى دین از سیاست
یـکى از کارهأى که در این راستا انجام مى شد دور نگه داشتن دین از صـحنه سـیاست بود تبلیغات وسیعى در رسانه هاى گروهى دنیا براه انـداخته (و بـه تـبع آنـان رسـانه هاىگروهى حکام دست نشانده در داخل) که دین را با سیاست چه کار و علما دینى مقدس تر از آنند که خـود را آلـوده بـه سـیاست نـمایند و به این مسئله آنچنان دامن زده مـى شد کـه حـتى بـسیارى از رهبران دینى و ملت اسلامى باورشان آمـده بـود کـه ما را باسیاست چکار؟ ما روحانى هستیم و باید به مـسأل شرعیه خود بپردازیم و حتى وقتى امام خمینى ((ره)) دستگیر شـد به او گفته اند: شما را چه کار با سیاست ,سیاست یعنى دروغ و مـکر و پـدرسوختگى امـام در جـوابشان فـرمود: این نوع سیاست مال شـمـاها اسـت ولـى دیـن از سـیاست واقـعى جـدا نـیست و شـاه در پـاسخ تلگراف مـراجع تـقلید قم (که او را در جنایات و جنایتهایش سـرزنش کـرده و بـه حـکم واقعى اسـلام دعـوت کـرده بودند و مسئله انـجمنهاى ایـالتى و ولایـتى را خـلاف دستوراسلام دانسته اند) گفته بـود: (تــوفیقات جـناب مـستطاب عـالى را در هـدایت افـکارعوام خـواهانیم) یعنى وظیفه شما هدایت و ارشاد عوام است نه دخالت در امورسیاسى کشور.
وقـتى کـه از سال ۴۱ روحانیت وارد صحنه مبارزه با شاه شد و عملا جدأى دین ازسیاست را رد کرد رسانه هاى گروهى وابسته با تبلیغات وسـیعى وارد مـعرکه گشته وقلمهاى مسموم و خریدارى شده در مقالات روزنـامه هاى آن روز بـراى قداست دین از سیاست و اینکه نباید دین را بـا سـیاست آمیخت قلم فرسأیها مى کردند که ما به یک نمونه از آن از روزنـامه اطـلاعات ۱۵ اسـفند سـال ۴۱ اشاره مى کنیم از باب مشت نمونه خروار مطلب روشن مى گردد که قضیه چه بود:
(…مـذهب امـرى اسـت جـدا از سـیاست سیاست سخن روز است و مذهب سـخن ازلى و بـدى سیاست امروز یک چیز مى گوید فردا چیز دیگر مذهب فـردا و امـروز ودیـروز یـک چـیز مـى گوید و لاغیر سیاست مئاثر و مـظاهرى دارد کـه بـا تغییر زمان تغییرمى کند ولى مئاثر و مظاهر مذهب لایتغیر است براى اینکه مذهب محیط است برزمان و سیاست محاط اسـت در زمـان امـروز شـما مـى بینید کـه مـردم اروپـا و آمریکا بـه رفیع ترین قـلل تـمدن رسـیده اند و از نـظر معارف و علم تا به مـرحله تـسخیر فضاپیشرفته اند اما مذهب بزرگترین تکیه گاه روحى و مـعنوى ایـن مردم است کلیسامحترم ترین و عزیزترین اماکن نزد این قوم است…) هـمانگونه کـه ملاحظه مى کنید این آقایان مى خواستند همان بلأى را که در اروپا بسرمذهب و دین و کلیسا آمده بود بسر مذهب و اسلام و مساجد بیاورند و بعد از آن به عزیزترین اماکن نیز نام ببرند.
۲ – بازگشت به دوران جاهلیت
یـکى از کـارهأى کـه در راسـتاى اسـلام زدأى انجام مى شد موضوع بـازگرداندن ایـران به جـاهلیت قبل از اسلام بود میراندن شعارهاى اصـیل اسـلامى احیا شعارهاىمجوسى که تغییر تاریخ هجرى محمدى صلى الله علیه و آله و سلم به تاریخ مجوسى ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى نمونه بارز آن است.
الـبته این تغییر تاریخ اسلامى به تاریخ مسیحى میلادى در کشورهاى اسـلامى دیگراز سالهاى خیلى پیش انجام شده و تاریخ رسمى کشورهاى اسـلامى تـاریخ مـیلادىاست ولـى در هـمان زمـان بـکارگیرى تـاریخ شـاهنشاهى را تـحریم فـرموده بودند لذاشاه در این مساله نیز از موفقیت چشمگیرى برخوردار نشده بود.
۳ – تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمان
یـکى از کـارهأى کـه در ایـن راسـتا انجام مى گرفت تسلط کفار و افراد غیر مسلمان برمسلمانها بود سپردن مقام نخست وزیرى در کشور اسـلامى شـیعى ایـران به هویداىبهأى و سپردن چرخ اقتصادى مملکت بدست امثال ثابت پاسالهاى بهأى والقانیانهاى صهیونیست و سپردن ارتـش و نـظام بدست مستشاران خارجى و امثال اینها نمونه بارز آن است.
۴ – قـطع رابطه با کشورهاى اسلامى و پیوند با کشورهاى غیر اسلامى و احـیاناضداسلامى همانند اسراییل غاصب یکى دیگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
۵ – نقض قوانین اسلامى
نـقض آشـکار قوانین و مقررات اسلامى چه بصورت مستقیم و چه بصورت تـرویج واشـاعه فـساد در هـمه زمینه هاى فرهنگى , اجتماعى , تحت عـنوان تـمدن و پـیشرفت!!! یـکى دیگر از کارهاى مبارزه با اسلام بود.
۶ – انجمنهاى ایالتى و ولایتى
یـکى دیـگر از مـظاهر زنـنده و مـصداق نادیده گرفتن اسلام مسئله انـجمنهاى ایـالتى وولایتى بود که خشم ملت اسلامى را برانگیخته و فـریاد رهـبران دیـنى و بخصوص امام خمینى را بلند کرد و علما از حـوزه هاى علمیه قم و مشهد و دیگر شهرها به نزدیک شدن خطر پى برده و به قیام وادار گشتند.
در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۴۱ جراید عصر تهران با تیتر درشت منعکس کرده بودند که :
طـبق لایـحه انـجمنهاى ایالتى و ولایتى که در هیئتe ولت به تصویب رسیده و امروزمنتشر گردید: به زنان حق را ى داده شد.
از جـمله مـسأل تـصویبى در ایـن قانون این بود که قید اسلام از شـرأط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان برداشته شد تا اقلیت هاى مذهبى هم بتوانند شرکت فعال داشته باشند. و مـوضوع سـومى کـه مـطرح بـود این بود که : در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جاى قرآن (کتاب آسمانى) آورده شود.
غرض اصلى شاه از این قانون , اولا: تست کردن جامعه بود که ببیند واکـنش مردم مسلمان و روحانیت در برابر این تجاوز آشکار به حریم قـرآن چـه مقدار است؟ اگرزمینه فراهم است در گامهاى بعدى اساسا قـرآن و مـذهب را در کشور الغا نماید که شاه و پدرش سالیان دراز در آرزوى این جهت نشسته بودند.
و ثـانیا: فـراهم آوردن زمـینه بـه منظور سپردن پستهاى کلیدى و حـساس به دست اقلیتهاى مذهبى که عمدتا نقش ستون پنجم را در کشور اسـلامـى ایـران بـازىمى کردند و پـیوسته در خـدمت امـپریالیسم و صهیونیسم قرار داشته و هنوز هم دارند.
ولـى رژیـم شاه براى پیاده کردند این نقشه هاى شوم شوم استعمارى به نظر خوددست آویز خوبى به چنگ آورده بود بنام ((آزادى زنان)) کـه مـى دانست از طـرف روحانیت و مسلمانها این قانون مورد اعتراض قـرار مـى گیرد تـا بگوید: این اسلام وآخوندها هستند که با آزادى زنـان مـخالفند بـا تـوجه به اینکه همه مى دانستند که وضع اسف بار زنـان ایـرانى همانند مردان نتیجه سیاستهاى غلط و ضد مردمى شاه بود.لـذا امام خمینى (رحمت الله علیه) در همان نطق تاریخى خود اعلام فرمود: ما بـا تـرقى زنـان مخالف نـیستیم, اما با این فحشا مخالفیم با این کارهاى غلط مخالفین مگر مردها دراین مملکت آزادى دارند که زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مى شود؟ بـنابراین ایـن قانون نیز یکى دیگر از نمونه هاى مبارزه با اسلام رژیم بود.
۷ – جشن واهى ۲۵۰۰ ساله
یـکى دیـگر از مـظاهر مـبارزه با اسلام و احیا کفر باستان مسئله جـشنهاى ۲۵۰۰ ساله بود که در ان هزینه هاى هنگفت به مصرف رسیده و اوقـات بـسیارى بـه هـدر رفـته تالحظاتى چند اشخاصى با لباسهاى موهوم دوره هاى قدیم بیایند و از جلو جمعى بگذرند.
در عـین حـال که وطن دربست در اختیار آمریکا و جنایتکاران دیگر بـود و حـتى خـودشخص شاه اختیار یک مسافرت را بدون اجازه ارباب نـداشت بـه کـوروش خـاطرجمعى مى داد که تو بخواب ما بیداریم !!! دانـایان بـه ایـن سخن مى خندیدند که بیداربراى چه ؟ وطنى که یک گـروهبان آمـریکأى بـر ارتـشبد تو حکومت کرده و فرمان مى دهد چه وطنى ؟ و چه محافظتى از وطن ؟ در اینجا نیز علما اسلام و ملت اسلامى نارضأى خود را به این جشن اعـلام داشـته و مـخصوصا امـام خمینى در یکى از اعلامیه هاى تاریخى بیدارگر خود در رابطه بااین جشن و مخارج نارواى آن موضع خود را در قـبال آن مـشخص کرده و این عمل مبتذل و اسرافى را تحریم کرده بود.

۳ – سلطه بیگانگان

با توجه به مطالبى که در بررسى تاریخ معاصر بیان شد و آگـاهى برسلطه اجانب و به خصوص در نیم قرن اخیر بر مملکت اسلامى ایـران و بـه تعبیر بهترسلطه کامل استعمار نو به شکل خطرناک آن وضـدیت کـامل آن بـا مـظاهر دینى و ملى و کوشش آن (البته با دست یـارى نـوکران داخـلى) بـراى بـه عـقب بـرگرداندن مـردم درتمام زمـینه هاى سیاسى , فرهنگى , دینى , اجتماعى و اقتصادى … و به غـارت بـردن ثروتها و ازبـین بـردن آثـار مـلى و هـنرى و تـحمیل قراردادهاى ننگین و … همه و همه مى توانستند علتى بزرگ و محرکى نیرومند باشند براى ایجاد یک نهضت و انقلاب زیرا همه اینها حکایت از سـلطه کـامل بـیگانه بـر مسلمین دات و حال آنکه در بینش الهى سـلطه کـفار و بـیگانگان بـر مـسلمین حـرام و مبارزه با آن لازم دانسته شده چرا که؟ لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا , و چـون سـلطه اجانب منافى بامذهب و آزادى و ملیت و همه چیز است هـمه اقـشار مـردم عـلیه این سلطه به مخالفت برخاسته اند مذهبیها بخاطر مذهبشان ملیون بخاطر حس ناسیونالیستى وملیتشان و سیاسیون بخاطر آزادى و …

۴ – بیگانه بودن نظام حاکم بامردم

دوئیـت و تـضاد نظام با رعیت از شرأط اساسى هر انقلاب است زیرا اگـر طـبقه حاکم و سیاستمداران و کارگزاران نظام با مردم هماهنگ بـوده و خواسته هاى مشروع و به حق مذهبى , سیاسى و اجتماعى و …
مـردم را بـرآورده نموده و بدلخواه رعیت حرکت نمایند و به تعبیر دیگر قدرت سیاسى با قدرت اجتماعى هماهنگ بوده ودوشادوش هم حرکت نـمایند عملا نارضأى تحقق پیدا نمى کند تاموجب انقلاب گردد (البته در هـر جــامـعه اى حـکومت هـر چـند کـه مـردمى بـاشد عـده اى از آن نـاراضى اند ولـى بـا طـرفدارى اکثریت قاطع از حکومت از اقلیت کارى ساخته نیست).
امـا اگر جامعه بصورت دوقطبى در آید مسیر طبقه حاکم غى از مسیر طبقه رعیت ومردم باشد آنهم در حدى که امکان التیام و نزدیکى آن دو از بـین بـرود ایجاد یک تحول سیاسى , بصورت اجتناب ناپذیرى , خودنمأى کرده و ضرورى احساس مى گردد.
همان گونه که بر کسى مخفى نیست در سالهاى اخیر و بخصوص در دوران سـلطنت پهلوى (پـدر و پـسر) قـدرت سیاسى حاکم آنچنان از جامعه و مـردم خـود جـدا شده وراه جدأى در پیش گرفته بود که دیگر براى کـسى جاى تردید باقى نگذاشته بود که نظام حاکم با ترکیب خاص خود ابدا امکان بقا و حیات نداشت زیرا نه رژیم قدرت توانأى تغییر و بـالا بردن کارآئى خود را داشته و نه مردم آمادگى تمکین و پذیرش باآنها را.
بـنابراین جامعه ایرانى به مرحله اى انفجارآمیز رسیده بود که هر حـادثه و حـرکتى مى توانست وضع موجود را به هم ریخته و حرکت عادى جـامعه را مـتوقف و مـختل نماید و هر تلاشى هم که نظام حاکم براى مـرحم گـذاردن بـر زخـمهاى موجود و ترمیم شکاف میان مردم و نظام انـجام مى داد بیهوده بود و از نظر آگاهى نیز مردم به سطحى رسیده بـودند کـه دیـگر امکان فریب آنان نبود لذا مردم دنبال بهانه و سـوژه اىمى گشتند و بـا کـمترین بهانه به خیابانها ریخته و فریاد مرگ بر شاه سر مى دادند.

۵ – استبداد خشن

از آنجا که حکومتهاى دست نشانده ابرقدرتها پایگاه مردمى نداشته و از پـشتوانه ملى و میهنى برخوردار نبوده بلکه همواره مردم را در مـقابل خـود مى بینند رفتارشان در عین اینکه در مقابل اربابان ذلـیلانه و زبـونانه اسـت در بـرابر مردم ژست قدرت گرفته و نهایت خشونت وحشى گرى را از خود نشان مى دهند تا بدینوسیله زهرچشمى از مـردم گرفته باشند تا مبادا آنان به فکر حرکتى افتاده و دست به نـهضت وقـیام بـزنند و آنـان را از اریـکه قـدرت به زمین آورند کـشتارهاى بى رحمانه و ارزش قأل نبودن براى خون مردم و زندانهاى مـخوف و شکنجه هاى کذأى سیاسیون همه وهمه شاهد بر این مدعا است معلوم است که چنین وضعى نمى تواند دوام داشته باشد و بالاخره روزى مردم به تنگ آمده و به زندگى ننگین چنین حکومتى خاتمه مى دهند.

۶ – تحقیر شخصیت انسانى

یـکى دیـگر از مظاهر ستمشاهى و انحطاط دوره ۵۰ ساله و بخصوص در ۲۵ سال اخیر رفتارى بود که در مورد شخصیت انسانى فرد فرد ایرانى انجام مى یافت.
در ایـن نظام بى ارزش ترین چیز انسان و شخصیت انسانى بود صرف نظر از ایـن که آزادى هـمه را سـلب کـرده و همگان را به صورت برده خویش درآورده بـودند در هـمان بردگى نـیز براى کسى به اندازه یک برده ارزش و شخصیت و اظهار وجود قائل نبودند.
ایـن رفـتار از شخص شاه نمودار بود . افراد خائنی را بـراى پـستهاى کلیدى و حـساس هـمچون نخست وزیرى انتخاب مى کرد (هـویداى بـهایى حـدودچهارده سـال) حزب واحد اجبارى که پیشنهاد مى نمود (حزب رستاخیز) . ژسـتهایى کـه در وسایل ارتباطى در برابرمردم مى گرفت سخنان بـى ادبانه و خارج از نزاکتى که در مناسبات مختلف درباره رهبران دیـنى و مـذهبى مى گفت تناقضاتى که در رفتارش پیدا مى شد از سوئى بـه مساجد حـمله مى کرد و قرآنها را مى سوزاند و از سوى دیگر قرآن چـاپ کـرده و درحـرمها و امـاکن مقدسه ظاهر مى شد و اظهار قداست مى کرد از سوئى دم از احترام به علم و دین مى زد از سوى دیگر علما دین را در زیر شکنجه ها مى کشت و …
هـمه ایـنها نمودارهایى بود که ما از آن به تحقیر شخصیت انسانى یاد کردیم یعنى آنان مردم را همچون مرده متحرک مى پنداشتند که سر از هـیچ چـیز در نـیاورده و همه برده آنان بوده و هر چه که آنان کـرده و گـفته اند باید بى چون و چرا مورد پحیرش قراردهند لذا به نـصـیحت و مـوعـظه خـیرخواهانه احـدى حـتى مـراجع تـقلید شـیعه گـوش نمى دادند و نـه تـنها گوش نمى دادند بلکه اجازه نصیحت و سخن نـمى دادند و هـر که سخنى مى گفت سرنوشتش زندان شکنجه تبعید و قتل بود … معلوم است که چنین وضعى دوام نخواهد آورد و بالاخره مردم به حرکت آمده و دست به قیام مى زنند وبساط شان را جمع مى کنند.

۷ – کاپیتولاسیون

کـاپیتولاسیون یـا قـضاوت کـنسولى مسئله اى است که بیش از یک قرن اسـتقلال وحـاکمیت ایـن سرزمین اسلامى را متزلزل ساخته بود و دست اجـانب و بـیگانگان راسـالها در ایـن کـشور براى جنایاتشان باز گـذاشته بـود و کـردند آنچه که کرده اند که قلم ازوصف آن عاجز و شرمنده است و بالاخره در سال ۱۳۰۶ شمسى این قرارداد ننگین از طرف مـجلس شوراى ملى ایران لغو و بى اعتبار اعلام شده و به همه دولى کـه حـق استفاده از ایـن قـانون را داشته اند ابلاغ شد ولى در سال ۱۳۴۳ شـمسى دولـت کـاملاوابسته ایـران در صـدد احیا کاپیتولاسیون بـرآمده و قـانونى را از مـجلس گـذراند کـه مستشاران آمریکایى و نظامیان وابسته و اعضا خانواده و خدمه آنها اعم از نظامى وغیره از امتیازات و مصونیتهاى مامورین سیاسى پیش بینى شده در قرارداد ویـن برخوردار بـوده و از شمول قوانین قضأى ایران معاف باشند و در صـورت نـقضآشکار قـوانین و ارتـکاب جرم هم امکان تعقیب آنان نبوده و از هرگونه احتمال مجازات مصون بمانند…
و ایـن هـمان موضوعى است که امام خمینى(رحمت الله علیه) علیه آن در چهارم آبـان ۴۳ آن سـخنرانى تـاریخى خـود را خـطاب بـه مـراجع تقلید و ارتـشیان و هـمه طبقات مردم درشهر مقدس قم ایراد فرموده و همین سخنرانى باعث تبعید امام به ترکیه شد لذا امام در شب ۱۳ آبان در مـنزلش دسـتگیر شده و به تهران و از آنجا به ترکیه انتقال داده شـدو ایـن قانون کاپیتولاسیون بحق خشم امام وامت را برافروخته و یـکى از عـوامل محرک انـقلاب بود یعنى مردم دیگر بطور جدى حس خطر کـرده بـودند و امام این خطر را به همه اعلام کرده بود که هستى و عزت و عظمت این ملت پایکوب شده است.

۸ – روحانیت

در بـین علل و عوامل انقلاب نقش روحانیون و علما مذهبى در رهبرى وسازماندهى حرکتهاى انقلابى بیش از عوامل دیگر به چشم مى خورد هر چند که روحانیون بخشى از ملت اسلامى و طبقه اى از همین مردمند ولى بـخاطر نـقش اساسى که در انقلاب داشتند و بخاطر ویژگیهاى خاصى که در روحـانیت شـیعه وجود داشـته و آنـان را از بقیه رهبران مذهبى دیـگر مـمتاز مى سازد در رابطه با آنان دراینجا بطور اختصار بحث مى شود و در رابطه با نقش مردم در آینده در یک درس جداگانه بررسى بعمل خواهیم آورد.
روحـانیت شـیعه داراى ویـژگیهایى اسـت که در بقیه رهبران مذهبى وجـود ندارد وهمان ویژگیهایشان باعث استقلالشان بوده و در نتیجه هـرگاه خـواسته اند عـلیه حاکم جبارى وارد عمل شوند به راحتى دست بـکار شـده و از تـهدید حـکام ستمگرنمى هراسیدند و ما اینک بطور اختصار به آن ویژگیها اشاره مى کنیم:
۱ – جایگاه اجتماعى روحانیوناکثر قریب به اتفاق روحانیون از میان طبقات فقیر و محروم جامعه و اغـلب ازروستاها برخاسته و درد و رنج توده هاى اجتماعى را لمس کـرده و بـا آن بزرگ شده اند درحالى که طبقات تحصیل کرده روشنفکر کـه در بـسیارى از حرکتهاىسیاسى , اجتماعى , رهبرى مبارزات ملى را بـعهده مـى گیرند خود طبقه ممتایزى رابا فرهنگ خاص خود تشکیل مـى دهند کـه از توده مردم جدا شده و حتى ارتباطمعنوى خود را با آنـهـا از دسـت مــى دهـند و روحـانیون بـه عـکس آنـان از مـیان مردم برخاسته و در میان مردم و همانند آنها رشد و نمو کرده و با درد آنـها آشـنایند و هرگزرابطه فرهنگى و معنوى خود را با آنها از دست نمى دهند.
۲ – استقلال اقتصادىبـرخلاف رهبران مذهبى جهان اعم از رهبران مذهبى مسیحى و کلیمى و روحـانیون اهل سـنت کـه مـعمولا بـه استخدام دولت درآمده و امرار معاششان به حقوق ومزایایى بستگى دارد که از دولت دریافت مى کنند روحـانیون شـیعه داراى استقلال مالى از سیستم سیاسى بوده و تامین مـعاش آنان به کمک هاى مختلفى بستگى داردکه از طریق وجوهات شرعى دریافتى از مردم مسلمان و معتقد تامین مى گردد بطورطبیعى استقلال مـالى از سیستم سیاسى و تامین معاش بوسیله مردم به روحانیت شیعه کـمک کـرده اسـت کـه بـتواند فـارغ از هر نوع نگرانى و دغدغه اى فـعالیت هاىسیاسى مـذهبى خـود را بـر پایه خواسته هاى مرم مسلمان انجام دهد و آنچه خود به عنوان وظیفه الهى تشخیص داده عمل نماید و در جـهت گـیریهایش جهت مردم و پابرهنگان جامعه را انتخاب نماید بـر خلاف روحانیونى که حقوق بگیر نظام حاکمنداین کارها به آسانى براى آنان میسر نبوده و عملا نیز چنین نشده است.
۳ – ارتباط با مردماز آنـجا کـه در مـکتب تـشیع باب اجتهاد باز بوده و این خود نه تـنها موجب رشد وشکوفأى دأمى فقه شیعه شده است بلکه به مسئله اجتهاد و تقلید در مکتب تشیع ضرورت و اهمیت خاصى بخشیده است.
انـسانهاى مسلمان یا باید خود مجتهد و آگاه به تمام مسأل فقهى بـاشند و یـا ایـنکه ازمـجتهد جـامع الـشرأط که به مرجع تقلید معروفند و صاحب رساله عملیه مى باشندتقلید نمایند.
بـه خاطر عـدم دسترسى همه مردم در نقاط مختلف کشور به مرجع تقلید طبیعى است روحانیون نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات آنها را داشـته و بـدون آنـکه سلسله مراتبى خاص بوجود آورند به عنوان واسـطه مـیان رهـبران مذهبى و مردم نقش مهمى را بر عهده مى گیرند نـظرات و فـتاواى مـراجع را در مـساجد و منابر درهمه نقاط کشور بـراى مـردم بـازگو کـرده و در مـقابل مـسأل و مـشکلات مردم را به رهبران مذهبى منتقل مى کنند.
بـا تـوجه بـه مراتب فوق روحانیون شیعه توانسته اند با کسب قدرت ویـژه نـقش حساس و مهمى را در حرکتهاى سیاسى , اجتماعى قرن اخیر بـازى نمایند و به همین دلیل است که هر زمان روحانیت شیعه ایران بـا قـدرت سـیاسى حاکم به مبارزه پرداخته اند قدرت سیاسى حاکم به مـبارزه پـرداخته اند قـدرت سـیاسى نـبرد را بـاخته است لذا قدرت روحـانیون هـیچگاه قـابل مقایسه با قدرت رهبران سیاسى غیرمذهبى نـیست و هـمین امـر مـوجبات برانگیختن رشک و حسد آنها شده و در عـین نیازى کـه بـه آنها داشته اند هر زمان که توانسته اند در حذف آنها و خیانت به آنها دریغ نکرده اند.
بـه هـر حـال بـخاطر همین امتیازات که برشمرده شد روحانیت شیعه حرکتها آفریده وحماسه ها رقم زده و در صحنه سیاست در هر زمان که خـواسته وارد شـده و بـخوبى از عـهده آن بـرآمده است ولى به قول اسـتاد شـهید مـرتضى مـطهرى روحـانیت اهـل سنت به خاطر وابستگى شان نـتوانستند چـنین حماسه ها بیافرینند و در تاریخ جهان تسنن جنبشى مـانند جـنبش ضـد استعمارى تنباکو به رهبرى رهبران دین که منجر بـه لغو امـتیاز انـحصار تـنابکو در ایران شد و استبداد داخلى و اسـتعمار خارجى هر دو به زانو درآمدند و یا انقلابى همانند انقلاب عراق که علیه قیمومت انگلستان بر کشوراسلامى عراق بود و منجر به اسـتقلال عـراق شـد و یا قیامى مانند قیام مشروطیت ایران که رژیم سـلطنتى اسـتبداد وى را بـه مشروطه تبدیل کرد و با نهضتى اسلامى بـه رهبرى رهـبران دیـنى مـانند آنـچه که امروز در ایران مى گذرد (انقلاب اسلامى)مشاهده نمى کنیم.ایـنجاست که ما روحانیت شیعه را یکى از برجسته ترین علل و عوامل انقلاب وپیروزى انقلاب مى دانیم.

۹ – دستگیرى رهبر انقلاب و دیگر سران نهضت

پـس از شـروع نـهضت و مـخالفت امـام بـا شـاه و رژیم و سخن رانى شـدیداللحن امـام وحمله به شخص شاه در عاشوراى سال ۴۲ و رساندن روحـانیون پـیام امام را درهمان عاشورا (بر اساس نقشه قبلى) به مـردم در سـراسر کـشور رژیـم دسـتوردستگیرى امـام و بـسیارى از روحانیون طرفدار نهضت را صادر مى کند و امام در شب۱۲ محرم مصادف بـا ۱۵ خــرداد ۴۲ در قـم نـیمه شـب دسـتگیر شـده و بـه تـهران بـاشگاه افسران و سـپس در غـروب ۱۵ خـرداد خـونین به پادگان قصر مـنتقل مـى شود که حدود۱۹ روز یعنى تا ۴ تیر ماه ۴۲ در آن زندان بسر مى برد و با این عمل شنیع و تجاوزآشکار به حریم مقدس مرجعیت (کـه طـبق قـانون اسـاسى نـظام طـاغوت نیز مرجع تقلید از مصونیت قانونى برخوردار بوده است) و دستگیرى بسیارى از روحانیون سرشناس در قـم و تـهران و طـلاب جوان و گسیل داشتن آنان به زندان مراجع تقلیدقم و مشهد و تهران به حرکت درآمده و در تهران تجمع کرده و خواستار آزادىبى قید و شرط امام شده بودند.
مـردم نـیز در قم و تهران هرجا که دستگیرى امام را شنیده بودند دسـت به تظاهرات وتحصن علیه رژیم زده هر چند که آن روز در اکثر شهرها به خاک خون کشیده شده بودند در مجموع این دستگیرى به نوبه خود در به حرکت درآوردن مردم نقش بسزأى داشته و در تشدید انقلاب نقش مهمى را ایفا کرده است.
بـه هـر حـال ایـنها و ده ها علل و عوامل دیگر که در اصل پیدایش انقلاب و اوج وپیروزى آن سهیم بوده و نقش داشته اند.

نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی

گفتن از انقلاب و روزهای آتش و خون حماسه در ایام دهه فجر، رسم چند سالة رسانه‌ها شده است و بعد هم حکایت تعطیلی این فصل از تاریخ تا بهمن سال اینده!
شاید ننوشتن در چنین فضای تکراری و کلیشه‌ای، بهتر از نوشتن باشد، اما با طرح حضور مردان در صحنه‌های انقلاب و پخش تصاویر مختلف از حماسة آنان در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و عدم پرداختن شایسته به حضور زنان و دختران و به عبارت بهتر، نقش خانواده‌ها در انقلاب ضروری می‌نماید که به نقش بانوان بیش‌تر توجه شود.
امام خمینی(رحمت الله علیه) که همواره نقش زنان را در انقلاب مورد توجه قرار داده و در عصر استفادة ابزاری از زن در تبلیغات و تجارت، سخن از کرامات آنان به میان می‌آورد، می‌فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.» و این سخن شیوا در اوج مبارزات و کوران انقلاب معنا می‌یابد. آنجا که زنان، مردها را برای شرکت در تظاهرات، شکستن حکومت نظامی، پخش اعلامیه و حتی مبارزات مسلحانه تشویق می‌کردند.
آری نوشتن از حال و هوای آن روزها، گفت‌وگو با کسانی را می‌طلبد که آن حال و هوا را درک کرده باشند، واقعیت آن روزها را لمس کرده باشند و اکنون در مواجهه با استحاله‌ای که در حال وقوع است دردمندانه سخن بگویند.
خانم توکلی از این دسته افراد است. وی با بیان این‌که آن روزهای خون و حماسه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند، می‌گوید: سهم زنان و دختران در پیروزی این انقلاب، کمتر از سهم مردان نبوده است، اگرچه زنان و دختران هم‌پای شوهران، پدران و برادران خویش در فعالیت‌های انقلابی هم‌چون نوشتن شعار علیه نظام ستمشاهی طاغوت یا پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و… حضور نداشتند، اما آنان در خانه‌های کوچک و محقر خود نوارهای سخنرانی را مخفی و تکثیر می‌کردند، زندانیان فراری را پناه می‌دادند و حتی در شرایط حساس و بحرانی آن زمان، جراحات مجروحان حوادث انقلاب را مداوا می‌‌نمودند.
وی می‌افزاید: در کنار این امور که بانوان، انجام آنها را نوعی وظیفه تلقی می‌کردند، در پاره‌ای اوقات شاهد مرگ عزیزان و مردانشان نیز بودند که در آن زمان حتی اجازة سوگواری به آنها داده نمی‌شد و در نهایت شهیدانشان مخفیانه و بدون مراسمی به خاک سپرده می‌شدند.
خانم سمیعی، یکی دیگر از آن شیر زنان است که خاطرات بسیاری از آن روزها دارد. وی برای ترسیم و یادآوری آن روزها به توصیف خاطره‌ای که در ذهنش نقش بسته می‌پردازد و می‌گوید:
در یکی از آن شب‌هایی که صدای گلوله، سکوت کوچه‌ها را می‌شکست، طبق قرار قبلی با زنان همسایه تصمیم گرفتیم در خانه‌هایمان را نیمه باز بگذاریم تا اگر جان یکی از جوانان محله به‌خاطر تعقیب نظامیان طاغوت و عوامل ساواک به خطر افتاد به‌راحتی به یکی از خانه‌های ما پناه آورد که اتفاقاً همین هم شد و یکی از جوانان که حین نوشتن شعارهای انقلابی بر روی دیوار با نیروهای ساواک مواجه شده بود پس از تعقیب و گریزی نسبتاً طولانی به منزل یکی از همسایگان که پیرزنی شیردل بود، پناه آورد. لحظاتی بعد زمانی‌که ساواکی‌ها برای یافتن او به در منازل ما آمدند پس از جست‌وجوی بسیار از نبود او در خانه‌های ما سراغ منزل پیرزن رفتند، اما آن پیرزن به حدی جسورانه مقابل ساواکیان ظاهر شد که آنان جرأت ورود به خانة او را نیافتند و در نهایت دست خالی بازگشتند.
دیدن چنین صحنه‌هایی ما را تشویق می‌کرد که بیش از پیش علیه نظام ستمشاهی طاغوت گام برداریم لذا از فردای آن روز بیش‌تر زنان و دختران هم‌پای مردان محله مشغول درست کردن مواد منفجره و نوشتن شعارهای انقلابی بر دیوارها شدند.
وی با تأکید بر نقش فراموش ناشدنی زنان، اتحاد، همدلی و همبستگی مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان را رمز موفقیت و پیروزی انقلاب می‌داند. انقلابی که مادران برای به ثمر نشستن آن از فرزندانشان و زنان از شوهرانشان گذشتند. هر چند نقش آنان در پیروزی انقلاب چندان به چشم نیامد اما حضور زنان و مادرانی که فرزندانشان را بر دوش گرفته بودند و هم‌پای مردان با سردادن شعارهای انقلابی در تظاهرات شرکت می‌کردند، حقیقتی است انکارناپذیر که نباید فراموش شود.
خانم خوش‌لهجه، بانوی دیگری است که به اقتضای سنش، تصویری واضح و روشن از انقلاب و حال و هوای آن روزها دارد، وی دربارة حضور زنان و دختران در تظاهرات و مخالفت آنان با رژیم غاصب پهلوی می‌گوید: فقر و بی‌عدالتی، استبداد رژیم پهلوی و سیاه‌بختی مردم تنها عامل حضور آنها در فعالیت‌های انقلابی، تظاهرات و غیره نبود، بلکه انگیزه و هدف والاتری آنها را به چنین حضوری واداشته بود.
وی می‌افزاید: فضای مسموم، فساد و بی‌بندوباری‌های رایج در آن زمان و القاء الگوهای غربی و نامتعارف باعث شده بود اصالت و هویت زنان و دختران مسلمان ایرانی تحت‌الشعاع این عوامل قرار گیرد، مخصوصاً ‌که چنین مسأله‌ای هر روز رواج و شدت بیش‌تری به‌خود می‌گرفت و نظام فاسد طاغوت برای به ابتذال کشیدن زنان و دختران ایرانی هر روز تدابیر و ترفندهای نوینی را به‌کار می‌بست که نمونة عینی آن تکرار مسأله کشف حجاب به شکل جدیدی بود که اکثر بانوان و مخصوصاً زنان و دختران مسلمان و مذهبی زیر بار آن نمی‌رفتند و سرسختانه بر مسأله حجاب خود پافشاری می‌کردند.
وی خاطرنشان می‌کند: حفظ ارزش‌های اسلامی و باورهای دینی مهم‌ترین عامل حضور بانوان در عرصه‌هایی هم‌چون انقلاب، دفاع مقدس، انتخابات و… بوده که تحت هر شرایطی و حتی در خفقان رژیم پهلوی و فشارهای روانی موجود، فراموش نشده است اما متأسفانه این مهم در شرایط فعلی تحت تأثیر برخی عوامل و تهاجم فرهنگی برخی کشورهای غربی و به اصطلاح متمدن، دستخوش تغییر و تحول گردیده است، چنانچه می‌بینیم برخی بانوان و دختران، خواسته یا ناخواسته به ارزش‌های وجودی خویش پانهاده‌اند و حتی به حجاب ظاهری خود که خون هزاران شهید به پای آن ریخته است، اهتمامی ندارند. حال‌آنکه حفظ همین حجاب و پاسداشت مقام زن، یکی از انگیزه‌های اصلی شکل‌گیری انقلاب شکوهمند ۵۷ بوده است.
انقلابی که فقط در همین دهة مبارک فجر نامی از آن برده می‌شود و نسل بعد انقلاب، تعریف روشن و صحیحی از آن ندارند! گویی قصة حماسی انقلاب هم‌چون نقش زنان، دختران و کودکان آن زمان فراموش شده است و کمتر به چشم می‌اید!؟

ویژگیهاى انقلاب

هر چند که همه انقلابها در جهان در برخى از امور باهم شریک بوده و باهم متشابهندولى هر انقلابى براى خود ویژگیهاى خاص به خود را داشـته که در دیگر انقلابهاوجود ندارد در این زمینه انقلاب اسلامى ایران نیز داراى ویژگیهأى است که مابطور خلاصه و فهرست به آن ها اشاره مى کنیم:
۱ – حاکمیت الله
انقلاب اسلامى ایران توسط کسانى شروع شده و به ثمر نشست که معتقد بـودندحاکمیت تـنها از آن خـدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و سـلم و أمـه معصومین علیهم السلام بوده و هر کس از غیر طریق آنان بـه حـکومت بـرسد طـاغوت وغـیرقانونى خواهد بود و به همین دلیل حاکمیت پادشاهان را در طول تاریخ غیرقانونى و نامشروع مى دانستند و در زمان غیبت امام زمان ((عج)) تنها حاکمیت فقیه جامع الشرأط را بعنوان نماینده امام زمان ((عج)) مى پذیرند و بس.
۲ – قدرت و نفوذ معنوى رهبر
هر چند که در همه انقلابها مردم تابع رهبرى انقلاب بوده و گوش به فـرمانش داده وبـه دستوراتش عمل مى کنند اما این مسئله در انقلاب ما از شدت بیشترى برخورداربود زیرا رهبرى انقلاب در لباس مرجعیت و نـمایندگى از نـاحیه امام زمان ((عج))ظهور کرده است که معتقد مـردم آن اسـت که رد حکم او رد حکم امام زمان است ورد حکم امام زمـان رد حـکم خدا است و آن هم موجب کفر و خروج از اسلام است لذا عـمل بـه بـیانیه ها و دسـتورات رهـبرى در طول انقلاب بعنوان عمل بدستورات اسلام تقلى مى شد اینجاست که رهبرى انقلاب اسلامى ایران از بـقیه رهـبران انـقلاب دنیا جـدا مـى شود و حکم او از نفوذ بیشترى برخوردار مى گردد…
۳ – روحانیت
روحانیت شیعه در بعد تبلیغى و آگاه کردن مردم (باتوجه به زمینه تـبلیغى کـه در ایام ماه رمضان و محرم و صفر و فاطمیه داشتند) و رسـاندن پـیام رهـبرى به مردم وتشریح اهداف انقلاب و بازگو کردن فـساد و تـباهى دستگاه حاکمه نقش به سزأى داشته اند لذا با توجه بـه ایـنکه هیچ یک از رسانه هاى گروهى در داخل کشور و چه درخارج در اختیار انقلابیون نبود احیانا همزمان در اسرع وقت پیام رهبرى را بـه امـت مى رسانده و نـظر رهـبر انـقلاب را براى مردم در روند انقلاب تشریح مى کردند نمونه بارز آن عاشوراى سال ۴۲ است که با یک طـرح و نقشه حساب شده طلاب و وعاظبنا شد همگان در روز عاشورا در سراسر مملکت نظر امام را در رابطه با نظام حاکم به مردم برسانند کـه مـردم بـاید عـلیه نـظام شورش نمایند همزمان که امام در قم عـلیه شخص شـاه آن سـخنرانى تـاریخیش را در مـدرسه فـیضیه ایراد مـى فرمود وعـاظ وطلاب نیز در سراسر مملکت داشتند نظر امام را به مـردم مى گفتند و مردم را به مظالم طاغوت آشنا مى ساختند این چنین نیرو و این چنین موقعیت براى هیچ انقلابى در دنیا وجود نداشت.
۴ – وحدت و همبستگى همه اقشار
از آنـجا کـه ۲ / ۹۹ درصـد مردم ایران مسلمان بوده و انقلاب نیز مـاهیتى اسـلامى داشت همه اقشار مردم از طلبه و دانشجو از شهرى و دهـاتى از بـازارى و کشاورز باسواد و بى سواد… همه و همه باهم در رونـد انـقلاب متحد بوده و از یکدیگر حمایت مى نمودند و دست به دسـت یـکدیگر داده عـلیه رژیـم حاکم قیام مى کردند هیچ انقلابى در دنـیا بـا این نوع یکپارچگى مردم روبرو نبود زیرا انقلاب کارگرى فـقطهمبستگى کـارگران را بـهمراه دارد و انقلا آزادى خواهى تنها یـکـپارچگىآزادیخواهان را و … و قـهرا انـقلاب اسـلامى وحـدت و همبستگى مسلمین را همراه خواهد اشت.
۵ – پایگاه انقلاب
یـکى از ویـژگیهاى این انقلاب مراکز اصلى و پایگاه دأمى آن است حـوزه هاى عـلمیه, دانشگاهها , مدارس , مساجد, و حسینیه ها که در نـظر مـلت ایران بعنوان اماکن مقدس بحساب مىآیند و چشم همه مردم بـه ایـن امـاکن دوخته شده و به آنها با دیده احترام مى نگریستند مـراکز اصلى این انقلاب بودند و قداست این مراکز به نوبه خودسهم بسزأى در به حرکت درآوردن مردم داشت.
۶ – هدف انقلاب
هـدف نهضت که از همان ابتدا مشخص بوده و در شعارهأى از قبیل :
اسـتقلال ,آزادى , جـمهورى اسلامى , تبلور یافته بود, در به جنبش کشاندن مردم نقش مهمى داشته است.
۷ – خودکفأى انقلاب
یکى از ویژگیهاى دیگر این انقلاب این بود که همه نیازمندیهاى آن (چـه در بـعدفرهنگى و چـه در بعد سیاسى و چه در تشکل بخشیدن به مـلت و بـخصوص درمسئله رهبرى) از درون مرز ایران تامین مى شده و از حـوزه اسـلام و مـسلمین تـجاوزنمى کرده اسـت یعنى نه نیازى به کـمونیسم شـرق بـوده و نـه احـتیاجى به کاپیتالیسم غرب بلکه همه کـارهاى آن از مـتن اسـلام و رهـبرى رهبران دینى و سیاسى وبخصوص رهبرى امام خمینى (رحمت الله علیه) تامین مى شده است.
۸ – تسخیر ارتش
انـقلاب مـا بـراى بـه شکست کشاندن رژیم حاکم و خلع سلاح او شیوه بـدیعى را بکاربسته بود که آن همان تسخیر ارتش بود زیرا با این شـیوه عـلمى و حـساب شـده هیچگاه مردم در مقابل ارتش نایستاده و ارتـش را بنام دشمن خود نخوانده اند بلکه در هنگامى که رژیم ارتش را به جنگ و کشتار مردم به میدان مىآورد مى دیدند که این مردم نه تـنها بـروى ارتـش اسـلحه نـمى کشند بـلکه شعارشان این است که :
ارتش برادر ماست لذا ارتش تا دندان مسلح , بخود آمده تسخیر مردم شـد نه تسلیم مردم و خود را در اختیار مردم قرار داد و این شیوه با کمترین تلفات بزرگترین پیروزى رابهمراه داشت وگرنه اگر مردم بـا سـلام در مـقابل ارتـش ظاهر مى شدند یقینا با تلفات بى شمار هم نـمى توانستند بـه آن سـرعت به پیروزى برسند لذا ما از این حالت به تسخیر ارتش یاد کردیم نه تسلیم و شکست آن وقتى که ارتش تسخیر شـد یـعنى بـه مردم پـیوست نـه تنها با مردم کارى نداشت بلکه در شـدأد و جـنگهاى پـس از پـیروزىبه کمک مردم شتافت (البته حساب معدودى از ارتشیان خأن جداست).
۹ – شهادت طلبى
و بـالاخره ویـژگى خـاصى کـه در انـقلاب ما بود مسئله هدف دارى و شـهادت طلبى بـودکه مـردم ایران کشته هاى در راه انقلاب را همانند کشته هاى جنگهاى صدر اسلام شهید دانسته و نه تنها کشته شدن در این راه را ذلت نمى دانستند بلکه آن را مایه فخرو مباحات خود دانسته و بـا جـان و دل آن را خـریدار بودند لذا این انقلاب با خون دهها هـزار شهید و جانباز و معلول و مفقود بثمر نشست و همین خونها و خاندان معظم شهدا هستند که حافظ انقلاب بوده و سلامت انقلاب بوسیله آنان براىهمیشه تضمین مى گردد.

بازگشت امام خمینى رحمت ‏الله علیه به ایران

با فرار شاه از کشور در ۲۶ دى ۱۳۵۷، انقلاب مردم ایران به رهبرى امام خمینى (رحمت الله علیه) براى پیروزى و ریشه‏کنى نظام استبدادى و شاهنشاهى شتاب گرفت. با ورود آن رهبر فرزانه به ایران، شمارش معکوس سرنگونى رژیم آغاز شد. بختیار و پشتیبانش، امریکا، از پیش به چنین حقیقتى آگاه بودند. بنابراین، درصدد مانع‏تراشى و جلوگیرى از ورود امام برآمدند، ولى با راه‏پیمایى‏هاى گسترده میلیونى و اعتصاب‏هاى پر دامنه مردم معترض و خشمگین روبه‏رو شدند. ازاین‏رو، فرودگاه‏ها که به دستور بختیار براى جلوگیرى از ورود امام بسته شده بود، باز شد و امام در دوازده بهمن به وطن بازگشت. ورود امام، شمارش معکوس براى نابودى رژیم بود و با پیوستن ارتش به مردم، انقلاب اسلامى در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزى رسید.

جاء الحق و زهق الباطل

هجرت بندگان صداقت‏پیشه خداوند، هماره آغازگر تحولات شگرف و تاریخ‏ساز بوده است. این سنت الهى براى همیشه در دوره‏هاى گوناگون، جارى است و مهاجران الى الله، با هجرت و مجاهدت خویش، راه هدایت را براى مردم مى‏گشایند و هموار مى‏سازند. خداوند، جایگاه دین مردمان را بلندترین مقام نزد خدا قرار مى‏دهد و مى‏فرماید: «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان‏هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز رستگارند.» با هجرت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تاریخ فروزان اسلام رقم خورد. با هجرت امام حسین علیه‏السلام ، تاریخ سرخ شیعه نگاشته شد و در عصر ما نیز با هجرت سلاله نورآگین مردى بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، حضرت امام خمینى (رحمت الله علیه) ، آیین ناب نبوى و قیام حیات‏بخش حسینى احیا گشت. خمینى با قدم صدق از ایران خارج شد و با قدم صدق به ایران آمد و مصداق «جاء الحق و زهق الباطل» در عصر ما آشکار شد.

بازگشت امام

امام خمینى(رحمت الله علیه) از سیزده آبان سال ۱۳۴۲ تا دوازده بهمن سال ۱۳۵۷، یعنى حدود چهارده سال در تبعید و به سر برد و در سال ۱۳۴۳ ابتدا به ترکیه و پس از مدتى به عراق تبعید شد و اوقات پایانى دورى از وطن را در فرانسه و در دهکده‏اى به نام نوفل لوشاتو گذراند. نوفل لوشاتو در روزهاى اوج نهضت، به قلب تپنده انقلاب ایران تبدیل شده بود. وقتى امام را به ترکیه تبعید مى‏کردند، شاه و امریکا هیچ‏گاه پیش‏بینى نمى‏کردند که او روزى پیروزمندانه به ایران باز گردد و رژیم شاهنشاهى را از بن برکند.
پس از خروج شاه در ۲۶ دى ۱۳۵۷، امام در پیامى کوتاه خطاب به خبرگزارى‏هاى جهان اعلام کرد: «خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت‏بار پنجاه ساله رژیم پهلوى مى‏باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزى را به ملت تبریک مى‏گویم.» همچنین ایشان اعلام کرد که در اولین فرصت به ایران باز مى‏گردند.

به تعویق افتادن بازگشت

در حالى که یاران حضرت امام و مبارزان مذهبى، با وجود تمام نگرانى‏ها در تدارک برگزارى مراسم استقبال باشکوهى از امام بودند، اعلام خبر تصمیم امام براى آمدن، مسئولان و سردمداران رژیم پهلوى را سخت به تکاپو انداخت. آنان که به شدت از تظاهرات خیابانى مردم بر ضد رژیم پهلوى هراسناک شده بودند، ورود امام را به کشور، پایانى بر تمام امیدهایشان مى‏پنداشتند و یقین داشتند که در این صورت، طومار سلطنت پهلوى برچیده خواهد شد. بنابراین، درصدد مقابله با ورود امام به کشور یا مانع‏تراشى در برابر تصمیم امام برآمدند. بختیار در مقام نخست‏وزیرى، نقشه‏هاى گوناگونى در سر مى‏پروراند که انفجار هواپیماى امام یا منحرف کردن مسیر هواپیماى حامل امام و سپس دستگیرى ایشان از آن جمله بود که هیچ‏یک عملى نشد. تیر آخر او، بستن فرودگاه‏ها به روى هواپیماى امام بود. در حالى که قرار بود پرواز انقلاب در روز ششم بهمن امام خمینى (رحمت الله علیه) را از فرانسه به ایران بیاورد، سازمان هواپیمایى کشور اعلام کرد که به علت بدى هوا و نبود دید کافى، همه پروازها لغو شده است.

اعتراض مردم به بسته شدن فرودگاه‏ها

با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه‏ها و جلوگیرى دولت بختیار از ورود حضرت امام به کشور، مردم با تظاهرات و راه‏پیمایى‏هاى خود، به اقدام دولت اعتراض کردند. همه افسران نیروهاى سه‏گانه در پایگاه‏هاى خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، همدان و بوشهر اعتصاب کردند و سپس به صفوف تظاهرکنندگان معترض پیوستند. در تهران، سیل جمعیت تظاهر کننده به سوى فرودگاه مهرآباد به راه افتادند. روحانیان مبارز سراسر کشور که براى استقبال از امام به تهران آمده بودند، با تحصن در مسجد دانشگاه اعلام کردند تا بازگشت امام به کشور به تحصن ادامه خواهند داد. مردم و دانشجویان نیز به جمع تحصین‏کنندگان مى‏پیوستند. فرداى آن روز، مردم در راه‏پیمایى عظیم یک میلیونى به مناسبت رحلت پیامبر اسلام، در حمایت از امام شعار دادند. در بسیارى از نواحى شهر تهران نیز زد و خوردهاى شدیدى میان نیروهاى انتظامى و تظاهرکنندگان روى داد. تیراندازى در نواحى مختلف لحظه‏اى قطع نمى‏شد. خبرگزارى پاریس اعلام کرد یکى از میدان‏هاى شهر، به میدان جنگ شباهت پیدا کرد و تعداد کشته‏ها در پایتخت را سه هزار تن گزارش کرد. روزنامه اطلاعات نوشت: «غرب و جنوب غرب تهران، غرق در شعله‏هاى آتش بود».

کوتاه آمدن دولت بختیار

در پى تحصن‏ها و تظاهرات خونین مردم در اعتراض به بسته شدن فرودگاه‏ها، دولت بختیار عقب‏نشینى کرد و شکست را پذیرفت. بختیار در نهم بهمن ماه اعلام کرد که فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتى براى ورود امام به کشور وجود ندارد. هیئت دولت در دهم بهمن اعلام کرد که ورود هواپیماى حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشکال است. با اعلام این خبر، کمیته استقبال از امام در پیامى اعلام کرد که امام خمینى (رحمت الله علیه) در ساعت نه صبح پنج‏شنبه دوازده بهمن در تهران خواهد بود.

امام خمینى رحمت ‏الله علیه بر فراز آسمان‏ها

شام‏گاه یازده بهمن، هواپیماى امام خمینى (رحمت الله علیه) غرش‏کنان از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به آسمان پرواز کرد. امام نماز شب را در طبقه دوم هواپیما به جاى آورد و سپس در طبقه پایین هواپیما استراحت کرد. مهماندار هواپیما از مشاهده آرامش امام متعجب شده بود. هنگام طلوع فجر، امام و همراهان نماز صبح را به جماعت به‏جا آوردند. زمان ورود هواپیما به آسمان ایران، خبرنگارى از امام پرسید: «چه احساسى دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ.» امام هیچ احساسى نداشت؛ چرا که او فقط بر مبناى تکلیف عمل مى‏کرد. پیروزى و شکست براى او، هر دو زیبا بود. همان‏طور که شکست، او را ناامید نمى‏کرد، پیروزى نیز احساسات شخصى‏اش را برنمى‏انگیخت.

پرشکوه‏ترین استقبال تاریخ

در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷، پرشکوه‏ترین استقبال تاریخ جلوه‏گر شد. این روز یکى از ماندگارترین روزهاى تاریخ معاصر ایران است و شور و شوق مردم در آن وصف‏ناپذیر بود. عده زیادى از مردم، خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم استقبال از امام شرکت کنند. تقریبا در ساعت شش صبح، خیابان‏ها سرشار از جمعیت بود. اول صبح، میلیون‏ها نفر در دو طرف خیابان‏هاى مسیر امام خمینى (رحمت الله علیه) ایستاده بودند و پنجاه هزار نیروى انتظامى مردمى مشغول منظم کردن آنها بودند. مردم با تاق نصرت و گل، خیابان‏ها را تزیین کردند و در قلب استقبال‏کنندگان، دریایى از اضطراب و شادى موج مى‏زد. در ساعت نه و سى دقیقه صبح، محبوب ملت و پرچم‏دار آزادى به وطن برگشت. چند لحظه پس از گشوده شدن در خروجى هواپیما، امام در حالى که دستشان در دست مهماندار فرانسوى بود، در مقابل دیدگان مشتاقان ظاهر شد. همه اشک شادى مى‏ریختند. فریاد «اللّه‏ اکبر» به هوا برخاست. در میان نشاط و هیجان و ازدحام، امام وارد صحن فرودگاه شد و پس از شنیدن آیات قرآن کریم، پیام محبت‏آمیز فداییان خود را که از اعماق جان هر ایرانى برمى‏آمد، از زبان گروه سرود شنید:

امام خمینى رحمت ‏الله علیه در فرودگاه مهرآباد

امام خمینى (رحمت الله علیه) در فرودگاه مهرآباد پس از شنیدن پیام ملت، سخنانى ایراد فرمود. ایشان ابتدا از تمام اقشار ملت از پیر و جوان، روحانى و کسبه، قاضى و وکیل، کارمند و کارگر و کشاورز که در راه رسیدن به پیروزى رنج و مصیبت دیدند و ثابت‏قدم ماندند، صمیمانه تشکر کرد. ایشان در بخشى از سخنان خود، تلاش‏هاى محمد رضا را براى بازگشت به ایران و حفظ سلطنت، ناکام خواند و تلاش‏هاى آنان را به دست و پا زدن براى حفظ سلطنت تعبیر کرد. امام در این سخنان با بیان رمز پیروزى فرمود: «ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزى تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین، همه، وحدت کلمه اقلیت‏هاى مذهبى با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت روحانى و جناح سیاسى. ما باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه، رمز پیروزى است و این رمز پیروزى را از دست ندهیم».

امام خمینى رحمت ‏الله علیه در بهشت زهرا

بهشت زهرا، نخستین جایى بود که امام خمینى (رحمت الله علیه) پس از بازگشت به وطن به آنجا رفت و با پاس‏داشت مقام شهیدان و خواندن فاتحه، سخن‏رانى تاریخى خود را در آنجا ایراد کرد. در میان ازدحام جمعیت شش میلیون نفرى استقبال کننده و مشتاق زیارت امام، انتقال ایشان تا بهشت زهرا به سختى صورت گرفت. همه منتظر بودند ببینند امام خمینى (رحمت الله علیه) چه برنامه‏اى را اعلام مى‏کند. امام در سخن‏رانى خود، ابتدا از ایثار و تلاش مردم تشکر کرد و به آنان براى از دست داده‏شان تسلیت گفت. سپس رژیم سلطنتى را غیرعقلانى شمرد و رژیم پهلوى را تحمیلى و غیر قانونى اعلام کرد. دولت بختیار را نیز به دلیل غیر قانونى بودن مجلس شورا و سنا، نامشروع دانست. آن‏گاه ارتش را نصیحت کرد و از بعضى نظامیانى که به ملت پیوسته بودند، قدردانى کرد. اوج سخنان امام خمینى (رحمت الله علیه) که احساسات مردم را به شدت برانگیخت، این جمله بود: «من دولت تعیین مى‏کنم. من تو دهن این دولت مى‏زنم. من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مى‏کنم.» چند روزى بیش نگذشته بود که امام به وعده خود عمل کرد و دولت انتقالى با تصویب شوراى انقلاب به مردم معرفى شد.

مهم‏ترین پى‏آمدهاى بازگشت امام راحل

دو حادثه، از مهم‏ترین پى‏آمدهاى بازگشت امام خمینى (رحمت الله علیه) است که به سرعت موجب پیروزى انقلاب اسلامى شد: انتصاب دولت موقت و بیعت نظامیان با امام خمینى (رحمت الله علیه) . امام خمینى در ۲۶ دى ماه در آستانه خروج شاه از کشور اعلام کرد که ما دولت را به همین زودى اعلام خواهیم کرد. در پانزده بهمن، نخست‏وزیرى مهندس بازرگان به تصویب شوراى انقلاب رسید. در نوزده بهمن، عظیم‏ترین راه‏پیمایى در سراسر کشور شکل گرفت و میلیون‏ها نفر از دولت منتخب امام خمینى (رحمت الله علیه) حمایت کردند. از سوى دیگر، در دهه انقلاب، ارتش که تنها نقطه اتکاى رژیم بود، به انقلاب پیوست. فرار، نافرمانى، اعتصاب، شرکت در تظاهرات و سرانجام، بیعت با امام خمینى (رحمت الله علیه) ، نشانه همراهى ارتش با امام بود که در نوزده بهمن به اوج خود رسید. در نتیجه، رژیم بدون پشتوانه به سرعت از هم پاشید و انقلاب اسلامى در ۲۲ بهمن به پیروزى نهایى رسید.

نقش اسلام و روحانیت در انقلاب اسلامی

و کـذلک جـعلناکم امـه وسـطا لـتکونوا شـهدإ على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا…(بقره/ ۱۴۳) و همچنان شما مسلمانان را به اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سـیرت نـیکوبیاراستیم تـا گـواه مردم باشید چنانچه پیامبر را گواه شما کردیم…
مـلت ایـران چـنان قـدرت و شـرافت پـیدا کـرده است که پیامها , بیانیه ها , شعارها , عملکرد و موضع گیرىاش براى ملتهاى دنیا به صـورت درس درآمـد و الهام دهنده و راهگشا شد و امام این امت به عـنوان امـام مـحرومان و مستضعفان انقلابى دنیا و به عنوان امام مـلتهاى دربند مسلمانى که در زیر بار حکومتهاى طاغوتى خود قرار دارنـد شـناخته شد. این همه , در سایه حرکت اسلامى این مردم بود در سـایه ایـنکه مـساجد ما سرنوشت ساز و به دنبال آن سربلندى و عزت براى مردم ما حاصل آمد.
امروز هم در برابر مسئله روحانیت و حضور اسلام در انقلاب و در جهت گـیریهاى سـیاسى , چـنین شرایطى داریم. اصل شکل گرفتن انقلاب یک مـرحله اسـت و مـرحله شکوفایى انقلاب و تداوم و صدور آن به دنیا مرحله بسیار حساس و مهم و سرنوشت ساز ما امت است. اگر در دیروز پـیروزى انـقلاب بـه دخـالت روحـانیت در سیاست نیاز داشتیم , در امـروز تداوم انقلاب و آینده صدور آن هم به دخالت روحانیت متعهد و مـبـارز در جـریـانهاى سـیـاسى و اجـتـماعى و انـقلابى جـامعه نیازمندیم.
حـضرت امام (رحمت الله علیه) در این مورد تإکید کرده اند و فرموده اند: براى مـردم بگویید تا بدانند که توطئه گران پشت پرده دست اندر کارند تـا بـار دیگر روحانیت را از صحنه بیرون کنند , همان طور که در زمان مشروطه چنین توطئه اى وجود داشت.
ایـشان فـرموده اند: تـازه مسئله مشروطه نسبت به انقلاب اسلامى ما اصـلا قـابل مقایسه نیست , براى اینکه آن سرمایه گذارى عظیمى که مـلت مـا و اسـلام و روحـانیت ما براى شکوفایى این انقلاب کرده و دهـها هـزار شـهیدى که داده و صدمات و خسارات و لطماتى که دیده اسـت بـه هیچ وجه با آنچه که در مشروطه انجام گرفت قابل مقایسه نـیست. ایـن انقلاب براى ما بسیار گران تمام شده و لذا ارزش این انقلاب هم بسیار عظیم تر است.
در انـقلاب مشروطیت بعد از آنکه روحانیت و اسلام نقش خود را ایفا کرد و آن انقلاب را به وجود آورد رفته رفته عواملى شروع به توطئه کـردند تا روحانیت را از صحنه بیرون کنند, بطوریکه در دوره اول مجلس عده اى از روحانیان در مجلس بودند , اما در دوره دوم تعداد روحـانیان در مـجلس کـم شد و به تدریج دخالت روحانیان در مسأل اجـتماعى و حـکومتى و سـیاسى کـمتر و کـمتر شد. آنقدر سمپاشى و تـبلیغات کـردند تـا به تدریج روحانیت و اسلام کنار گذاشته شد و بـار دیـگر گـفتند اسـلام بـراى مساجد است و روحانیان هم کارشان مـسئله گفتن و درس گفتن در حوزه هاى درس است.و حداکثر مسألى را کـه بـراى روحـانیت گـذاشتند , مسئله عقد و ازدواج و یا احیانا نـوشتن اسـناد و از ایـن قـبیل مـسأل بـود.غربزده ها گـفتند ما روشـنفکرانى هستیم که از معلومات و اطلاعات و فرهنگ غرب استفاده کرده ایم و مى دانیم چگونه مدیریت کنیم و جامعه و حکومت را اداره کنیم.
روحـانیت را کـه از صحنه بیرون کردند بعد وقتى چشم مردم باز شد دیـدند کـه فـلان الـسلطنه ها و الدوله ها حاکم شده اند و به تدریج حـاصل انقلاب مشروطیت لقمه چرب و نرمى در دهان استعمار غرب شد و در خدمت سلطه گران و امپریالیستهاى جهان قرار گرفت. این ملت را از هویت مکتبى و اسلامى و انقلابى خود تهى تجربه تلخ گذشته تکرار شـود; بـاید حـضور اسـلام و روحـانیت را در خـدمات انـقلابى و در ارگانهاى اجرایى و حکومتى حفظ کنیم.
الـبته حـق هـمه مـردم اسـت , ایـن مـردم انقلاب کردند. قشرها و جـناحهاى مـختلف اجتماعى که در خط اسلام و انقلاب و امام بوده اند جـان داده انـد , شهید داده اند و امروز هم خود وارث این انقلاب و این حکومت هستند.

ضرورت حضور روحانیت در صحنه

روحـانیتى که تا دیروز به طور مسئولانه یک حالت نظات و انتقاد و احـیانا پـرخاش داشت , اکنون باید در بطن نظام مسئولیت بپذیرد.
نـمى خواهم بـگویم تـمام نـظارت در دسـت روحـانیت قـرار بگیرد , مـى خواهم بـگویم بـاید در بـطن نـظام مـسئولیت بـپذیرد و آماده پـذیرفتن مسئولیت اجرایى و سیاسى و حکومتى و شهادت سیاسى باشد.
بـعضیها مـى گویند انـتحار سیاسى , ولى ما مى خواهیم آن را شهادت سـیاسى تـعبیر کنیم. چون بیرون گود نشستن و گاهى انتقاد کردن و بیانیه صادر کردن بسیار آسان است. خیلى از افراد چون بیرون گود هـستند مـمکن اسـت با چهره انقلابى و محبوب و روشنفکرى و از این قـبیل چـیزها مـعرفى شوند , اما وقتى وارد نظام شدند و مسئولیت روى دوشـشان افـتاد آن وقت با انواع مشکلات و نابسامانیها دست و پـنجه نرم مى کنند و در معرض انواع تهمتها و توقعات و اتهامات و شایعات واقع مى شوند. اگر بناست نظام , اسلامى باشد و هویت اسلامى در بـطن نـظام ریـشه بـدواند , روحانیت متعهد هم بایستى در بطن نـظام مسئولیت بپذیرد ولو اینکه با انواع ناراحتیها همراه باشد , و ما آماده ایم وآماده اند و باید آماده باشند.

حساسیت مضاعف عملکرد روحانیت

در عین حال بایستى با بیدارى و هوشیارى هرچه بیشتر مواظب باشیم و مـواظب بـاشندکه گـرفتار لـغزش و انحراف نشویم , چون لغزش تا دیـروز خـطرش بـسیار کـمتر بود. امروز روحانیت در بطن نظام مثل اسـلام اسـت. مسلمانان ایرانى تا قبل از پیروزى هر چند هم جامعه شـان فـاسد بـود , اما آفت فساد مستقیما گریبانگیر اسلام نمى شد.
اگر بازار کشاورزى و صنعتش خراب بود , اگر در اداره اش بى عدالتى و تـبعیض بود , مى گفتیم تقصیر اسلام نیست , نظام منفور شاهنشاهى اسـت کـه دارد اداره مـى کند و مـقصر هر نوع فساد و بى عدالتى را حـکومت مـى دانستیم و از اسـلام دفـاع مى کردیم. واقعا در کشورهاى دیـگر کـه مـا مى گفتیم اسلام عدالت است و آنها مى گفتند ((چرا در کـشور شـما عـدالت و راستگویى نیست , چرا خیانت وجود دارد ؟ )) مـى گفتیم تـقصیر نـظام اسـت; رژیم , اسلامى نیست. اما اگر امروز گفتند ((چرا اداره شما چنین و چنان است , چرا بازار چنان است , چـرا صـنعت اشـکال دارد؟)) چـه پاسخى خواهیم داد؟ لذا به دنبال پـیروزى ایـن انقلاب , حیثیت اسلام در گرو علمکرد نظام ما در این کشور است.
هـمه کسانى که به عنوان سمبلهاى اسلام و علاقه مندان به آن مومنان و افراد متعهد اسلامى شناخته مى شوند , امروز برد و اثر عمل آنها در جـهان , حـتى عـم شـخصى و خـانوادگى آنها , چندین برابر اثر عـملشان در دیروز شده است. الان یک مسلمان که وارد مسجد مى شود و نماز مى خواند و مى گوید من مسلمان و مومن هستم , حتى عملى که در خـانواده اش انجام مى دهد و نحوه برخورد اخلاقى او در جامعه , موج و اثرش براى اسلام در جهان خیلى بیشتر از سالهاى قبل است. همراه بـا مـوج انقلاب ما , عملکرد و اخلاق و رفتار ما پخش مى شود , مثل تـلویزیونها و بـلندگوها کـه تـصویر و صـدا را پخش مى کنند: اگر بـلندگو نـباشد مـوج صـدا تـا جلوى در مى رود , اما یک بلندگو و سـیستم قـوى صـوتى , صدا را به تمام بازار و خیابان مى رساندصدا هـمان صدا است, ولى موجش منطقه وسیعى را مى گیرد.حال , اگر همین صـدا را از رادیـو یـا تـلویزیون پـخش کـنند , اثر و بردش چقدر زیادتر خواهد شد.
الان دقـیقا هـمین طور اسـت. عـمل و رفـتار مـا , قوانینى که وضع مـى کنیم , انـتخاباتى کـه بـرگزار مى کنیم , موضعى که مى گیریم و تـفسیرى کـه مـى کنیم , با بلندگوهاى قوى به اعماق دنیا وصل شده اسـت , لـذا اثـرش بسیار بسیار وسیع تر و نافذتر است. بنابر این باید مراقبت و احساس مسئولیت بیشترى بکنیم.

وارثان انقلاب

امروز وارثت انقلاب براى مستضعفان , ملت بپاخاسته , مردم مخلص و مـعتقد است و باید بتوانند در ارگانهاى اجرایى و حکومتى حضور و نـقش داشته باشند. تعهد انقلابى و مکتبى آنها مجوز آن است که در آمـوزش و پرورش , دانشگاهها و وزارتخانه ها راه پیدا کنند. این انـقلاب را ایـن مـردم و این جوانهاى مسلمان و مستضعفان مومن به اسلام و انقلاب کرده اند و خود اینها وارث این انقلاب هستند و باید بـه نـهادهاى حکومتى و آموزشى و اجرایى راه یابند و باید انقلاب خود را حفظ کنند.
چـگونه اسـت وقـتى کـه در خـواست بسیج مى شود همین توده محروم و مـستضعف آماده مى شوند و حرکت مى کنند و براى مبارزه و کارزار به جبهه هاى جنگ مى روند , وقتى صحبت از سپاه و جهاد سازندگى و نهضت سواد آموزى مى شود باز هم همین جوانهاى مسلمان و انقلابى ما براى فـداکارى در روسـتاها و براى عمران و آبادى آماده مى شوند و هیچ صحبتى از اینکه آیا براى ما پستى , درآمدى و رفاه زندگى هست به مـیان نـمىآورند; مـى گویند ما مى خواهیم از اسلام دفاع کنیم , خط امـام را حـاکم سازیم و از دستاوردهاى این انقلاب عظیم و مقدس و شـکوهمند پـاسدارى کـنیمآنوقت وقتى نوبت به وزارت , مدیر کلى , اداره سـفـارتخانه ها و نـمایندگى مـجلس مـى رسد , آیـا وزارتـها وکالتها و پستهاى کلیدى و حساس هم نباید در خدمت جوانان مسلمان و رزمـنده و مستضعف و انقلابى ما باشد ؟ همین طور هم هست و باید باشد. لذا وزرا و مسئولان مملکتى ما از توده مسلمان و انقلابى بر مى خیزند؟ الـبته نمى خواهیم بگوییم که قشرهاى دیگر جامعه حق زندگى ندارند , آنـهاهم مـى توانند اشتغال داشته باشند و از امکانات آموزشى و دانـشگاهى و سایر امکانات استفاده کنند , این مملکت و این نظام مـتعلق بـه هـمه مـردم اسـت و از برکات این نظام همه مردم باید استفاده کنند; اما اگر کسانى نسبت به انقلاب دشمنى دارند , نسبت بـه اسـلام تـعهد نـدارند و به خط راستین و شکوهمند امام به سوى حـاکمیت الـله مـعتقد نـیستند تـوقع هم نداشته باشند که پستهاى کلیدى و کارهاى اساسى به آنها سپرده شود.

اساس پذیرش پست و مقام

روحـانیت متعهد و مبارز احساس مسئولیت مى کند; مسئله پست و مقام مطرح نیست. اینها مسئولیت اصیل و ریشه دار اجتماعى خود را احساس کـردند; احـساس مسئولیت مى کنند که خدمت و تبلیغ و ارشاد کنند و در مـسأل سـیاسى و اجتماعى وارد شوند. و بر امت مسلمان است که با هوشیارى و همکارى و انسجام , پاسدار انقلاب عظیم خود باشند و بـدانند کـه انـواع و اقسام توطئه هاى مرئى و نامرئى و دانسته و نـادانسته براى مخدوش کردن و سرکوب انقلاب وجود دارد که از جمله این توطئه ها بیرون راندن روحانیت از صحنه سیاست است.
مـردم رشـد و شـعور و آگـاهى خود را حفظ کرده اند تا بتوانند در برابر توطئه هاى مرئى و نامرئى مقاومت کنند و از هر گونه اخلال و خـدشه اى کـه مـى خواهد در صـفوف منسجم و متشکل ملت رزمنده و بپا خـاسته ما به وجود آید جلوگیرى کنند تا ان شإ الله اسلام و این انـقلاب عـظیم بـراى مـا و بـراى تـاریخ ما بماند و براى نسل ما سـرنوشت سـاز و آیـنده سـاز , و براى مردم مستضعف و محروم دنیا پـیام دهنده و رسالت آفرین باشد. ان شإ الله به یارى پروردگار و بـا اسـتمداد از عنایات الهى این همکارى و هماهنگى و هوشیارى در بین ملت ما باقى خواهد ماند.

چشم تو

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

فریدون مشیری

عشق لبخند نگاه چشمانت کاش